ارسالها: 14491
#1,501
Posted: 11 Jan 2014 06:50
جهنم باشد و لبخند زیبایت
بهشتت را نمی خواهم
جهنم باشد و لبخند زیبایت
بهشت ارزانی آن کس
که می کوشد برای آن
زمین را هم نمی خواهم
بیا بار امانت را
بگیر از من سبک سازم
که من ظالم ترین بودم
که بر خود ظلم می کردم
بیا هر آنچه را دادی
بگیر از من رهایم کن
فقط یک چیز می خواهم
نگاهت را
جهنم باشد اما با نگاه مهربان تو
که من با عشق میسوزم
جهنم آتشش سرد است...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,502
Posted: 11 Jan 2014 06:51
اسمان یک وهم است
دلم اندوه نگاهی دارد
که ز من گشته دریغ
و به من آموخته است
آسمان یک وهم است
به همان وسعت عشق
ودروغ است دوری
دوری از این هر دو
که همه در پی آن گم شده اند
این چه وهمی است خدا
عشق "در خانه و ما گرد جهان" گم گشتیم
خسته از راه و
اسیر وهم مردم گشتیم
****
دلم اندوه نگاهی دارد
که زمن گشته دریغ
و به من آموخته است
آسمان یک وهم است
آ سمان رنگ نگاه عاشقی بی پرواست
با همان وسعت و عمق
آسمان در کف تست
عشق را گر که به دست آوردی
****
آسمانت گشتم
با نگاهی نگران
دل من کن مهمان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,503
Posted: 11 Jan 2014 06:52
دلم تنگ و
دلم تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ
تو گویا در نمی یابی تو دل سنگ
دلم شیشه دلم آب و دلم نار
دلت از عشق من دارد چرا ننگ
دلت از سنگ و دارد جنگ بسیار
دلم ساده دلم باران و بی رنگ
دلت استاد درس عاشقی بود
که دل را کرده با عشقش هماهنگ
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,504
Posted: 11 Jan 2014 06:53
جا مانده ام
همرهان رفتند و من در ناکجا جا مانده ام
فصل کوچم گشت و من اینجا چه تنها مانده ام
گشته بالم زخمی و پرواز من شد ناتمام
قایقی در ساحل و با عشق دریا مانده ام
چاره ای پیدا کنید ای دوسِتان اهل دل
گم شدم در جستجوی خویش و اینجا مانده ام
هیچ کس در این بیابان نیست اینک جز خدا
بارالها! با امید طور سینا مانده ام
گفته ام خورشید خواهد آمد و شب رفتنی است
روزگاری منتظر بر صبح فردا مانده ام
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,505
Posted: 11 Jan 2014 06:54
اخرین بهانه
دوباره یاد تو چنان نسیم
تمام خاطرات دفتر دل مرا
ورق زده
و همچو صد شهاب آ رزو
به ظلمت دلم
فروغ شادی وفلق زده
تمام خاطرات پر شکوه تو
به کوچه های قلب من دویده باز
ترا بهانه می کند
دو باره اسب وحشی نیاز
ترا که همچو قاصدک
فضای خاطر مرا
پر از بهانه می کنی
دوباره باز کم کَمَک
نگاه و خنده های عاشقانه می کنی
و با نگاه پر فسون خود
به قلب پر غرور من نشانه می کنی
تو در وجودم آشیانه می کنی
ترا به خواب دیده ام
که دست خود
به جای زلف های من
به زلف بید می زنی
نگاه خود زمن دریغ می کنی
بر آن درخت دید می زنی
به گفته معبران
تو از دل کویری ام گذشته ای
که هستی مرا پر از شراره می کنی
دل ضعیف و کوچک مرا
تو پاره پاره می کنی
.....
دلا بمیر....دلا بمیر
و یا بزرگ شو برای یار
بمیر عشق
تو هم بمیر
که اسب وحشی دل مرا
رها زبند کرده ای و بیقرار
تو ای شکوه عشق
تو ای طراوت بهار
تو ای صداقت همیشگی
برای من
برای دل
برای عشق
تو آخرین بهانه ای برای زندگی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,506
Posted: 11 Jan 2014 16:02
بوم.. تک
دلم از دوست گرفت
که به قلبم ره یافت
و در آن ساخت زخود کلبه مهر
فصل کوچش چون شد
کلبه ی مهر مرا ترک نمود
و مرا خاطره ای رو به فراموشی کرد
...
دلم از یار شکست
که ز من برد دل و قدر ندانست بر آن
...
حال با سینه ای از خالی پر
نفسی می آید
پی دل می گردد
من به او می خندم
و به تنهایی خویش
و غمی بر جانم...!!!
دست بر سینه برم
تپشی نیست خدایا شکرت!
و خدا می خندد
من به ناگاه خودم میگویم
بوم.. تک... بوم.. تک... بوم.. تک
...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,507
Posted: 11 Jan 2014 16:03
ندارد
به جان گفتم بمان
رفت و نیامد
به غم گفتم برو
مانده کنارم
به دل گفتم
صبوری کن عزیزم
که من تنهابه حق
امیدوارم
عجب دارم ازین گردون هستی
که از او هر چه می خواهم ندارد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,508
Posted: 11 Jan 2014 16:04
نماز باران
همچون کویر خسته و خشکیده
مانده در عطش
دست نیازِ آمدنت گشته است باز
باید برای آمدنت نماز باران خواند
من با همه دلم ایستاده ام نماز
پناه
سلام
به من پناه می دهی؟
به من که گم شدم میان راه زندگی
کسی مرا نخواست
کسی مرا ندید
و من گریختم ز خود
و گم شدم ز ترس
به من پناه می دهی؟
شنیده ام میان راه
کسی پناه می دهد به بی پناه
چرا چنین کنی نگاه ؟!
به من پناه می دهی ؟ پناه !
...
صدای پرمحبتی دمید در فضا
چقدر تو دیر کرده ای؟!
بیا
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,509
Posted: 11 Jan 2014 16:05
خبرت هست
" خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست "
دل به صحرا شد و دیگر نفسی رامم نیست
خبرت هست زمستان ز فراق تو شده ست
هیچ از باده ی پر مهر تو در جامم نیست
شده تلخ از غم و تقدیر دهانم چون زهر
هیچ از قند مصفای تو در کامم نیست
شدم آهو وُ تو صیاد و به دنبالت مست
هر چه گشتم که بیابم ، خبر از دامم نیست
رفت از دست، دلم همچو وفای تو به عهد
گو که در دفتر دنیا خبر از نامم نیست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,510
Posted: 11 Jan 2014 16:06
تا شقایق هست
تو نیامدی
قاصدک ها مردند
تو نمیایی
و شقایق میمیرد
و چگونه زندگی باید کرد
وقتی که شقایق مرد؟!!
تو بیا
با شاخه ای شقایق در دست
و تولد می یابد
قاصدک، هر جا هست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟