ارسالها: 14491
#1,791
Posted: 8 Mar 2014 16:08
برو
لیاقت می خواهد عاشقی!!
ومن بی لیاقت ترین آدم
روی زمینم....
بس است دیگر حافظ
یوسف گمشده من
به کلبه احزان دلم
نیم نگاهی هم ندارد.
کم با فالهایت دلم را خوش کن!!!
میدانی چیست دلکم؟؟؟
گناهت
صداقت بود
گناهت ترس از پل صراط بود
گناهت این بودکه
برای اثبات عشق
تن فروشی نکردی!!!
در جاده ی دلم
راه عاشقی را طی کردم
آخرش رسید
به کلبه ای که
سر درش نوشته بود
کلبه ی عشق....
در زدم،صدایی گفت:
"ورود ممنوغ"
گفتم:چرا؟؟
گفت:برای تو عاشقی
در این کلبه ممنوع
برای من عاشقی حرام بود
ولی او نه...
میدانی ترسم از چیست؟؟
شبها به هنگام خواب
فکر تمام وجودم را به
خلسه میبرد
باخود می اندیشم
کدام دست چراغ اتاقت را خاموش میکند!!!؟؟؟!!
خواهی آمد میدانم
ولی دلیل آمدن را
نمیدانم
شاید...
پشیمانی
شاید
میایی تا برای زندگیت
آرزوی خوشبختی کنم؟؟؟
تاشاید هم
دوباره برمیگردی تا
حرفی تکراری از زبانم بشنوی؟!!
نه......
مفردمذکر غائب من...
خیال باطل است
دیگر دوستت دارم هایم را خرج تو که
لیاقتش را نداشتی
نمیکنم!!!
من در اقیانوس واقعیت
غرق شدم
در دروغهای تو و اطرافت....
حال برای نجاتم
کاری از دست کسی بر نمی آید!!!
مدتهاست که وجودم
شکار
نهنگ های اقیانوس تنهایی شده است!!!
عشقم
فقط با او ...
چنان نکن که با من کردی
شاید او
همانند من تو را نبخشد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,792
Posted: 9 Mar 2014 15:44
به کجاچنین شتابان
حاجی به کجا
چنین شتابان؟؟؟؟؟؟
کعبه در دلت اقامه دارد!!
نگاه به آسمان بیانداز
خدا را بالا نظاره کن
صدایش را از قلبت بشنو
خدا
عطر سجاده نمازت است
خدا
سرسفره فقیری نشسته است
خدا
کنج قلب خاک خورده کودک
کاسه به دست است
خدا همین جاست
روی زمین
گوش کن
با هر تپش قلبت
صدایت میزند.....
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,793
Posted: 9 Mar 2014 15:49
يادتو
ز زندگی ، شادانم باتو
از دلبستگی، خوش یادم با تو
امیدامید هایم تویی تو
رویای اشک هایم تویی تو
در این دنیا غریبم بی تو
از نفس کشیدن سیرم بی تو
آغوش گرم تو، لبان مست تو
نگاهی پر تمنا، دستم در دست تو
به ظرافت برف،به لطافت باران
جانم توباشی و هیچ نباشند یاران.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,794
Posted: 9 Mar 2014 16:03
مرداب خاموش
كنار مرداب خاموش زندگی ايستاده ام
به غرق شدن روياها می نگرم
با اشك چشمانم
بدرقه ميكنم به ديار ابديت
چشمانم را می بندم
كمرنگ شدن رويا را می بينم
رویای آغوش او
رويای دستان گرمش
رويای چشمان مستش
رويای زلفهای پريشانش
رويای...
همه و همه كمرنگ شدند
يكی پس از ديگری نابود
چشمانم را باز می كنم
تمام رويا غرق شده بودند
شانه هايم می لرزد و همه
علت لرزش شانه هايم را بارش برف جدايی می دانند
ولی در درونم زمستان بود
دلم قنديل غم بسته بود
سكوتم فرياد بود
نگاهم ميدان جنگ بود
ولی.......
چه كسی می نگريست به يك سرباز خسته و
رانده شده از ميدان نبرد!!!
زندگی من تسليم تازيانه های سرنوشت شد.
همه رويا و خيالات را نابود كردم
ولی...........
دلم هنوز همچو گنجشك در فقس هوای آزادی دارد
دلم هوای او را دارد
تا ابد دلم، دلتنگ او می ماند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,795
Posted: 9 Mar 2014 18:46
چه کردی؟؟؟
سالها کنج دیوار زندگی یادگاری نوشتم از تو
چه نامرد بودی ونمیدانستم
موهایم را در آسیاب زندگی سفید نکرده بودم
که اینگونه چشم بر اشکهایم بستی
من همانم
همان دخترک موطلایی که روزی ،مهربانم
خطابش میکردی.
پس کجایی؟؟
کیستی؟؟
فکرمیکردم میشناسمت ولی افسوس...
دیگر نمیشناسمت!!
کجای زندگیم گم شده ای؟؟
کجای زندگی ام زانو به آغوش کشیده ای؟؟
من اینجایم زیر سرو عشقت
پوسیدم از بس دل به رهگذر بستم!!
رهگذرانی که عطر تو را به خود داشتند!!
قصد آمدن نداری؟؟
خسته ام از اشکهای بی صدا
خسته ام از فریادهای سکوت
خیال باطل است آنچه بعداز تو به آغوش کشیده ام زانوی غم است!!
موهایم پریشان است میدانم
دیوانه نپندار مرا
من هم روزی عزیز دلت بودم
شانه به سر نمیزنم چون
دوست ندارم خاطره دستانت را
موهایم فراموش کند.
میخواهم بگویم:دوستت......
ولی نه
دیگر نمی گویم ،چون دوستت داشتم ولی تو....
چه کردی بامن؟؟چه کردی؟؟
که دیگر خودم را در آینه نمی شناسم؟!!
چه کردی؟؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,796
Posted: 9 Mar 2014 18:53
روزقریب
درصبحدم روز قریب فهمیدم
که دلم روشن است وبی نور
تفکرم سرشار از تهی بودن است
سرو عشق دلم
خشکیده ولی پابرجاست
بادگناه از دلم رو بگرفته
جامعه دلم شولای عریان است
دلم تخریب است از باد گناه
مرحمی دارم از جنس آفتاب
ولی حیف
دست توانم ، بی توان است
چون دیگر
عشق درون سینه ام جایی ندارد.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,797
Posted: 9 Mar 2014 18:55
حرامت باد
مدتهاست که دلم به نوشتن نمی رود
اینبار از چه بنویسم ،ازکدام دل؟؟
دلی که نمیدانم کجاست؟
هوای هوس دلم آلوده است
نفسم به خس خس تهوع افتاده است
سیگار تحمل کردن را تمام کرده ام
استخوان هایم زیر این بار غم میلرزد
میخواهم به میخانه رفتن را ترک کنم
ساقی:
مدتهاست که شرابت ناب عاشقی نیست
نمیدانستم که ترک سیگار تابه این حد سخت است!!
ای کاش سیگار بودم
تابه هنگام ترک کردنم
گاهی هوس بامن بودن را میکردی!!
حالم دگرگون است
همچو رنگ قالی هزار رنگ میشوم وقتی نامت را میشنوم
بدهکاری های خودم به خودم به سقف اتاق دلتنگی رسیده است
حرفهای نزده....
بوسهای واقعی به لب نرسیده....
بغلهای حقیقی نشده....
و....و....و....
تمام کارهایت را حلالت میکنم
دلی را که بردی...
نگاهی راکه دزدیدی...
احساسی که پژمردی...
دستانی که در حسرت دستت همانطور سرد گذاشتی...
صدایی که شبها با آن آرام میگرفتی...
سکوتی که از آن بیزار بودی...
نان ونمکی که خوردی ونمکدانی که شکستی...
همه حلالت باشد
جز
لرز دلم در اولین بوسه
حرامت باشد لحظه لحظه ای که مرا به گناه عادت دادی
گناهی که به یادت سینه ی عاشقی عریان کردم و با زبان بی زبانی گفتم
دوستت دارم
کاش میدانستی که در جنگ بین عقل و دلم
عقل را لشکر شکست خورده خواندم و
با دلم گفتم:دوستت دارم
ولی تو انگار گرداننده عروسک خیمه شب بازی بودی و
من عروسک چوبی تو
که حال کنج صفحه نمایش زندگی
خاک تنهایی به رویم نشسته است.
حرامت باشد
لحظه لحظه ای که مرا به گناه عادت و دادی و
رفتی.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,798
Posted: 9 Mar 2014 18:57
تکه دل هایم
می دیدم
در چشمانت می دیدم
آن دم که غرورم را زیر پاهایت له کردی
حسرت را دیدم
ولی حال که دستت در دست اوست
بگو ببینم
رو به کدام آسمان برای خوش بختی ات دعا میکنی؟؟؟
مگر نشنیده ای که می گویند:
آه مظلوم زمین نمی ماند!!
*****************************************
روزها در پی هم سپری میشود
پاییز گوله دلتنگی را
با حسرت به دوش میکشد
انگار خدا هم عاشق پاییز است
چون
آخرین شبش طولانی ترین شب است
انگار خدا
هم عاشق است
*******************************
آهای مفرد مذکر غائب من
آرام بخند
خدا صدای خنده هایت را میشنود
دوست ندارم زمین خوردنت را ببینم
آرام بخند
******************************
ثانیه های ساعت دیواری اتاقم ساکت مانده است
حرکتی نمیکند.
تنها تو بودی که معنا میدادی به همه چیز
ولی حال چه؟؟؟؟
به ثانیه های ساعت
معنای دوباره دیدنت را میدادی
ولی حال نمیدانم به چه امیدی
به ثانیه های خاموش ساعت نگاه کنم
چون
عقربه های ساعت فقط عددی را نشان میدهند
که تو رفتی
***************************
چنان سرنوشت بر من تازیانه های تنهایی میزند
که دیگر
یاد و خاطرت را از ذهنم همانند پوک عمیق سیگار دود کرده ام
ولی
میدانم
روزی باز خواهی گشت و حسرت بودن بامن را داری
بدان
وعده دیدار ما روزی که دلتنگ شدی
ولی
من دیگر
حتی به خوابت هم نمی آیم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,799
Posted: 10 Mar 2014 16:01
حکم دل
سالها پیش:
بادلم حکم بازی میکردم
همیشه حکم دل را لازم میدادم
ولی هیچ گاه
عاص دل نزد من نمی افتاد
همیشه نزد یارم بود
هیچ وقت عاص دلم را به من نمیداد
ولی حال نزد خودم است
گرچه پیر و افسرده و دلتنگ
در بازی حکم زندگی
من یارم را هیچ انتخاب کردم
که
هیچ وقت در مواقعی که نیاز داشتم
دستم را نگرفت و شاه دلتنکی ام را
کنار عاص شکسته ننشاند
در حالی که من
ولش کن.
مهم این است که عاص دل شکسته ام
در دستانم است ولی دیگر
صاف و زلال نیست.
پایان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,800
Posted: 10 Mar 2014 16:13
بهاره نوروزی سده
محل سکونت: اصفهان
لیست دفاتر شعر
۱ این زن بی عبور سایه ها مردنی ست
۲ دختری که کفش های تابه تا می پوشد
۳ رودخانه پر از ماهی شد
۴ شالیزار به رقص آمد
۵ دخترم با باران آمد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟