ارسالها: 14491
#1,391
Posted: 5 Jan 2014 18:28
این جنگ هم تمام می شود
این جنگها هم تمام میشود
و به زودی پرچمهای سفید بالا میرود و
سرازیر میشود
سیل کمکهای بشر دوستانه
و فقط شما که مردهاید، مردهاید...
شما مردهاید
...و مرده ها معمولاً نمی دانند چرا مردهاند
اما زندهها
داستانها و حماسهسراییهای زیادی
از مرگ دارند
و زندگی
زندگی
زندگی
که همیشه معنایش را
از لابلای اجساد و جنازههایی
پیدا میکند
که زمین را فرش کردهاند
مردههای بیشتری میخواهد
بیشتر و پروارتر
شما مرده اید
و شاید یادتان نیست
اما
آدمها از روی عشق آدم میکشند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,392
Posted: 5 Jan 2014 18:29
دیوانه
مگر تنم دیوانه باشد
که به زنده ماندن امان دهد
بزرگترین اشتباهم،
اشتباهاتیست که هرگز نکردهام
تن ندادن به ارتکاب خود
و زیستن
... مجرمانه
در پس یک سایه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,393
Posted: 5 Jan 2014 18:30
چشمان من
باید می دانستی
چشمان من باکره نبود
که از میان خواب های بی شمار
به روی تو
بسته بماند
دیدمت
کابوس آلوده به هذیانی
که هر شب در من تکرار می شد
و من
هر شب
خود را دار می زدم
از بلندی های پست و حقیری
که در تو
من را به دیدن می گماشت.
و دیدن دیدن دیدن
وقتی زنی چشمهایش را بسته است
و تمام وجودش به خواب می رود تا
ببیند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,394
Posted: 5 Jan 2014 18:32
یک اتفاق عادی
از سوسک میترسیم
و برخی حشرات برای زندگیمان مضرند
بوی ادکلنمان آمیخته است با عطر پیف پاف
جنگ اما جنگ
یک اتفاق عادیست در تلویزیون
یک اتفاق که به هرحال در جریان است
آدمها متولد میشوند
آدمها میمیرند
مثل گیلاسها روی پیشخوان
و زمین مدام
پر و خالی میشود
از آنها
اما صفحهی نیازمندیها خالی نمیشود
ما همیشه به چیزی نیازمندیم
به چیزی که خطر خودمان را از یادمان ببرد؛
آگهیهای همسریابی
با تیتر درشت و برجسته
تخلیهی فاضلاب
و سمپاشی منازل
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,395
Posted: 5 Jan 2014 18:35
دلخوری
-خب !
از هم دلخوریم
چیزی ما را دلخور کرده از هم
چیزی که باید بشود و
نمیشود.
انگار در یک عصر جمعه
گیر افتاده ایم
و نمیگذرد
عصرهایی که همه
عصر جمعه است...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,396
Posted: 5 Jan 2014 18:36
مردن
آنها خوابهایشان را
از چشم پرندگان مهاجر
دزدیده بودند
روی خطوط مغناطیس
از شمال به جنوب
و بیداری مرزی بود
که با پلکهای فروافتاده
در مینوردیدند
و آخرین اشتباهشان
مردن بود
مردن
در مسیر تند بادهای بی وقفه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,397
Posted: 5 Jan 2014 18:38
اول بار
اول بار
زندگی
شاخهای بود
از درخت بلند مجاور
که راهش را کج کرد و
از پنجره
به داخل آمد.
باید میرفتی
در ایوان این خانهی متروک
که آشیانه ی پرندگان است
زندگی
محدود نیست
نه به سقفی
که ندارد
و نه به چهارچوبهای خالی از
درها و پنجرههایش؛
پرنده ای
از روی دیوار
پر میزند
و پرنده ای
مینشیند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,398
Posted: 5 Jan 2014 18:39
رویا
پلک زدن های شاخه ی بیدی را
گرفتیم و
آمدیم
تا رسیدیم به خواب های هم
تازه آنجا بود که فهمیدیم
سهمی از رویای هم نبرده ایم
تعبیر هیچ خوابی بیداری نیست
اگرنه سر از این کابوس بر می داشتیم
به بیابان میگذاشتیم
کولیهای ایلات شرق و غرب هم
در هم پراکنده میشدیم
کنار چاهها و رودخانههای هم
چادر می زدیم و
در هم گلههایمان را به چرا میبردیم.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,399
Posted: 5 Jan 2014 18:41
خانه
در خانه های سیاه یا سفید
عبور می کنیم
از برابر یکدیگر
هیچ فردی زوج نیست
حتا
در کنار هم
پیادههای صفحهی شطرنج
********
روزگار
ودکای جنگ و
عربده در راه شیری
و زمینی که روی پای خودش بند نیست
و گیج میرود مردمش...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,400
Posted: 5 Jan 2014 18:43
مرده
اوهوی...
مردهای
که گورت را انداختهای روی دوشات
و شبانه
از کوچههایی عبور میکنی
که زندهات را
مردمش بارها قصابی کردهاند
این چراغها خاموش که میشود
چرخ دندههای زمان
ثانیه ثانیه
روی استخوانهای تو میچرخد
پلک نزن
این یک عکس یادگاری نیست
داری زندانی میشوی
در تقویمی که زیر پای تو پهن کردهاند
داری میشوی یک قهرمان ملی
یا چیزی شبیه آن
کسی برای زندهها شمع روشن نمیکند
بمیر بیچاره
که مردنات اگر واقعی نباشد
اسمت به درد تقویمهای رو میزی هم نمیخورد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟