ارسالها: 14491
#1,781
Posted: 6 Mar 2014 22:47
درد دارد دلم
یک شب برفی
تنهایی
در اتاقی سرد
درد دارد دلم
انگار وقتش رسیده
کیسه ی آب اشکهایم را پاره...
بند ناف دلم هنوز وصل
کلامش
دلم هری میریزد از نگاهش
دیگر درد تمام شد
عشق متولد شد.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,782
Posted: 6 Mar 2014 23:14
در واپسین شب.
در واپسین شب
گرمای وجودت وجودم ، به لرزه افکند
یعقوب وار
به دنبال عشق
از کنعان دنیا،فاصله گرفتم!!
سوء دیدن از دست دادم
و بوسیدمت.
در واپسین شب
باران نگاهت
تیر می انداخت
بر دل مجروحم
ومن زخمی تر از دیروز...
آری
در واپسین شب
در بستری از عشق
من به تو
دل داده ام!!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,783
Posted: 6 Mar 2014 23:16
تقدیم تو با
به تبلور نگاهت سوگند
به بی قراری نرگس چشمانت
هردم
هر ثانیه
تسبیح گوی مهربانیت هستم
از سقف دلتنگی ام
میچکید باران عشقت
بر دامنم
سجده میکنم به شکرانه بودنت
غنچه حجاب بر میدارد!!
دامنم چه پر گل شده است!!!
من به غایت حظور تو دلبستم
تو بمان
من دلم را اسپند قدومت میکنم
بلابه دور باشد!!
نگاهم را
صدقه راه درازت میکنم
رفع بلا باشد!!
من به بودنت میان تکه دلهایم نیازمندم!!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,784
Posted: 6 Mar 2014 23:18
شاعر احساس
من شاعر احساسم
احساسی که خشکید در قلبم
دلم را باران گرفت
خیالم خیس خالی!!
همچون پرستو
سیم برق را
به شاخه درخت ترجیح میدهم!!
حکم دلم این روزها
شیشه
خشت نگاه ها
دلم را خورد میکند!!
عشق لازم
نگاه نکن
زخم تنهایی که دیدن ندارد!!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,785
Posted: 6 Mar 2014 23:23
تب مینا
امروز دخترکی تنها
ازمیان شاخه های بزرگ اشک
سربه دروازه ی عدالتی زد که
عدالت را می فروختند به قیمت
نان خشکک های کوچه....
امروز مینا....
تب دلتنگی بلندی داشت
مثل دریا می لرزید
مثل باد می رقصید
مثل موج ساحل اشک می ریخت....
دخترکی تنها
سربر دیواره های دلتنگی می گذاشت
ندای بی کسی را با مادرش از سر میداد
آغوش مادرش گرم بود ولی
اثری نداشت
یادش به خیر
پدر بودحضورش باعث آرامش روحم میشد
ترس را فراری کرده بود
اما امروز
بالعکسش شده است.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,786
Posted: 6 Mar 2014 23:28
عشق تو
آموی دلم دچار وقیعت شده است
دلم درگیر موهبت وجودت شده است!!!
آتن وجودم ،حال همچو خرابه های بم
زلزله نگاهت ویران دلم شده است!!!
یک قبضه از در وجودم بدم
لبم درگیر نفسهایت شده است!!!
در مسجد عشق،عاکف وجودت منم
محتشمم ،مدعی نیم،عشقت مقیم دلم شده است!!!
من مرده ام وبا یک کَش تو زنده میشوم
کسوَت خسته از تنم برهان،بدنم درگیرباتو بودن شده است!!
کسوف و خسوف خورشید عشقت بر دلم
طلب نماز آیات در شبانه روز شده است!!!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,787
Posted: 6 Mar 2014 23:36
ردپایت روی قلبم
این روزها دلم هوای
بهار را دارد
بهاری که فقط در آن
خودم باشم وخودت
خیالی را آرزو دارم که
درآن تنها بلوردر خشان
رد پای اشکهایم باشد!!
همان اشکهایی که در
فراغت همدمم بود!!!
اشکهایی که به یمن بودنت
غنچه های بالشم
حجاب از سر برداشتند!!!!
چشمهایم همچو زلیخا
بی فروغ
سو دیدن باشد وتو نابشی
چه سود؟؟؟
می خواهم کر شوم
نشنوم
میخواهم تنها
صدای تو
ملکه ذهنم باشد
صدایی که
بعداز سکوتها
می گفت:
"مینا دوستت دارم"
ولی...
چه دوستت دارم های من که
بی مخاطب ماند!!!
درآغوشش خوش باش
من وتنهایی هرشب
باهم
عشق بازی میکنیم در نبودت
اشک
بستر شبانه از عشقهایمان است!!!
من بکارت تنهایی را نابود کردم
من واو باهم خوشیم!!
تو با مفرد مونثت
خوش باش!!!
بعد از تو باز هم عاشقم
عاشق رد پاهایت
بر روی قلبم!!!!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,788
Posted: 6 Mar 2014 23:44
قصه احساس
گوشهایم کر
همدمم سایه
امروز هوا بارانی ست ومن
بی همدمم
بنوش شراب را
به سلامتی خودت
برایم آرزو بودی وخاطره شدی!!!
نبودنت
تکرار پشت تکرار
چه بی رحمانه
تا تیتراژ پایانی
مجموعه جدایی
نشستم
میدانم
سالهاست بالا سر قبری فاتحه میخوانم
که مرده ای درش نیست!!!!!
حال چوپانی را دارم که
خبراز احوالش گرفتند،
گفت:
"گرگ شد بره ای که تا دیروز نوازشش میکردم "
تو برایم سنگ تمام گذاشتی
آری
سنگ
تمام
حال به مجلس ختمم بیا
صدای غار غار کلاغ
فاتحه شوم زندگیم!!
راستی
چهره ات چه شکلی بود؟؟
میبینی از دلتنگی زیاد دیگر
یادم نمی آیی.....
ولی....
سخت است
مرور خاطرات کسی که
غبار چهره اش را در
خاطرم پوشانده!!!!
شاعر گفت:
"از دل برود هر آنکه از دیده برفت"
رفتی!!
دلم را چرا بردی؟؟؟
همچون شیرقهقه ات را
نعره نزن
خانه چوبی را موریانه
ویران میکند
نه نعره شیر!!!!
همچون موریانه ساکتم!!!
بخند...
قصه احساس پایان یافت
فقط
فاتحه مجلس ختم یادت نرود
یکبار سوره دل
سه بار سوره شکست
یک صلوات
حال فهمیدی چطور شکستم؟؟؟
یکبار دل دادم!!!
هزار بار شکستم دادی!!!!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,789
Posted: 7 Mar 2014 08:34
قلب من وتو
در وصف نگاهت همچو کاوه
استوار مهربانیت
سرمه نگاهم
وجود باتو بودن
بگو؟؟؟
اگر من نباشم
چه کسی مروارید های نهان
در صدف نگاهت را پاک میکنئ؟؟؟؟
من در اتاق دنیایم
تابلویی دارم از جنس
چوب دلتنگی
باخط عشق حک کردم
بر روی کاغذ دل
"خودم وخودت دیگر هیچکس"
باتو بودنم
امید نفسهای واژه
دفتر دلسردی است
هرکجا که میروم
در هر صفحه که میبینم
در هر خانه که قدم میگذارم
در هر ساعت که زندگی میکنم
در هرثانیه که نفس میکشم
قلبم
بیشتر تو را آرزو میکند
فاصله را کوتاه کن عشقم
من
نفسم میگیرد
از این همه فاصله
ولی
میدانم
قلب من وتو
نیمه گمشده یکدیگر ند
از همین فاصله ها
دوستت دارم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,790
Posted: 7 Mar 2014 08:36
بخشیدمت
کنار ثانیه دلتنگی
روی صندلی گهواره ای گذشته
می نوشم
قهوه تلخ جدایی را.....
بخار
شیشه پنجره تنهایی را گرفته
می نویسم:روزگار...
گریه میکند
چقدر سخت...
لحظه تلخ جدایی رویاها
چه امیدی را نا امید
چه ناامیدی را امید بودم
ولی پوچ...
حالم این روزها
دگرگون از
آلودگی دلهاست
دیگر لبانم جایگاه بوسه هایت نیست
دیگر دلم تنگ مهربانیت نیست
نگران عهدی نباش که شکستی!!
بی خبر از من بگذر
خبر از من
تورا
سردوشکسته میکند
نگران سرفه هایم نباش
از سردی نگاهت
سرماخورده ام!!
دستانم
زیر آستین هایم...
طاقت دیدن جای خالی
دستانت در باور نبود!!!
دیگر بدن همچو بلورم
همانند شب
سیاه...
در نبودت
زمانه بی رحمانه تازیانه
تنهایی را بر بدنم زد!!!
مخاطبم تویی
تویی که
روزی فقط نگاهت مرا دید!!
حال
دیگر
صدایم راهم نمیشنوی!!!
مفردمذکر غائب لحظه هایم
برای رفتنت
شانه هایم استوار است
برو...
من در نبودت
خیانتت را بخشیدم
به بودنت عادت ندارم
پا روی شانه هایم بگذار
از میان شعرهایم عبور کن
خدا پشت وپناهت
من بخشیدمت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟