ارسالها: 24568
#1,921
Posted: 15 Mar 2014 15:21
بهار عشق ( تقدیم به دستهای گرم تو )
با بارش ابرهای مهر
بر دشت بی کران عشق
و طلوع خورشید
بر چشمهای منجمد مهتاب
گسترده شد رنگین کمان لبخند
بر خانه ی سرد سحر!
آسمان نشست
بر دستهای گرم نجابت
و لب های پر غرور باد
اذان خواند
در گوش فرزند صبح
آواز مرغان دریائی ،
رقص پر شکوه نخل ها
و پایکوبی گله احساس
نشان مرگ زمستان بود
زیر پاهای بهار
زمستان خفت
بهار رویید
سبز شد قلب خشکیده دنیا
با دستهای پر مهر
باغبان معرفت !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,922
Posted: 15 Mar 2014 20:54
باغبان عشق
مست از بوی اقاقیا
قدم می زند در کوچه باغهای شعر
تمام حجم بودنش
عشق است و صفا
با داس مهر
وجین می کند خاطرات تلخ را
و درو می کند خوشه های محبت
و با جسمی خسته
آنها را به دوش می کشد
تا کلبه ای
که عطر بابونه
ستونهایش را می بوسد...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,923
Posted: 15 Mar 2014 21:00
تاب سرد ...
دخترک
دلتنگ تاب سردی است
که جای لبانش را
به یادگار گذاشت
بر تن آهنینش
به هنگام وداع
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,924
Posted: 15 Mar 2014 22:01
اشعارت گستاخند...
شعرهایت لمسم می کنند
واژه هایت
برهنه ام
و کلماتت
چون دستانی هوسباز
کشیده می شوند
بر اندامم
وه که چه گستاخند!!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,925
Posted: 15 Mar 2014 22:06
انتظار ...
اتاقی تاریک
با سکوتی سنگین
آهنگی ملایم
بالشی خیس از قطرات اشک
و چشمهایی که به در خیره مانده
صدای گامهای پشت در تنم را می لرزاند
شوقی سراسر وجودم را می گیرد
اما باز هم صدا دور می شود
هیچکس به فکر من نیست
در دیار خویش غربت را با تمام وجودم حس می کنم
بغضی عجیب در گلویم لانه کرده
و احساسی غریب مرا از ریشه می سوزاند
همیشه سهم من از زندگی انتظار بوده
انتظاری تلخ و بی پایان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,926
Posted: 15 Mar 2014 22:08
باران نبار ...
اگر درختان ،
بدانند
تنشان
دسته ای می شود
بر شانه تبر بدوشان
هیچگاه دلتنگ
باران نمی شوند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,927
Posted: 15 Mar 2014 22:12
پیامبری از جنس یاس ...
گام نهاده بود
بر دویست هزار و اندی
از سطرهای روزگار !
به پاس رحمت حق
گلیمش را پهن کرد
رو به دشت آسمان
برای دو رکعت عشق
صدایش آرام
چون اذان سحر
لبخندش تکامل ماه بود
در حوض نقره ای شب !
پیامبری از جنس یاس
که کلامش بوی مهر می داد
دستهایش طعم گچ
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,928
Posted: 15 Mar 2014 22:18
چه زود رفتی ...
می نگرم به تو
اکنون آرامترینی
با موهای آشفته
از امتداد خیابان دلم میگذری
فرونشسته دل آشوبه هایت
قدم زنان دور می شوی از من
و به یک آن
چه زیبا پر می کشی
به خیال آمدنت
آب در هاون می کوبم
و دوباره همان کج خیال می شوم
که به مقصد نمی رسد
کجا رفتی ؟؟؟؟؟
فرو نشستند تمام بادهای جهان
که به شوق رقص موهایت
می وزیدند
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,929
Posted: 15 Mar 2014 22:24
کنارمان بمان
بودی
و آیینه های لجوج
هزار تکه می شدند
در اسارت دستان تو !
...
از قلمت ماه
واژگون می شد
تا بوسه زند
به قطره های خونی
که آواز رهایی
سر می دادند
از گلوی بریده پرنده !
...
مهره های ریخته بر فرش
غزلی می شد پیش چشمت
و واژه ها
در چنگ اشعارت
دست و پا می زدند
...
برگرد
کنارمان بمان
تا ما چون عزرائیل
مرگ عاطفه را
در روزنامه نخوانیم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,930
Posted: 15 Mar 2014 22:29
کاغذ مچاله ...
کاغذی مچاله ام
در جاده های باد ،
بی هدف
می غلتم !
آه ...
دیروزهایم جاست ؟
.
.
.
کودک رویا
هنگام قدم زدن
روی سنگ فرش رویاها
کودکی چسبیده به سر انگشتانم
با پاپوشی ناگزیر
دورم می کند
از آرزوها
پایان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand