ارسالها: 14491
#1,481
Posted: 11 Jan 2014 06:11
خواب
در خوابند
خروس های دیارمان;
کلاغ ها ،
سرود شب میخوانند ;
سال هاست
چراغ آسمان خاموش است!
مشق
مشق می کنم تو را ،
هر شب و ،
هر روز و ،
هر لحظه ،
مشق هایم
تمام ناشدنی است .
در کلاس عشق ،
من
سالهاست میزنم پرسه !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,482
Posted: 11 Jan 2014 06:13
هدیه
نماد عشق است ;
برایم هدیه بیاورش ;
نمی دانی؟!
حوا ،
سیب دوست دارد !
امتحان
باد !
می برد با خود
ذره های وجود مرا ;
دل نمی بندم به خود ;
کویر را ،
امتحان،
صبر است !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,483
Posted: 11 Jan 2014 06:14
ذهنم از واژه تهی
ذهنم از واژه تهی
دل غمگین اما
حرف هایی دارد
و قلم می شکند
ذهنم از واژه تهی
چون بیابان از گل
و دلم از شادی،
دل زندانی زندان سکوت
حرف هایی دارد
به گمانم شاید
واژه ای میخواهد
واژه ای تا که کند
درد خود را فریاد
واژه ای تا که دهد
خرمن غم بر باد
واژه هایم اما
زنده در گور شدند
و قلم می میرد
چون که بی دوست، شود
زندگی هم ،بی نور
دل زندانی زندان سکوت
واژه ای می خواهد...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,484
Posted: 11 Jan 2014 06:15
شکوفه بزن
ی باورت می شود
که این زندگی
لحظه ای هست و نیست ؟
چرا با خودت این چنین می کنی؟
نباید به یادش همیشه گریست!
گذارش شکوفه زند در دلت
که او از وجود تو حظ می برد
و اینگونه در تو نفس می کشد
...
شکوفه بزن
پوستت پاره کن
شکوفه بزن
درد را چاره کن
شکوفه بزن
یاد لبخند او
تو می بینیَش
صبح ها ، هر طلوع
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,485
Posted: 11 Jan 2014 06:22
پلنگ وماه
به انتظار روی تو
تمام این زمان خود
پر از ستاره می کنم
و تا طلوع می کنی
به آسمان قلب خویش
تو را نظاره می کنم
چو ماه من تویی و من
پلنگ ماه گشته ام
به سوی تو پریده ام
ولی به چاه گشته ام
میان چاه آمدی
و غرق روی تو شدم
تو دست من گرفتی و
من، که دگر نبوده ام
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,486
Posted: 11 Jan 2014 06:23
سنگ صبور
در بهاری چه دل انگیز ،
ببین ،
شده پاییز دلم
غم لبریز، دلم
وای برمن که دگر سنگ صبوری هم نیست
و دل طفلک من
می دهد صبح امیدش بر باد
و تو دنیای پر از بی صبری ،
اگرم سنگ صبور دل نیست
پس نشانم بده آن چاه عمیق
که به جای آبش
غم و اندوه جهان، به دل انباشته است
و چه باری ز دل مردم بیدار زمان
بی درنگی، همه برداشته است
باید این کوه بزرگ، از دلم بردارم
تو نشانم بده گر مهر و وفایی داری
تا که باور نکنم ،
چشم تنگی و ستمکاری و دل، آزاری
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,487
Posted: 11 Jan 2014 06:24
شب
سر کرده بود
چادر سیاهش را
آسمان ،
چشمهایم
پر شده بود
از ستاره
پلک زدم
خوابم گم شد
لبخند زد
خورشید .
من خواب دیدم
من خواب دیدم...
شکسته بود
حجاب میان ما،
بوسه می ریخت بر آسمان
و حرارت دستی که ،
بوی عشق می داد
از خواب، بیدارم کرد !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,488
Posted: 11 Jan 2014 06:25
سکوت می کنم اما
میان سینه خروش است سکوت می کنم اما
و مرغ دل چه خموش است سکوت می کنم اما
ببین تو دفتر دل را چنان سیاه ز غم شد
فزون ز طاقت و هوش است سکوت می کنم اما
قلم به جای نوازش سیاه کرده دلم را
چو جرم دست سروش است سکوت می کنم اما
صدای ناله چو آید ز قعر سینه من
صدا صدای خروش است سکوت می کنم اما
زماست آ نچه رسیده دلم به ناله چنین گفت
اگر چه ناله به گوش است سکوت می کنم اما
چو بحر بودم و عمری به سینه آتش و طوفان
زمان آتش و جوش است سکوت می کنم اما
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,489
Posted: 11 Jan 2014 06:27
دیوارهای اعتقاد
فرو می ریزد
دیوارهای کاه گلی ِ
اعتقاداتم
بودا می شوم
می سازمش ،
از نو .
باور نمی کنم
رفتی امید من باور نمی کنم
رخت سیاه تو در بر نمی کنم
بیداری دلم از نور چشم توست
خورشید را نظر دیگر نمی کنم
گفتی که قصه ات با من شده شروع
من قصه ی تو را ابتر نمی کنم
جانم به جان تو روحم به روح تو
من فکر دیگری در سر نمی کنم
ای نوبهار من دردت به جان من
من رفتن تو را باور نمی کنم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,490
Posted: 11 Jan 2014 06:29
اجابت
دست نیاز می برم
بر آسمان
به جستجوی
صبر،
اجابتم می کند;
کویر می شوم.
چه سخت است
برای دل تو سرودن چه سخت است
غبار غم از دل زدودن چه سخت است
بهار آمد و بلبل و گل همه مست
بهار آمد و بی تو بودن چه سخت است
چه شد قصه ی عشق لیلا و مجنون
تو لیلا و مجنون نبودن چه سخت است
نکردی نگاهی به چشمان پر اشک
بدین گونه دل را ربودن چه سخت است
همه عمر من در تب عشق تو سوخت
محبت به سنگی نمودن چه سخت است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟