ارسالها: 24568
#1,981
Posted: 29 Mar 2014 14:32
شعر بی پاسخ ...
شعر بی پاسخ من
حاصل از دلتنگی ست
و سکوتت به معمای دلم
پاسخ داد...
" دل تو حکم به اعدام و به مردن دارد "
پاسخت ،
قلب مرا سخت فشرد
تو گفتی
" برو "
چوبه دار کجاست ؟!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,982
Posted: 29 Mar 2014 14:42
فراق ...
به که گویم که چنین غمخور و رنجور شدم
با غم هجر و فراق تو چه مهجور شدم
کمرم شکسته زین غصه و دوری تو ببین
به تحملِ نبودن تو مجبور شدم
تو که رفتی به دلم جز غم دل هیچ نماند
حال من بین به چه سان بی تو چه منفور شدم
عمر با تو بودنم مثال یک رعد گذشت
باقی عمر ببین طالب یک گور شدم
پر کشیدی ز کنارم ، آه و افسوس ببین
بی تو از عالم و آدم به خدا دور شدم
غیر تو هیچ نخواهم ز جهان ، هیچ ولی
به جنون رسیدم و عاشق مشهور شدم
گریه و اشک دگر چاره هجرانم نیست
به خدا از غم تو خسته و معذور شدم
نه دگر صبر ندارم طاقتم طاق شده !
د رحصار غم تو محبس و محصور شدم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,983
Posted: 29 Mar 2014 15:00
قصه ...
می خوام یه قصه ای بگم ، تو هیچ کتابی نباشه
سوالی مطرح بکنم ، واسش جوابی نباشه
با اینکه من خوب می دونم ، قصه تلخ رفتنت
لالائیه واسه چشات ،معلومه از گذشتنت
قصه ای که مثل یه شمع ، قلبمو آبش میکنه
بیا ببین که چشم تو ، چه جوری خوابش میکنه
آره باید شروع کنم ، قصه رو با یکی نبود
چقدر سخته تو قصه ها ، یکی نبود و یکی بود
نمیشه سخته گفتنش ، بهتره خوابت ببره
تا اینکه اشک چشم من ، تا به سرابت ببره
میدونی وقتی نبودی ، قصه من قصه نبود
مرده بودم از انتظار ، به زیر گنبد کبود
باشه می گم تا آخرش حالا که اصرار میکنی
گذشته رو با این نگات باز داری انکار میکنی
نبودی و ندیدی که شکستم از نبودنت
همه می گفتن که دیگه فرقی نداره بودنت
بدون تو واسم گذشت چه روزها و چه شبهائی
تب کردم و مُردم واست ، چه مرگها و چه تبهائی
این ابتدای قصه بود آروم بخواب ای نازنین
نبودنت تو قصمون ، منو شکست فقط همین !
بازم کلاغ قصه مون ، کلاغ بیچاره ما
خونشو گم کرده مثله ، این دل آواره ما
اگه هنوز نخوابیدی راهو بهش نشون بده
میفهممش به آسونی ، بیا بهش امون بده
هر چی دلت می خواد بگو ، آخر قصه مال تو
منتطم بگو دیگه انگار خرابه حال تو
گریه نکن خودم میگم ، بخواب عزیز مهربون
فقط باید قولی بدی تا آخرش با من بمون
آخر قصمون دیگه چشمهای تو مال منه
حال پرندمون دیگه شبیه احوال منه
من رسیدم به عشقم و اونم رسید به خونشون
کاشکی نشم جدا ازت اونم از آشیونشون
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,984
Posted: 29 Mar 2014 15:06
لحظه هایم بی تو همرنگ غم است ...
لحظه هایم بی تو همرنگ غم است
سهمم از این زندگانی ماتم است
طالع من بی تو در این قهوه ها
تلخ و تاریک و سیاه و مبهم است
بعد چشمان تو سهم دیده ام
بارش باران اشک نم نم است
رفتی و با خود نیندیشیده ای
لیلی مجنون صفت هم آدم است !
پاره شد زنجیر مهرت از دلم
باز هم عشق تو در دل محکم است
گر چه من افتاده ام از چشم تو
بی تو دنیایم به رنگ ماتم است ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,985
Posted: 29 Mar 2014 15:12
لیلا نبودم ...
گویی به چشمش من دگر لیلا نبودم
سرگشته و عاشق کش شیدا نبودم
می گفت چون باران زیبای بهارم
افسوس ... من یک قطره از دریا نبودم
حتی دگر در چشم او من " من " نبودم
در عالم عشقش دگر تنها نبودم
در فکر خود بودم تمام هستی او
می گفت هستی " هستی ام " اما نبودم
آهسته پرسید از خودش معنای " من " را
افسوس من اینگونه بد معنا نبودم
فرهاد می شد بهر یک رویای شیرین
از چشم او شیرین ترین رویا نبودم
با خود نیندیشیده شاید تا به حالا
مجنون نبوده او که من " لیلا" نبودم...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,986
Posted: 29 Mar 2014 15:16
مجنون نخواهی بود ...
شیرین ترین لیلا هم که باشم
مجنون نخواهی بود ...
وقتی بغض صدایم را نمی شنوی
و حتی اشکهایم را نمی بینی
دیگر چه جای عشق است د رقلب سیاهت
آری ، تو مجنون نخواهی بود ...
حتی اگر بیابانگرد و شبگرد کوچه های تنهایی هم شوی
و آواز عشق هم که سر دهی
باز هم
مانده تا عاشقی و مجنون لیلا شدن !!
آری تو هرگز مجنون نخواهی شد
حتی اگر شیرین تر از شیرین ، لیلا باشم ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,987
Posted: 29 Mar 2014 15:23
هق هق ...
صدای هق هق باران
صدای ناله باد
صدای ضجه های تلخ یک نوزاد
صدای راز و نیاز و نیایش و معراج
صدای موج و نسیم و شکست یک احساس
شکست قلبی پر از شکوه و شرار !
صدای غرش قلبی بدون قرار
دلی که رفته و خود مانده به زیر هوار
صدای رعد و صاعقه و تگرگ ناهنجار
صدای ناله ، گریه ، شیون و فریاد
صدای مانده در گلو به زیر هوار
صدای گریه طفلی که رفته ز یاد
صدای تلخ ، سکوت ناهنجار
صدای ه قهق باران ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,988
Posted: 29 Mar 2014 19:59
کاش عاشقت نمی شدم ...
دلم گرفته از همه ، خسته ام از دست خودم
همش میگم پیش خودم ، کاش عاشقت نمی شدم
میگن که حس خوبیه ، حس قشنگ عاشقی
اما دلم آروم نشد ، حتی واسه دقایقی
قسم به عشق پاکمون ، قسم به روح زندگی
خسته شدم از این همه ، جدایی و آوارگی
دوری تو برای من ، فقط شده رنج و عذاب
مثل یه ماهی که دیگه ، دور شده از دریا و آب
اشکی نمونده تو چشمام ، خبر نداری از غمم
چند روزیه اسیر این ، غصه و رنج و ماتمم
زودی بیا تا ببینی که بی تو زرد و کسلم
کاش برسی تو لااقل ، به مجلس ختم دلم
این قفس سرد و یخی، باز داره آبم میکنه
تیک تیک تلخ لحظه ها ، داره عذابم میکنه
راهی نمانده تا خدا ، باید تحمل بکنم
همه میگن به جای اشک ، یه کم تامل بکنم
بازم به هر راهی می رم ، دلو ملامت می کنم
فکر نکنی به سادگی ، به دوری عادت می کنم
دلم گرفته از تو و دلم گرفته از خودم
همش میگم پیش خودم، کاش عاشقت نمی شدم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,989
Posted: 29 Mar 2014 20:09
کاش می تونستم ...
کاش می تونستم که خودم درد تو را چاره کنم
فکری به حال این دل عاشق آواره کنم
کاش می تونستم شبا رو ، روشن و مهتابی کنم
آسمون قلب تورو ، دوباره آفتابی کنم
کاش می تونستم غم ها رو ، از دل تو دور بکنم
روزها و شبهای تورو ، دوباره پر نور بکنم
کاش می تونستم و میشد درد تورو چاره کنم
فکری به حال این دل عاشق آواره کنم
کاش می تونستم همیشه ، اسمتو فریاد بزنم
با شادی هات بخندم و تو کوچه ها داد بزنم
کاش می تونستم که بگم ، همش کنار من بمون
شبا تا صبح میون خواب ، واسم تو لالایی بخون
کاش میتونستم و میشد ، ، غصه هاتو چاره کنم
فکری به حال این دل عاشق آواره کنم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,990
Posted: 29 Mar 2014 20:18
کسی در می زند آیا ؟!
کسی در می زند آیا ؟!
کسی بر کلبه تنهائیم سر می زند آیا ؟
در این ایام پوسیدم ز تنهائی
کسی بر خسته دل از پشت خنجر می زند آیا ؟
دلی آیا پریشان است از حالم ؟!
دلی چون شاپرک پر می زند آیا ؟!
کسی در پشت در می گرید از غصه ؟!
کسی چون مرغ پر کنده ، به هر در می زند آیا ؟!
کسی از غم گریزان است ؟!
کسی رنجدیده از غمها به آخر می زند آیا؟!
سیاهی آخرین رنگ است !
کسی جز من چنین رنگی ، به باور می زند آیا ؟!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند