ارسالها: 14491
#1,591
Posted: 24 Jan 2014 14:23
مردی که سازش را...
۱
مشتی از آب رودخانه
دردستان تو
بانگاهی پراز حس خواستن
وآبشارتنم
شانه به شانه ی تو
از لبه ی تختم سرازیرمی شود
پنجره ها خودرا
به آغوش هم می کوبند
کفشهایم راازپایم دربیاوری
من راحتتر از کوه بالا می آیم.
۲
مردی که سازش رااز گوشه ی آسمان برمی دارد
به فکر شکستن بغضهای نم دار
درگلوی پروانه هاست
ودررویایش
گوشه ی دامنم
آلاچیقی ست که همیشه
آرزوی داشتنش را داشته است
تنها تومی شنوی
اندیشه ی شعرم را
وآوازچوپانی
که قصدندارد
گوسفندانش را
در صحرارها کند
تنهاتو
آن مردی هستی
که آن روسری راکه دررامسرخریده بودم
به همتایش را
که از کیش برایم خریده ای
پیوندمی زنی
تنهاتو...
رقص همگون باد
درراستای زادگاه من وتو
ورود به آستانه ی شهریست
که عشق،پیراهنی از جنسیت برتن ندارد
به گونه ای که من
کاملیا راهر بهار
جای لبهای تومی بوسم.
۳
تحریک حس زنانه
جادوی دستان توست
که آخرین بازمانده ی
باغ های انگوراست
مشق کردن نامت
تنم را
خسته کرده است
ودستانم
از بس که نوشته اند
دهلیزهای تورا
نفس نفس میزنند
به خوابم ببر
وتاصبح رویارا
برایم
خوب آب پاشی کن
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,592
Posted: 24 Jan 2014 14:24
علت مرگم
همیشه
واقعیت تلخ تورا
باعسل خیالت می نوشم
این متافیزیک نیست
بلکه آزمایشی ست
تابدانم
علت مرگم چه بود؟!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,593
Posted: 24 Jan 2014 14:25
باغهای شیراز
توراروزی
درباغهای شیراز می خواهم
که جای سروها
به قامت من خیره شدی
این داستان عاشقانه با تو
درهیچ شهری
تمام نمی شود
درهیچ عصرشعری
کاش غیراز تو
کسی به حوالی باغهای من
دست نمی کشید
تاتورایک دل سیرمی دیدم
بیامثل سرو
مقابل من کاشته شو
درفاصله ای محدود
هیچ کس به عشق دو سرو اعتنایی نمی کند
می خواهم عشق من را به بلندا بکشی
می توانی؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,594
Posted: 24 Jan 2014 14:26
روسری نارنجی
بچه هاسراسیمه
به این طرف و آن طرف خانه
می دوند
اینهمه کار
درآشپزخانه
ودلتنگی ویژه ای
لای ظرفهای نشسته
وانگشتانم
به جای پاک کردن سبزی
لای موها ی تو می رقصند
آن روسری نارنجی را
که هنوز
ازتاروپود آن بیرون نیامدی
مدتها ست باد برده است
توراسرمی کنم
باطرح دریایی تنت
وذهن هر مردی فلج میشود
ازفکر کردن به یک روسری
تاموقع سال تحویل
به من هدیه کند
ازتحویل موهای تودر آشپزخانه ام
قاب خالی احساس را
به دیوار می کوبم
بدون تو
از نشستنِ تن عاشقت
خسته ترم
تافنجان چای نخورده ات
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,595
Posted: 24 Jan 2014 14:29
تنهایی یک آدم
سکوتم
از تنهایی یک آدم است
که هنوز نمی داند
از کدام حنجره باید
سروده شود
هنوزقادرنیست
رودخانه را
برای خالقش به زانودربیاورد
قادرنیست که ماهی را
جای رودخانه
در رگهایش
پرورش دهد
سکوتم
از دستهایی ست
که ناباورانه
زیربرف
گرمایش را به خاک می بخشد
و از لب هایی که
خالصانه میوه را
جای خالقش می بوسد
می دانم هنوز
مانندیک برگ پاییزی
ازمیان شاخه باد می خوری
ولی مرامحکم به آغوش خودگرفته ای
منتظربهارتو نشسته ام
گل سرخ رگهایم
توکه درجاده هامی جویی ام
من ازخط کشی ابروهای تو
بیرون افتاده ام
چشمهایت را
به من بدوز
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,596
Posted: 24 Jan 2014 14:30
شکار اهو
پرده ی خیالت راکناربکش
واژه های توبه تو
ایستاده اند
به پای قصیده شدن
رندانه از شکار می آیی
چیزی از من
کم نداری انگار
جای قافیه ی آخرت می نشینم
وکامل می شوی
باران تو
بارانم رابزن به دریا
طوفانی شود
رخت ِ وسوسه آورت
ودستان تهی
گم شوند
در هیاهوی شب.
بندهاراباز کنی
نبودنم را امشب
بهترمی باری
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,597
Posted: 24 Jan 2014 17:38
افسوس!
من حسم
توبارانی
حس، باران رادوست دارد
باران، ابررا
افسوس!
دوست داشتنم
برای تو محال است
من دارم می آیم
قالیچه ات را
به دوش بیانداز
بیا و درست
ازحصارمیان مزرعه ام ردشو
کمین گاه خوبی ست
هر دو به دام می افتیم
آشیانه ما همین جاست
میان سینه ام.
عبوراز مزرعه معنایی ندارد
مزرعه جادویی دارد
که آفتاب و ابر وپرنده را
به خود می کشد
لبهایم در کجای تنت بهتر می روید؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,598
Posted: 24 Jan 2014 18:00
تمام دنیاشب است اکنون
تنت را درمیان بگذار
تا کمی ازقطرشیشه های یادم را
از محیط شعله زدنت کم کنم
تنها کمی از تن شیشه ای ات را
ازآواراینهمه
کشمکش واژگان ِحبس شده درسینه ات
سبک کنم
کافیست
قبل از هردستی
که به گرده های تن بودنم
اشاره میکند
ماهیت بودنم را
نشانه ای ست
برای دریافتن
درزمانی که فصل گرده افشانی دلم آغاز می شود
زمان خوبیست
آنگاه که فریاد با توبودنم
اززبان هیچ قلب ناخوشی
به گوش نمی رسد
آنگاه زمان خوبیست
آنجا
که آسمان بیهوش است
ازلالایی ام
برای باتوهم مرکز شدن.
تمام دنیاشب است اکنون
چگونه می خواهی تکرارشوی
وتاکجا
...
آیا توراپایانی نیست؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,599
Posted: 25 Jan 2014 20:33
می دانم که مرا می دانی
کلمات شاعرانه ی تو
چقدر با موسیقی تنم
هماهنگ است
زندگی از نوک انگشتانم
جوانه می زند
در خاک گلدان تو.
در پس چهار شب عشق ورزی
من آغوش تو را یافته ام
آرامشی
که هیچ طوفانی در پس آن نیست.
ضرب تند دوری ات
رمه های پراکنده در ذهنم را
پراکنده تر می کند.
می دانم
که مرا می دانی
و مثل من بیداری.
من
به قانون عشق ایمان دارم
و ایمان دارم
که باقیمانده ات نیز
مال من است.
بادی که
از لای موهایت می وزد
به تمام زنان دنیا
اعلام می کند
تو
تا همیشه
تنها
در آغوش من زیبا می شوی.
صبحانه ام
باقی مانده ی چای دیشب است
در فنجانی که
رد لبانت روی آن
هنوز مستم می کند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,600
Posted: 25 Jan 2014 20:35
خوب فکر کن
امشب ازتمام واژه ها
دست شسته
یک جای خالی
دستان خالی
وتن خالی
خوب فکر کن
قبل از اینکه
پروانه به هوابپرد
وهواپیمایی که
مرابرای تومی آورد
فرودبیاید
خوب فکر کن
که بعدرفتنت
گنجشک بیچاره
باتنهایی خود چه می کند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟