ارسالها: 24568
#1,991
Posted: 29 Mar 2014 20:30
گریه های قبل رفتن ...
وقتی آسمون چشمات بارون غصه میباره
غم عالم تو وجودم ، یه دفعه هجوم میاره
گفتی میری ، اما باز تا بهار شد برمیگردی
میدونم که با بهارت دل من رو خوش میکردی
رفتنت تو این زمستون ، میدونم بهار نداره
اما اشکالی نداره ، اینا رسم روزگاره
اشک نریز ، گریه رو بس کن عمر خوشبختی کوتاهه
بعد تو بدون که کارم گریه و ناله و آهه
کاش می شد که قبل رفتن تورو بغل بگیرم
با یه دنیا عشق و احساس توی آغوشت بمیرم
آره جون بِدم بمیرم ، که جدائی رو نبینم
صبح و شب لحظه به لحظه ، توی انتظار بشینم
کاش می خندیدی عزیزم ، آخه گریه اشتباهه
تو که مشکلی نداری ، روزگار من تباهه
چشماتو بستی و با اشک گفتی ، وقت رفتنم شد
بی وفا گریت دروغه ، رفتن تو مردنم شد ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,992
Posted: 29 Mar 2014 20:41
گریه های پنهانی ...
گریه های هر شبم پنهانی است
دل خراب از بی سر و سامانی است
در گمان مردم بی عاطفت
ذره ای عاشق شدن نادانی است
کی خبر دارد از احساس پاک
جنس احساساتشان شیطانی است
کینه ورزی و جفا شد عهدشان
قیمت پیمانشان ارزانی است
آسمان روزشان تاریک و سرد
لحظه لحظه عمرشان ظلمانی است
کارشان خنجر زدن از پشت سر
جان عاشق این زمان قربانی است
در نگاه منتظر بر پنجره
بحر احساس دلم طوفانی است
باز هم حال و هوا در قلب من
یک تپش ابر و یکی بارانی است
مثل هر شب انتظار و انتظار
گریه هایم باز هم پنهانی است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,993
Posted: 29 Mar 2014 21:19
گلایه دارم ...
گلایه دارم ای خدا از این جهنم زمین
نگاهی کن به زندگیم ، کاری نکن فقط ببین
ببین چه دردی می کشم، ببین که تنهام و غریب
ببین چقدر سخته برام ، نگاهی کن فقط ببین
اینجا تموم آدمها سیاه و سنگه قلبشون
فکر اینن که کم نشه ، ذره ای جمع و ضربشون
از اسم عدل و معرفت اینجا همه فرارین
ولی اونا نمی دونن ، دستته حکم جلبشون
اینجا زمینه و زمین، جای قشنگی نداره
غیر ریا و کینه و ، آدم سنگی نداره
سیاهه قلب آدما ، تلخه کلام و حرفشون
خدا ببین دنیای ما ، یه جای رنگی نداره
اینجا تمومه آدما ، سیاهه سرنوشتشون
فرقی دیگه نمیکنه، جهنم و بهشتشون
هر کسی دنیایی داره میان گرگ و میش شب
فرقی دیگه نمیکنه حتی قشنگ و زشتشون
منو ببر ، یه جایی که ذره ای از غم نباشه
یه عالمی که واسه من، تاریک و مبهم نباشه
خسته شدم از این دیار، بیا ببین ، منو ببر
ببر به جایی که دیگه ،مثل جهنم نباشه
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,994
Posted: 29 Mar 2014 21:48
یادته ...
یادته بهت میگفتم ، تو بری تنها میمیرم
حالا از وقتی که رفتی ، توی تنهائی اسیرم
یادته که وقت رفتن ، چشمامو با گریه بستم
حالا با یه دنیا حسرت ،هنوز هم به پات نشستم
یادته که التماسم ، بی اثر بود و تو رفتی
حالا که بعد رفتنت باز ،از تو خاطرم نرفتی
میدونم که حتی شاید اسممو یادت نمیاد
اما واسه یه لحظه ، هنوزم نرفتی از یاد
گریه های اخرم رو تو که دیدی و شنیدی
از تو چشم التماسم ، معنی شکستو دیدی
باشه اشکالی نداره ، میدونم تو بی وفایی
سر تا پا دروغی و تو ، خود مفهوم جفایی
حیف اون اشکهای سرکش ، که به گونه هام می دوختم
تو بودی جهنم و من ، توی آتیشت می سوختم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,995
Posted: 30 Mar 2014 10:28
یک جهان مشغله دارم ...
من به این همهمه اهل زمین می خندم
گریه دارم ولی باز ببین می خندم
همه جا نام مرا در پی مجنون زده اند
من هنوزم که هنوز هست به این می خندم
گفته اند یار امین است ، بگو درد دلت
من به این درد دل و یار امین می خندم
غم و اندوه همیشه در کمین هست ولی
من به این غصه و اندوه و کمین می خندم
چون شنیدم گل عزیز است و غنیمت شاید
من به گلهای قشنگ یاسمین می خندم
این جنون است که من باز دچارش شده ام
جالب این است که من هم به همین می خندم
در پی قهقهه و خنده و شور و غوغا
یک جهان مشغله دارم نبین می خندم..!
پایان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#1,996
Posted: 1 Apr 2014 12:54
زندگینامه مهتاب صدیق
متولد ۳۰ شهریور ماه ۱۳۶۲ شهر بروجرد ...
آثار
دلنوشته های ۱
دلنوشته های ۲
دفتر عاشقانه ها
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,997
Posted: 1 Apr 2014 12:58
آتش و آب ...
در انتظار قدمهایت ...
با کوله ی خاکستری تردیدها
.
.
و تو ...
با سیلی واژه گانت
آخرین تکه های دلم را
بر جای جای این مسیر
نشانه میکنی ...
.
.
من سرد می شوم
من گرم می شوم
من ... اینجا
بر خاکستر تردیدها ... میان آتش و آب
به پایان می رسم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,998
Posted: 1 Apr 2014 13:01
آفتاب مرداد ماه ...
چونان ...
پاره لباسی آویخته ...
بر ریسمان فراموشی ..
در حادثه ی
نبودنت
مغلق مانده ام ...
باد
مرا
از ژرفای خاطرات
تهی می کند ...
و تو
چون
آفتاب مرداد ماه
هنوز
برمن
می تابی ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#1,999
Posted: 1 Apr 2014 13:12
افسون هزار ساله ...
سه شنبه هایم را میان زردی ترنج ها
ارغوانی می کنم ...
شهزاده قصه هایم
در همین نارنجستان طلسم شده است
و من
هر هفته ...
با دستان یخ زده ام
تمام ترنج ها را باز می کنم ... و به این می اندیشم
کاش ...
این افسون هزارساله
با رمز " کاش میشد" های هر روزه ام ،
باطل میشد ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,000
Posted: 1 Apr 2014 13:19
انار ...
انارهای همسایه به بلوغ رسیده اند...
دلم ترک برمیدارد...
من ...
تو ...
و هراس انارهایی که در تشویش خواب آلودگی مادربزرگ
دانه دانه شد ...
دلم ترک برداشته
برایم انار نمی چینی ؟!
.
.
.
چشم هایم تشنه اند ...
چشم هایم تشنه اند
عصاره ی نگاهت را حریصانه سر می شم
دست هایت شک می کنند
آفتاب رنگش را به حراج گذارده است ...
طعم چشمانم دوباره شور می شود ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند