ارسالها: 24568
#1,711
Posted: 26 Feb 2014 18:25
بوی صبح میدهی
بوی صبح میدهی،
و گنجشکها
در خندههایت پرواز میکنند.
حسودیام میشود
به خیابانها و درختهایی،
که هر صبح
بدرقهات میکنند...
حسودیام میشود
به شعرها و ترانههایی که میخوانی
- خوشا به حال کلماتی،
که در ذهن تو زیست میکنند!-
دلم میخواهد
یکبار دیگر
شعر را
خیابان را
تمام شهر را،
با کودک مهربان دستهایت
از اول،
قدم بزنم...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,712
Posted: 26 Feb 2014 18:25
نمیگویم دوستت میدارم
نمیگویم دوستت میدارم
عشق ِ به تو
اعتراف سنگینیست
در روزگار ِ عدم ِ قطعیت
لیلی ِ تو بودن
متهمام میکند
به چشمهای ِ سیاهی که نداشتهام
مینویسم دوستت میدارم و
قایماش میکنم...
تو به درد زندگی نمیخوری
تو را باید نوشت و گذاشت
وسط ِ همان شعرها و قصههایی
که ازشان آمدهای...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,713
Posted: 26 Feb 2014 18:26
چشمهای تو
چه کاری از من برمیآید؟
وقتی عشق
تمام خودش را
میریزد توی چشمهای تو و
نگاهام میکند..
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
انعکاس
کوه نیستی
اما،
صدایت که می زنم،
شعر و شور و عشق
به من باز می گردد...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,714
Posted: 26 Feb 2014 18:27
دوستت دارم و همین غمگینترم میکند!
دوستت دارم
و همین غمگینترم میکند
وقتی که نمیتوانم چهار فصل جهان را
بر شانههای تو آواز بخوانم
وقتی که بادی
برگهایت را از من میگیرد...
درخت بالابلند من!
باور کن این همه خواستن غمگین است
برای پرندهای که از کوچی به کوچ دیگر پرواز میکند..
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,715
Posted: 26 Feb 2014 18:29
دفتر عشق:
خاطراتت صف کشیده اند !
یکی پس از دیگری ...
حتی بعضی هاشان آنقدر عجولند که صف را بهم زده اند !
و من ...
فرار می کنم
از فکر کردن به تو
مثل رد کردن آهنگی که ...
خیلی دوستش دارم... خیلی !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,716
Posted: 26 Feb 2014 18:31
دروغ
پرندهها موجودات خوشخیالی هستند
میدانند پاییز از راه میرسد
میدانند باد میوزد،
باران میبارد
اما خاطراتشان را میسازند...
پرندهها همهچیز را میدانند..
اما، هر پاییز که میشود
قلبشان را برمیدارند و
به بهار دیگری کوچ میکنند...
دنیا آنقدرها هم کوچک نیست
که بتوانی صداها را به خاطر بسپاری
و یادت بماند که در کدام خیابان،
روی کدام درخت
پرندهای غمگین میخواند...
دنیا آن قدرها کوچک نیست
که آدمها را با هم اشتباه نگیری
و بدانی دستی که عشق را میان موهای تو میریزد
همان دستیست
که به نشانهی تسلیم بالا میرود
و با تکان از پشت پنجرهی قطاری از تو دور میشود..
دنیا اگر کوچک بود
کوه هم به کوه میرسید
من و تو که جای خود داریم...
چه خوب است که این کلمهها دیگر
ارث پدری کسی نیست
و با آنها میتوان
دنیاهای دور بهتری ساخت..
میتوان دست بادبادکی را گرفت و
تا روزهای روشن کودکی دوید..
چه خوب است که میتوان
قایقی نوشت و به پشت دریاها رفت..
میتوان دیواری ساخت و برای همیشه
پشت حرفهای یک سطر قایم شد..
میتوان نقطهای گذاشت و برگشت...
من سخاوت را از پدرم به ارث بردهام
میتوان برای هر آدم شعری نوشت و
نیمهشب به خواباش بُرد..
میتوان آنقدر با کلمات بازی کرد
تا خوابات ببرد
به خواب آدمهایی که با کلمات خوشبخت شدهاند..
بگذار زندگی راه خودش را برود..
بگذار خیال کند که ما هنوز
برای گردش یک سال دیگر، یک روز دیگر، یک بوسهی دیگر
به او وفادار خواهیم ماند...
بگذار نداند که ما در پریشانی پرسشهایمان
بارها با مرگ خوابیدهام...
ما برای زندگی،
نه به هوا نیازمندیم
نه به عشق،
نه به آزادی..
ما برای ادامه،
تنها
به دروغی محتاجیم که فریبمان بدهد..
و آنقدر بزرگ باشد
که دهان هر سوالی را ببندد..
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,717
Posted: 26 Feb 2014 18:32
سرگردان
نه آنقدر ابر بودم
که به آسمان بروم
و نه آنقدر باران شدم
که به زمین بیایم
مهای هستم
میان برزخ زمین و آسمان
که نه سر بالا رفتن و
نه پای پایین آمدن دارم..
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,718
Posted: 26 Feb 2014 18:32
یکی باشد
یکی باید باشد
یکی که آدم را صدا کند
به نام کوچکاش صدا کند
یکجوری که حال آدم را خوب کند
یکجوری که هیچکس دیگر بلد نباشد
یکی باید آدم را بلد باشد ...
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
کفه
هرچه آدم میگذارم در کفهی
دیگر باز تو
سنگینتری ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,719
Posted: 26 Feb 2014 18:36
جهان تو
تو صدایم میزنی و
فصلی عوض می شود
و در این چرخه ی ابدی
من هنوز
به دنبال سیاه چاله ای
برای پرت شدن
به جهان تو میگردم
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
دور
خوشا به حال کلاغان
که از زمین دورند
حتی به ارتفاع یک درخت...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,720
Posted: 26 Feb 2014 18:41
جای
لابهلای این شعرها
دنبال من نگرد..
من حتی تو رابین این سطرها
جا نمیگذارم..
من هیچچیز را
جز در میان قلب خویش
به جایی نخواهم سپرد..
کسی نخواهد دانست
و کلمات
سالها بعد خواهند فهمید
که با آنها
چه گفتهام..
سالها بعد،
که نه چیزی از من خواهد ماند و
نه از این سرگشتگی..
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند