ارسالها: 14491
#1,621
Posted: 27 Jan 2014 17:39
بستراحساس
پیوندابرباشب
آماده ام می کند
برای سایه زدن زیرپیراهنت
تاشتاب صبح از بستراحساس رد شود
وشب را
برای اززمین کندن
یاری کند
وتورا
برای از من کنده شدن
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,622
Posted: 27 Jan 2014 17:41
عشقهای پوشالی
این ذائقه ی لیز خورده از احساسِ تنگِ بوسه ات
سختی آسیب های دوران متروکه بودن یک روح را
حتی با وجود بهارهای پی درپی
که هشدار و نویدی ازدرآوردن دست از
گریبان پر مخمصه تنگ نظری مان است
هنوز به خاطر دارد
من -
شاهرگ دلخستگی های تو
درمرز وتقاطع انگشتان دردمان
که می تپیدم
برای جاری کردن رودهای خون عاشقانه ام
که ماهیهای به ساحل چنگ زده جای خالی ام
در گوشه های اتاقت
آخرین چاره با من بودن را
به رگهایم بیاویزند
تو-
همیشه همینطور می گذرد
حتی در آخرین پاکسازی ذهن مشوشت
من ،باوجودِ سپردنِ دلِ زندگی ام
به راه پررفت و آمدقرارهای ثبت نشده تو
با دختران حسادت،
بازهم
برای دعوت های مداومِ بخشیدن ِسالهای بی قراری
شناسنامه به حدقانونی رسیدن یک عشق را نگرفته ام
ما
رد گم شده ازهم
که بی شک
دستهای هستی
آخرین رد پایمان را نیز
از کمین نگاههای بی روح من وتو
پاک خواهد کرد
که مبادا
مثل همیشه
برای عشقهای پوشالی هم
پاپوش درست کنیم.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,623
Posted: 27 Jan 2014 17:43
محجوب رو
یارم مثال گرد باد
حیران و سرگردان شده
مشتاق و بی پروایی اش
چون کوچه ای سوزان شده
.
تو در کجای سینه ای
آنجایی یا آنجاتواست ؟
آخر نمی دانم چرا
حال رخت چون کوچ من
پرواز دل را می کند
.
لالایی ات را باز کن
بنگر به اوصاف دلم
دور دلم آئینه است
آئینه از اندیشه ام
بشکن دل اندیشه را
بیدار شو،بیدارشو
لالایی ات را باز کن
گهواره در خواب دل است
من در خیال روی تو
.
آن باغ "می" سازان کجاست؟
تا در خیالم جاشود
تک بوسه ی عریان تو
هم ساز تو، هم ناز تو
هم نقش در نقش فلک
هم رنگهای بی وجود
هم هستی و آئینگی
.
بازی کجای ریشه است؟
تو رفته ای یا مانده ای؟
در خاک می گردی تو باز
یا آب پیدا کرده ای؟
آخر کجا پیدا شویم
دنیا کنار ماست یا
ما در کنار او شدیم
شاید دلت یاری کند
تا ما وصال دوست را
چون قصه ها باور کنیم
باور کنیم ایمان اگر
برپای ما افتاده است
از روزی ِساز تو است
از حقِ عاشق پیشگی
در مسندی محجوب رو
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,624
Posted: 27 Jan 2014 17:45
ردای عشق
چشمانت ،
راز صبوری ام
تارمویت ،
آویخته بر
پیشانی زندگی ام
ردای عشقم را
به دوشم می کشد
۲
فکر من در همه شب حل معمای تواست
بنما رخ که دلم واله و شیدای تو است
عاشق هیچم واز من دگری باقی نیست
رفتن و آمدنم بسته به سودای تو است
می شتابی که ازین قصه به خوابم ببری
گر بمیرم دل من محو تمنای تواست
دل درین منظره، آتش زده برراحت جان
هر چه آید به تماشاهمه معنای تواست
گفته بودی که بمان با دلِ این عاشق ِ مست
دل من تا به ابد عاشق و شیدای تو است
آرزو هیچ شد و هیچ ندانست کجاست؟
هرچه در قافیه آید همه پیدای تواست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,625
Posted: 27 Jan 2014 17:47
باغ عشق
مرا یافتی
چون جسدی که از دریا می گرفتی ام
در باغچه ی احساست
آنچنان رویاندی ام
که خاک وجودت را به هم فشرده ام
حیات عاشقی مان تنگ است
باغ عشق کجاست،
که هر روز منتظرش گذاشته ایم؟
پایان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,626
Posted: 30 Jan 2014 16:42
اشعاری از هلیا حسینی ****بیوگرافی خاصی ندارد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,627
Posted: 30 Jan 2014 16:43
شاید امشب آمدی...
منتظر می مانم اینجا،شاید امشب آمدی...
در هجوم بی کسی ها،شاید امشب آمدی...
خواب بر چشمم نشسته، بهر دلجویی بیا
لحظه ای-حتی به رؤیا-شاید امشب آمدی...
خسته ام بیزار وسردم هم نشین غصه ام
با توام تا کی مدارا؟ شاید امشب آمدی...
دست بردار از غرور و، نفرت بی حاصلت
بر نگیر از من دلت را، شاید امشب آمدی...
ای امید خفته ی من...در میان کوچه ها،
یک نفر هم نیست، اما...شاید امشب آمدی...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,628
Posted: 30 Jan 2014 17:29
هجرت
باید که هجرتی کنم از عشق...هجرتی..
تا نیست در دوچشم تو برق صداقتی
من می روم که دوری از این،بیشتر شود
دیگر به دوش فاصله ها ،نیست زحمتی...
یک عمر هم گذشت و مرا ،باور نداشتی
ایندفعه می روم به خدا...بی هیچ رجعتی...
این لحظه های آخر اگر عاشقی هنوز
چیزی بگو به خاطر من تا هست فرصتی
اصلا بعید نیست از این عشق بگذری..
لطفا بزن به دست خودت مُهر ضمانتی
راهی به جز گریز برایم نمانده است
باید که ریشه کن شود این عشق لعنتی...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,629
Posted: 30 Jan 2014 17:35
برگشته ای
لب باز کن بگو، که به اصرار من نبود...
برگشتنت به خاطر دیدار من نبود
رفتی،مرا به چشم همه متهم کنی
نه...جرم این فاصله ها کار من نبود
تنها دلیل آمدنت بعد سال ها،
چشمان من ...که نه اجبار من نبود؟
نه اشتباه می کنی،عشقی که داشتیم!
یک لحظه هم بهانه ی اشعار من نبود...
آن خاطرات یخ زده ارزانی خودت
ارزانی خودت...که سزاوار من نبود
بخشیدمت ،اگرچه از این درد کم نشد،
باور کن این نهایت ایثار من نبود
حیف از تمام خاطره هایی که بود و ..نیست
حیف از خودم که جز تو کسی ،یار من نبود...
برگشته ای...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,630
Posted: 30 Jan 2014 17:37
انگار نه انگار که شاعر بودم
درچشم تو من گدای عابر بودم...
از روز نخست هم مسافر بودم
پیغمبر من! معجزه ی دینت کو؟
شرمنده که در عشق تو کافر بودم!
پروانه ی احساس مرا له کردی
انگار نه انگار که شاعر بودم...
دستم به ضریح چشمهایت نرسید
از فاصله های دور، زائر بودم
ای کاش از این فاصله هم کم می شد
ای کاش در این کینه مؤثر بودم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟