ارسالها: 14491
#1,551
Posted: 11 Jan 2014 17:09
من تورا نفس کشیدم
من تورا نفس کشیدم
پر شدی در رگهام
پر شدی در روحم
خواب از چشمم رفت
سوی تو خندیدم
دل، اسیرت دیدم
پایان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 6368
#1,552
Posted: 15 Jan 2014 17:09
نسترن وثوقی ............... بیوگرافی ندارد.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,553
Posted: 15 Jan 2014 17:11
جنگی در کار نیست!
من هنوز
هم فکر میکنم
جنگی در کار نیست!
و دستهایِ تو
جز برایِ نوازش از جیبهایت
بیرون نمیآیند!
وقتی دشمنت خانهزاد باشد
چگونه میتوانی
به چیزی جز جنگهایِ داخلی فکر کنی؟
چشمهایت را ببند
و به تصرف دستهایی فکر کن
که در جبههی بیپناهیشان
سنگر گرفته اند...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,554
Posted: 15 Jan 2014 17:13
خیلی زود میفهمی
خیلی زود میفهمی
همهچیز را در آغوشِ من جا گذاشتی
مثلِ مسافری
که تمامِ زندگیاش را
در یک ایستگاهِ بینِ راهی جا میگذارد!
***---***---***---***
چه فرقی دارد؟
برایِ دود کردن اینهمه دلتنگی
بهمن یا مالبرو؟
چه فرقی دارد؟
وقتی قرار است
فقط خودت را آتش بزنی؟
***---***---***---***
با من راه بیا!
راهها به تو ختم میشوند
بیراهها به من!
با من راه بیا
بیراه نمیگویم!
دیر که راه بیفتی
دیگر هیچ سنگی
پای تو را نخواهد دید!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,555
Posted: 15 Jan 2014 17:16
دوستت دارم ...
دوستت دارم
همیشه این نیست
که در هجوم وحشیِ این دردِ بی امان
به پایت بنشینم
گاهی دوستت دارم
یعنی این که شبانه
در خانه ات را آرام ببندم
بدون این که بیدارت کرده باشم
و فردا صبح که چشمت را باز می کنی
با خودت فکر کنی
تمامِ این زن را خواب دیده بودی!
عزیزم
قرار نیست
تعبیر تمام خواب هایی که می بینیم،
عاشقی باشد!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,556
Posted: 15 Jan 2014 17:18
دشمن خانه زاد
من هنوز
هم فکر میکنم
جنگی در کار نیست!
و دستهایِ تو جز برایِ نوازش از جیبهایت
بیرون نمیآیند!
وقتی دشمنت خانهزاد باشد
چگونه میتوانی
به چیزی جز جنگهایِ داخلی فکر کنی؟
چشمهایت را ببند
و به تصرف دستهایی فکر کن
که در جبههی بیپناهیشان
سنگر گرفته اند...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,557
Posted: 15 Jan 2014 17:24
تو از سرم نمی افتی ...
خودم را آویختهام
از گناهانی که به گردنم میافتد!
طناب از گردنم میافتد
تو از سرم نمیافتی!
لطفا لگد بزن
به چارپایهای که زندگیم
روی آن ایستاده!
این پا و آن پا نکن،
پشت پا بزن
به بختی که هی به خواب میرود
مرگ روی پاهای من میایستد،
وقتی به انتظارش مینشینی .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,558
Posted: 15 Jan 2014 17:31
چه دیر میرسد
چه دیر میرسد
هفته ای که انتهایش به تو میرسد
و چه زود می گذرد
لحظه هایی که با تو میگذرد
این همه روشنایی به چه دردی میخورد
وقتی دلم روشن نیست
چشمم روشن نیست به دیدنت
اگرچه تکلیفم روشن است !
یک خط ریز ، یک خط درشت
نمیه کاره رهایش میکنم
تا بلا تکیف باشم
زمین را هم که دور بزنم
دور آخر را به تو می رسم ،
مگر نه این که
آخر همه چیز خوب است؟!!!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,559
Posted: 15 Jan 2014 17:35
حالا دیگر ...
حالا دیگر
یک خط در میان گریه می کنم،
حالا دیگر
شانه هایم صبورتر شده اند
و با هر تلنگری که گریه می زند
بی جهت نمی لرزند!
اتگار دیگر هیچ اتفاق عاشقانه ای
از چشم هایم نمی افتد
و پاییز من
اتفاق زردی ست
که می تواند
که ناگهان در آغوش هر فصلی بیفتد!
حالا تو هی به من بگو
بهار می آید...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,560
Posted: 21 Jan 2014 14:35
زیبا آصفی (آمیـــن) ......................... بیوگرافی ندارد.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...