ارسالها: 24568
#1,751
Posted: 28 Feb 2014 15:23
تابستان هم بی تو
زمستان بلندی بود که پشت سر گذاشتیم
خوش به حال نهنگ ها که می دانند
مرگ هم
دسته جمعی اش خوب است
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
بخند کودک همسایه ..
من اندوههای زیادی را دیدم که سر پیچ همین خیابان
چشم انتظار بزرگسالی تو هستند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,752
Posted: 28 Feb 2014 15:24
خطر
دیگر ندیدمش
لوکوموتیوران پیری را که هر شب
قلبم را سر راهش آتش می زدم
قطار
با گمان خطر
می ایستاد
پیاده می شد
پایین می آمد
نگاهم می کرد
عاشق می شد
و بعد
دوباره راه می افتاد .
و بعد از آن دیگر ندیدمش
یا من آنقدر بزرگ شدم که باورم نشد هر شب
قطاری از اتاق کوچکم می گذرد
یا او انقدر جوان
که با دیدن قلب آتش گرفته ام
احساس خطر نکرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,753
Posted: 28 Feb 2014 15:25
باران
این آخرین باران دنیاست
و گمان نمیکنم دیگر بند بیاید
از ابر ها نیامده که تمام شود
این باران از سبو هایی شروع شد
که ما داشتیم از چشمه به خانه می بردیم
که ناگهان سنگ ها پریدند
که ناگهان سبو ها روی شانه هایمان شکستند
بعد
انگشتهایمان شکست
بعد
آرنجهایمان
بعد دستهایمان
بعد شانه هایمان
بعد هم غبار شدیم
حالا داریم می باریم
و گمان نمیکنم این باران بند بیاید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,754
Posted: 28 Feb 2014 15:27
تا کی ؟
مکالمه های کوتاه
کفاف گلایه های بلند مرا نخواهد دادتا کی سلام کنیم
حال هم را بپرسیم
و به هم دروغ بگوییم که خوبیم
دروغهایمان از سیم های تلگراف و کوهها و دشت ها عبور کنند و صادقانه به هم برسند
ما فقط
دروغهایمان به هم می رسد
من خوب نیستم...
اصلا
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,755
Posted: 28 Feb 2014 15:28
عکس
گفتم بیا عکس یادگاری بگیریم
سیاه،
سفید ،
خاکستری
من روی صندلی چوبی قدیمی بنشینم،
تو پشت سرم بایستی و دستهایت روی شانه ی من باشد .
گفتی:
هنوز فرصت هست.
همیشه فرصت هست.
گفتم بیا عکس یادگاری بگیریم.
من شبیه سی سالگی مادرم باشم،
تو
شبیه روزهایی که هنوز عاشقت بودم،
و هر دو بیهوده لبخند بزنیم
به مردی که نمی شناسیمش.
گفتی:
همیشه فرصت هست .
و ندیدی مرگ را که از آن سوی شمشادها
نگاهمان می کرد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,756
Posted: 28 Feb 2014 15:31
دو شعر ترکی
آرتیق اوزاق لاشا بیلمز
اوزاق گئده بیلمز اوره یینه قورشون تاخدیغیمیز سئوگی
بیریمیزین اوره ییمیزده گیزلنمیش
شوبهه سیز
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
کؤهنه قزئت لردن
دوزلتدیین گمی
بیر جوت آت
بیرجوت بالیق
بیرجوت گؤیرچین کی هیچ
بیر
جوت
یاشلی گوزلریمی ده قورتارا بیلمه دی .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,757
Posted: 28 Feb 2014 15:33
جنگل
پائیز
کلبه ای چوبی
و دودی که از دودش بالا می رود
کاش
با تو
درچهار چوب همین تابلو
آشنا شده بودم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,758
Posted: 28 Feb 2014 15:40
ساده بودم
آنقدر ساده که باورم شده بود
بچه ها را از بازار می خرند
و در ذهن من آفریدگار
پیرمردی بود که زیر بازارچه
به زنهای مهربان
مادر شدن می آموخت !
همیشه فکر می کردم که مادر
کدامیک از ما را گرانتر خریده است
و هر بار دلم می گرفت
دلم می خواست
او یک شب
که مغازه اش را بست
به خانه ما بیاید و بگوید
این یکی را ارزان فروخته ام خانم
آمده ام از شما پسش بگیرم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,759
Posted: 28 Feb 2014 15:44
حرف
موهایت
که با دست خودت بافته ای
حرفهای پشت سرت می شوند
فرشته هایی که عمریست به دوش می کشی
پلک که می بندی
پشت سرت
چه ها که نمی گویند
چه ها که نمی نویسند
تو یک زنی
و همین کافی ست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,760
Posted: 28 Feb 2014 15:46
زخمها
بیا
به شانه های زخمی هم
تکیه زنیم
زخمها
تنها کسانی هستند
که می توانی
یقین داشته باشی
دشنه نیستند!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند