ارسالها: 14491
#1,801
Posted: 10 Mar 2014 16:14
من خوشبخت ترین سی ساله ام
بیا فکر کنیم
سی سالگی مرز خوشبختی ست
موهای
یک کم سفید
صورت
یه کم چروک
پستان های
یه کم آویزان
بیا فکر کنیم
ما خوشبخت ترین پستانداران روی زمینیم
بعد
کنار هم دراز بکشیم
ستاره هارا تماشا کنیم
ودر سکوتی طولانی
سکوت کنیم
بیا فراموش کنیم
اندامم را
که بوی قرمه سبزی می دهد
بعد
با صدای بلند
فریاد بکشم
"من
خوشبخت ترین سی ساله ام"
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,802
Posted: 10 Mar 2014 16:15
می خواستم...
می خواستم
با دنیا دوست باشم
با درد بیگانه
دست هایم را گم کردند
خفت ها را برایم جور
من
کفشدوزک کوچکی بودم
لابه لای سبزی های به گل نشسته
آب از سرمان که گذشت
داس را برداشتند
اما
هیچ وقت نفهمیدم
گناه من
کدام ناشزه بودن است
که فلسفه ی دست هایم را
انکار کردند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,803
Posted: 10 Mar 2014 16:18
من و خنده
رگ هایم زوزه کشیدند
تا درد
اندامم را نوازش کند
بین من و خنده
من و گریه
فقط اتاق شیشه ای فاصله شد
گفته بودم
با گرگ ها هم صدا می شوم
اما
همین جا
درست کنار شعرهایم
پوشک بچه عوض می کنم!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,804
Posted: 10 Mar 2014 16:21
پرده را می کشم
پرده را می کشم
در من
حسی بیدار می شود
-دخترم می خوابد-
چقدر راه مانده؟
چقدر باید بدوم؟
چند جفت کفش پاره کنم؟
-دخترم در خواب آه می کشد-
حسی
شبیه به مادر ماندن
سینه هایم رگ می کند
-دخترم در خواب گریه –
سرم تیر می کشد
تست شنوایی
تیرویید
سونو گرافی
-دخترم در خواب می خندد-
پرده را رها می کنم
رها
رها می خندد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,805
Posted: 10 Mar 2014 16:22
دخترم با باران آمد
دخترم با باران آمد
پسرم با
باد رفت
قصه ی کوتاهی داشت
دست هایم
در موهایش ماند
برف روی شانه ام
زندگی درد تازه ای هم داشت؟
زندگی تاب تازه ای برداشت
پوچ بود
پوچ ماند
کیش شد
مات...
مات مرد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,806
Posted: 10 Mar 2014 16:24
این روزها
این روزها
با طنابی که دور گردنم
مهر شده است
به هیچ کجا سفر نمی کنم
فقط گوشه ای کز می کنم
و ملافه ای سرد
روی بدنم پهن
_کسی صدایم نمی زند؟_
گنگ و خاموشم
آنقدر که از پچ و پچ
هیچ زنیکه ای سردرنمی آورم
_من ،رقص مرگ را می چشم؟_
◘◘◘
کاش کسی نگوید
بهار
حواست کجاست
چشم هایت در ماهی تابه سوخت!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,807
Posted: 10 Mar 2014 20:37
حالا نگران باغم
این روزها
که با سبد خالی
از کنار درخت های سیب برمی گردم
دیگر
به قول هیچ گرگی اعتماد نمی کنم
گفته بودم:
مواظب باشید
درخت ها از شکوفه هایشان خسته نشوند
◘◘◘
حالا نگران باغم
که باد را
بشکند!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,808
Posted: 10 Mar 2014 20:38
دلم می گیرد
دلم می گیرد
وقتی ساعت ها بدون قرار با من می دوند
وگل های پیراهنم
لقاح دسته جمعی را تجربه می کنند
علامتی سوال؟
آیا می شود
از پشت همین النگو ها
زنی را دید که در پیراهن سفیدش گریه می کند؟
-من کفش های سفیدم را جفت می کنم-
دم دری که گربه ای را کشتند
من ترسیدم
_ومن مجسمه ای زیبا بودم با پیراهنی سفید ویک جفت النگو_
تا این سناریو هم تمام شود
ومن
تمام مدت
در فکرهای زنی باشم
که خاطراتش را در آیینه می بافد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,809
Posted: 10 Mar 2014 20:41
ما بچه های جنگ بودیم
ما بچه های جنگ بودیم
کیف های ما جنگی شد
کفش های ما جنگی شد
بعد
کم کم شدیم خاطراتی جنگ زده
از آتش آسمان زبانه می کشید
پدرم گر می گرفت
مادرم
چای کاکته دم می کرد
و من
بادبادک به هوا می دادم
ما
رازهای خانه ی مان را جنگی کردیم
از شهر های جنگی
به کشوری جنگی افتخار کردیم
ما صف های جنگ
ی تشکیل دادیم
ما در صف جنگی
پا دادیم
دست دادیم
کتاب تاریخ دادیم
بعد هم شدیم
جنگ دیده های بزرگ شده
همه دست زدند
و ما آوار شدیم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,810
Posted: 10 Mar 2014 20:47
گم می شوم
گم می شوم
زیر صندلی داغ پیکان و
وسر از شیراز در می آورم
دنبال خون ونان
-من کودکی هفت ساله ام-
با دست هایی کوچک
دنیایی کوچک
و عروسکی که تنها یادگار کودکی ام بود
-من کودکی هفت ساله ام-
درست
دست در دست مادر
در بازار وکلیل
دنبال بازی شگفت تسبیح و انگشتر
افسون فقر ونداری
با شیطنت های کودکانه
و ذکر های مادرم
یا ارحم الراحمین
- این جای شعر باز هم کودکی هفت ساله ام-
قرار هم نیست که در این شعر اتفاق شاعرانه ای بیفتد
وشیراز سر از آبادان دربیاورد
اما
سطر آخر
دست های کوچک دختری ست
که رگ به رگ خون دادند
تا نان سرسفره تکه شود
-حالا دیگرمادری هفت ساله م-
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟