ارسالها: 24568
#1,931
Posted: 19 Mar 2014 15:21
زندگینامه ملیحه فهار
متولد ۱۳۶۴ تهران... مجرد ... دانشجو
صادره از تبریز
ساعت صفر
تو
انتظار
سلام
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,932
Posted: 19 Mar 2014 15:29
صادره از تبریز ...
صادره از تبریز
زاده شده با غمهایش
این مولود دوم که نامش را مادر نهاد
شهره اش ارث پدری است
مختوم به همین نام و تمام
صادره از تبریز
با دوپای خسته از جستجو
با غباری از دلتنگیهای زمانه
در روزگار تیرگی های ژرف
و گستاخی های ذهن های تب دار و مریض
صادره از همین دیار
با خنده های صورتی
نشسته در روبرویم
دختری در آئینه
نه یارای رفتن دارد
نه توان ماندن ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,933
Posted: 19 Mar 2014 15:35
انتظار ...
در پوست گنجشکی کوچک
که قلب خوبی های توست
چشمانت را نگران یافتم
خوب من
چگونه می شود تا سیاهی چشمهایت
روزه دار بود
در پیکری که بی تابی هایش را باد می برد
تا خانه ی یار
و سکوت مهر لبانم است
در هم آویخته با جوهره ی وجودت
خوب من بیا
که غروب چشمانت را باور ندارم ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,934
Posted: 19 Mar 2014 15:45
تصویر ...
دلم را که هاشور می زنی
نقاش زبردست من
دلم شور می زند که
سایه ات سنگین شود
بر این تصویر
.
.
.
بی تو ...
بی تو
قدم می زنم
در امتداد شب
زیر پوست تنهایی هایمان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,935
Posted: 19 Mar 2014 15:48
دلتنگی ...
دلم که تَنگ می شود
نه شاید تُنگ
که ماهی قرمز کوچکی را در خود جای دهد
اما نه !
دلم می خواهد دریا شود
بزرگ
نه شاید هم آبی
اما کسی چه می داند ؟!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,936
Posted: 19 Mar 2014 18:30
دیوار ...
به سراغم گر می آیید
راهی پشت سر بگذارید
نفسم بسی تنگتر از
حوصله ی دیوار است .
.
.
.
ساعت صفر ...
به ساعت دلتنگی
گفته ام زمان را
به خواب رود
دلم را بیدار نکن
این شهراز خواب تو خالی می شود .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,937
Posted: 19 Mar 2014 18:33
تو ...
دنیا جور دیگر معنا می شود
تو روبروی باد ایستاده ای
و عطر توست همراه نسیم
هوای امدنت را باد نجوا می کند
دنیا جور دیگر معنا می شود
آئینه ی جهان را برداشته ای
و زلفایت را شانه می زنی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,938
Posted: 19 Mar 2014 18:44
شبانه هایم ...
شب تو را به خلوت رویاهایم فراخواندم
و روز
تمام خاطراتم
بوی شب می داد
طعم تلخ دلتنگی
تو را که به باد معرفی کردم
نسیم با خلوتم بیگانه شد
آخر خودت نمی دانی
طوفان به پا می کند
عطر پیکرت .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,939
Posted: 19 Mar 2014 19:01
شعر ناب چشمهایت ...
گم شده ام میان کلماتی که تو را به من
و مرا به ما تبدیل می کند
کلمات عبوس مشکی رنگ
میان پهنه ی سفید پیشانی ت بوسه می زند
و داغی لبانم را سرخ قلم می زنم
حسرت از ما شدن ندارد انگار
تن لخت این دفتر
بگو چگونه آغاز کنم تو را
در پهنه ی که نه هواست نه آب
تنها یک کلمه تا صبح باقی ست
تو ، تمامی کلمات این دفتر است
مثل شعر نابی که به خورد مغزم میدهی
از حافظی که هیچوقت
پاک نکرد عشق را
از حافظه ی نسلی که من را از تو
و تو را از این دفتر گرفت
تو را آغاز می کنم بنام بلند عشق
بر بلند صفحه ی سپید این شعر
و می خوانم تو را به نام
در روایتی که داغ بر لبانمان می گذارد
بی اجازه ی تو
این کلمات را به بازی می گیرم
و پشت نابالغی این شهر
پنهان می شود
شرم تن خاکی ام
در حسرت یک هم آغوشی
و می گریزم از تکرار هر چه ناپاکی ست
و می دانم
که یک روز
تو مرا از دل همین کلمات پیدا میکنی
از دل عریانی این دفتر
از دل عریانی این دفتر
از سپیدی نوشته هایی که از سیاهی
خاکستری ست
درست مثل سیگاری که خاموش کرده ای
" در فاصله رخوتناک یک هم آغوشی "
میخواهم به فصل سرد فروغ ایمان بیاورم
به همین فاصله ها
به همین کلمات
میخواهم تو را بخوانم به نام
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,940
Posted: 19 Mar 2014 21:23
فال ...
دو هجا . چهار واج
طعم تلخ دلتنگی تو
شاید باید باو رکرد و بی صدا گریست
دو هجا . چهار واج
همین است فال من اینک
که من تو را دوست می دارم
ورقها همه تک دل اند
این است فریب دست رمال
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند