ارسالها: 24568
#1,761
Posted: 28 Feb 2014 15:51
خسته
از این عصر خسته ام
برگردیم
به هزاره های دور
من با پوست خرسی که
زمستانهایمان را خوابیده
برای تو بالاپوشی می دوزم
و تو
با شاخ گوزن پیری
که شکار کرده ای
عکسم را
روی دیواره ی غارمان بکش !
مرا به هزاره هایی ببر
که غروب ها
با شکاری تازه به خانه می آمدی
و قلب من
تنها آتشی بود که کشف کرده بودی !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,762
Posted: 28 Feb 2014 15:52
سردم است
اتوبوس
بین راه
در برف ها جا ماند
اول راننده یخ زد
دوم راننده یخ زد
و بعد
تک تک مسافرها
ترانه اما
صدایش از جای گرمی برمی خواست
که مدام تکرار می کرد
- مرا ...
برای آخرین بار
ما باچشم های یخ زده
به هم خیره شدیم
ما با دهان یخ زده
فقط توانستیم بگوییم
" سردم است " .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,763
Posted: 28 Feb 2014 15:53
عکس
در عکس
هوا آفتابی ست
و هر دو لبخند می زنند
بیرونِ عکس اما
همیشه هوا ابری ست .
روزی که این عکس را گرفتیم
نمی دانستیم
کدام یک از ما آن را
با چشم های خیس
تماشا خواهد کرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,764
Posted: 28 Feb 2014 15:55
خواب
می پَرَم
از تمام خواب های خوب جهان ،
یک جا می پرم
می پرم
و تازه یادم می افتد
من که بال نداشتم !
آن وقت سقوط می کنم و دنیا
از چشمم می افتد
دنیا که زندگی هایش
همیشه در برابر مرگ کوتاه می آیند ،
دنیا که آدم هایش باید
از زیرِ زمین به آسمان بروند
دنیا که در آن مجبورم
ر روز کسی را بپرستم که یک شب
دست د رجیب
کنار خیابان ایستاد
و تماشا کرد
و اجازه داد ،
خون او جاده را بند بیاورد و
گریه های من دیگر
هیچ گاه بند نیاید .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,765
Posted: 28 Feb 2014 15:56
دلتنگ
ارواح غمگین
از پنج شنبه های زمین برمی گردند
فرشته های ابله
زیبایی های بیهوده تان را جمع کنید
و همه درها را پشت سرتان ببندید
این ها امشب
دلی هم اگر دارند
برای زنان زمینی شان تنگ است !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,766
Posted: 28 Feb 2014 15:58
خرس های عروسکی دخترم
به خواب زمستانی رفته اند
نه در غار
در خانه کوچک من
با سقف کاذب و
دیوارهای یونولیتی ،
بیدار می شوند
و شیشه های رنگی مربا را
با کندو های عسل اشتباه می گیرند .
به خاطر آن ها هم که شده
برایم
کلبه ای بساز این بار
در جنگلی دور
خیلی دور
آن قدر که پای فیش های آب و برق
به رودخانه و ماهش باز نشده باشد .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,767
Posted: 28 Feb 2014 16:00
مادر می گوید
جای دخترت پسر آورده بودی اگر ،
بی گمان دیگر
نسل گونه های خیس مان
منقرض می شد .
رها کن
میل های بافتنی ات راکامواهای رنگی ات را
برای آفریننده جا بگذار و بیا برگردیم
شاید این بار زن بود
و دنیای بهتری بافت !
دخترم می گوید
مادر!
تو واقعا فرشته ای ،
گریه ام می گیرد
لابد این شهر هم باید بهشت باشد
با این همه حوری کوچک
که پشت چراغ قرمزها
دعا می فروشند و
برای ماشین خدایان اسپند دود می کنند
بگذار بچه ها
با دلخوشی های کوچک شان
بزرگ شوند
و با پوکه های خالی
سوت بزنند
بی خیال هر چه گلوله ،
سوت بزن
پای پنجره ها
با پوکه های خالی
بی خیال این زن
که لبریز گلوله است !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,768
Posted: 28 Feb 2014 16:01
جنگ
جنگ تمام شد
آرامش دوباره به منطقه برگشت
هیچ یک از سربازهای جوان
برنگشتند اما
که پای پنجره های دهکده
آواز بخوانند
جنگ تمام شد !
پایان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 14491
#1,769
Posted: 5 Mar 2014 15:51
اشعاری از
مینا فیروز *****بیو گرافی خاصی ندارد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,770
Posted: 5 Mar 2014 15:52
بذر کینه
باغ دل من
نروئیده بود از بذر کینه
باغ من
پر بود از بید مجنون هایی که
سرخم کرده بودند به یمن بودنت
ولی....
حال درختان کینه می ورزند
تو
پرنده خوش ظاهر وبد سیرت
نوک زدی قلبم را که
بذر محبت میپاشید
و،وقتی از مهر سیراب شدی
پرگشودی
رفتی
کجا؟؟؟
خداعالم است!
من ماندم و
یک دل زخمی!!
کلاهم را سفت چسبیده ام
مباد باد سرد نبودنت
پریشان تر ااز حال کند
موهای سپیدم را...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟