انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 170 از 222:  « پیشین  1  ...  169  170  171  ...  221  222  پسین »

زنان ایرانی و سروده‌هایشان (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

andishmand
 
قول می دهم که آسمان شوم

مثل نامه ای ولی
توی هیچ پاکتی
جا نمی شوی

جعبه جواهری
قفل نیستی ولی
وا نمی شوی

مثل میوه خواستم بچینمت
میوه نیستی ستاره ای
از درخت آسمان جدا نمی شوی

من تلاش می کنم بگیرمت
طعمه می شوم ولی
تو نهنگ می شوی
مثل کرم کوچکی مرا
تند و تیز می خوری
تور می شوم
ماهی زرنگ حوض می شوی
لیز می خوری

آفتاب را نمی شود
توی کیسه ای
جمع کرد و برد

ابر را نمی شود
مثل کهنه ای
توی مشت خود فشرد
آفتاب
توی آسمان
آفتاب می شود
ابرهم بدون آسمان فقط
چند قطره آب می شود

پس تو ابر باش و آفتاب
قول می دهم که آسمان شوم
یک کمی ستاره روی صورتم بپاش
سعی می کنم شبیه کهکشان شوم

شکل نوری و شبیه باد
توی هیچ چیز جا نمی شوی
تو کنار من کنار او ولی
تو تویی و هیچ وقت
ما نمی شوی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
روی تخته سیاه جهان

زنگ خورد
ناظم صبح آمد سر صف
توی برنامه صبحگاهی رو به خورشید گفت:
باز هم دفتر مشق دیروز خط خورد
و کتاب شب پیش را
ماه
با خودش برد.


آی خورشید
روی این آسمان
روی تخته سیاه جهان
با گچ نور بنویس:
زیر این گنبد گرد و کور و کبود
آدمی زاد هرگز
دانش آموز خوبی نبود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
رد پا

بوي اسب مي دهي
بوي شيهه، بوي دشت
بوي آن سوار را
او که رفت و هيچ وقت برنگشت

شيهه مي کشد دلت
باد مي شود
مي وزد چهار نعل
سنگ و صخره زير پاي تو
شاد مي شود
مي دود چهار نعل

يال زخمي ات
شبيه آبشار
روي شانه هاي کوه ريخته
واي از آن خيال زخمي ات
تا کجاي آسمان گريخته

روي کوه هاي پر غرور
روي خاک ِ دره هاي دور
دستخط وحشي تو مانده است
رفته اي و ردپاي خوني تو را
هيچ کس به جز خدا نخوانده است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
تکه تکه

مادربزرگ
گم کرده ام در هياهوي شهر
آن نظر بند سبز را
که در کودکي بسته بودي به بازوي من
در اولين حمله ناگهاني تاتار عشق
خمره دلم
بر ايوان سنگ و سنگ شکست
دستم به دست دوست ماند
پايم به پاي راه رفت
من چشم خورده ام
من چشم خورده ام
من تکه تکه از دست رفته ام
در روز روز زندگانيم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
بوی تو

خاطرم نيست كه از باراني
يا كه از نسل نسيم ؟!
هرچه هستي گذرا نيست هوايت
بويت
فقط آهسته بگو
با دلم مي ماني
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
کودکی هایم

کودکي هايم اتاقي ساده بود
قصه اي ، دور ِ اجاقي ساده بود


شب که مي شد نقشها جان مي گرفت
روي سقف ما که طاقي ساده بود


مي شدم پروانه ، خوابم مي پريد
خوابهايم اتفاقي ساده بود


زندگي دستي پر از پوچي نبود
بازي ما جفت و طاقي ساده بود


قهر مي کردم به شوق آشتي
عشق هايم اشتياقي ساده بود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
خسته

جز دلت که لازم است
هيچ چيز با خودت نمي بري
نبر ولي
از سفر که آمدي
راه با خودت بيار
راه هاي دور و سخت

خسته ايم از اين همه
جاده هاي امن و راه هاي تخت

مي روي سفر برو، ولي
زود بر نگرد
مثل آن پرنده باش
آن پرنده اي که عاقبت
قله سپيد صبح را
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
مهريه اش يک سکه ماه

من ماندم و ارثيه مادربزرگم
مادربزرگي که جهازش
يک جفت کوه سنگلاخي
يک پارچه نيزارهاي دور
يک دست
دشت بيکران بود
مهريه اش يک سکه ماه
چندين قواره آسمان بود

دور و برش
فرسنگ فرسنگ
اما براي او
حتي تمام اين جهان، تنگ
بيزار از زندان خاک و
قفل اين سنگ

يک عمر آن پيراهن خط خط
تنش بود
حتي شب جشن عروسي
منجوق خار و پولک تيغ
گل هاي روي دامنش بود

مادربزرگم
با آن لباس راه راه از دور
حتي خودش شکل قفس بود
اما چه با ناز
اما چه مغرور
زيرا عروس هيچکس بود

مادربزرگم ...
مادربزرگم ماده ببري بود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
دعا

روزها یکی یکی
از کنار او گذشت

روی هیچ چیز و هیچ جا
از دعای او اثر نبود
هیچ کس
از مسیر رفت و آمد دعای او
با خبر نبود


با خودش فکر کرد
پس دعای من کجاست؟


او چرا نمی رسد؟


شاید این دعا


راه را اشتباه رفته است!
پس بلند شد
رفت تا به آن دعا
راه را نشان دهد
رفت تا که پیش از آمدن برای او
دست دوستی تکان دهد
رفت
پس چراغ چار راه آسمان سبز شد
رفت و با صدای رفتنش
کوچه های خاکی زمین
جاده های کهکشان
سبز شد

او از این طرف، دعا از آن طرف
در میان راه
باهم آن دو رو به رو شدند
دست توی دست هم گذاشتند
از صمیم قلب گرم گفت و گو شدند
وای که چقدر حرف داشتند

برفها
کم کم آب می شود
شب
ذره ذره آفتاب می شود
و دعای هر کسی
رفته رفته توی راه

مستجاب می شود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
آه لیلی

لیلی میدانست که مجنون نیامدنی ست.اما ماند.
چشم به راه و منتظر .هزارسال.
لیلی راه ها را آذین بست و دلش را چراغانی کرد.
مجنون نیامد.مجنون نیامدنی ست.
خدا از پس هزارسال لیلی را می نگریست.
چراغانی دلش را .چشم به راهی اش را.
خدا به مجنون می گفت نرود.مجنون حرف خدا را گوش می گرفت.
خدا ثانیه ها را می شمرد.صبوری لیلی را.
عشق درخت بود .ریشه می خواست .صبوری لیلی ریشه اش شد.
خدا درخت ریشه دار را آب داد.
درخت بزرگ شد.هزار شاخه ,هزاران برگ,ستبر وتنومند.
سایه اش خنکی زمین شد.مردم خنکی اش را فهمیدند ,
مردم زیر سایه درخت لیلی بالیدند.
لیلی چشم به راه است.
درخت لیلی ریشه می کند.
خدا درخت ریشه دار را آب می دهد.
مجنون نمی آید. مجنون هرگز نمی آید.
زیرا که مجنون نیامدنی ست.زیراکه درخت ریشه میخواهد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 170 از 222:  « پیشین  1  ...  169  170  171  ...  221  222  پسین » 
شعر و ادبیات

زنان ایرانی و سروده‌هایشان (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA