ارسالها: 24568
#2,011
Posted: 2 Apr 2014 12:16
پری افسانه ها ...
ابرهای خاکستری ...
آسمانم را احاطه کرده اند
..
..
در کوچه اما صدای ساز می آید
در کوچه اما ...
..
پرده را کنار میزنم
لبخندهایت میان دودها گم می شوند..
.
ابرهایم بارور شده اند
من هیچگاه پری افسانه ای تو نبوده ام ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#2,012
Posted: 2 Apr 2014 12:24
پیاده رو ...
بی اراده
به دنبال ثانیه ای از تو
بر سنگفرش های پیاده رو ..
با سرگیجه ای ناب
تکرار می شوم ..
تو رد می شوی
نمی شوی ...
نمی دانم
اما ...
کاج های این خیابان
عجیب ...
عطر یاس
بر خود گرفته اند ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,013
Posted: 2 Apr 2014 12:31
بوی عید ...
تحویل شده است...
تمام سال هایم ..
و بی تو
آسمان هم می داند
عید چیزی کم دارد..
چیزی مانند
یک سفره
با هفت سین گمشده اش
شکوفه های به ، بهار را به رخ می کشند
و پامچال های نورس ...
عطرافشان نوروزی دیگرند..
و من هنوززز
به سین های تو فکر می کنم
برگرد دیگر ..
بگذار جهانم بوی عید بگیرد..
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,014
Posted: 2 Apr 2014 12:36
هزار بوسه ...
هزار بوسه رشوه می دهم که برگردی
نگاههای پر کرشمه می دهم که برگردی
دلی که از نبودنت آکنده از خون است
برایت ودیعه می دهم که برگردی
اگر میان شهر به این جرم شهره ام
دلی زخم سنگ خورده می دهم که برگردی
برای یک نفس کنار تو بودن جان خواهم داد
کبوتری نفس بریده می دهم که برگردی
اگر قبول کنی ، دل و جان و نفسهایم
هر آنچه که اینجا نوشته می دهم که برگردی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,015
Posted: 2 Apr 2014 12:40
پاسخی می خواهم ...
در پس هر شعرم می نویسد زیباست
آنکه خود می داند که دلیل آنهاست
دل من می بارد صفحه ام غمگین است
می نویسد اما واژه هایت گیر است
در تمام شعرم غیر او حرفی نیست
پاسخ او اما جمله ای بی معناست
می نویسم هر بار من تو را می خواهم
می نویسد آری نامه هایت شیواست
مانده ام سرگردان ، آری پاسخی می خواهم
جان مهتاب فقط ننویسی زیباست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#2,016
Posted: 2 Apr 2014 12:44
پرستو ...
خبری
از تو
که می رساند باد ...
دلم پرستو وار
کوچ می کند ...
تا بهاری ترین آشیانه مشترک خاطرات ...
دلم میان بالهایت
آرام می شوند
نفس هایم تند..
و تو تمام هراس مرا
نوازش میکنی ..
من خواب می بینم
پرستویی با سر
به شیشه می خورد ..
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,017
Posted: 2 Apr 2014 12:53
انتظار بارانی ...
نمی دانم که چرا؟
در تمام آلاچیق های رویای من انتظار تو نشسته است؟
من سال هاست با انتظارت نفس می کشم..
در رطوبت همین هوای صبحگاهی
زیر آلاچیق..
من..تو..باران ..
.
.
.
خروش ...
خیالت نفس هایم را بارور می سازد
پلک هایم سنگین می شوند
امواج دستانت دلم را به تلاطم می اندازد
دریا بی محرمانه خروش می کند..
دیگر تاب نمی آورم ..
میخواهم مستانه در تو شنا کنم ..
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,018
Posted: 2 Apr 2014 12:59
دلتنگی ...
کنار دلتنگیم چمباتمه می نشینم
و گلبرگهای ازغوانیم را پر پر میکنم ...
باد ترکیبی از باران ، خاک و یاس همسایه را برایم می آورد..
تو حس می شوی..
و من بی بهانه
لبریز می شوم ..
.
.
.
رنگین کمان ...
باران دلم بند آمده
اکنون رنگین کمان یادت دورم را فرا گرفته
من آرام می شوم ..
تو اینجائی
میان همین رنگهای زرد
میان همین رنگهای قرمز
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,019
Posted: 2 Apr 2014 13:03
طوفان ...
هوا دوباره ،
طوفانیست...
یاد مستانه
تمام خاطراتم را به رقص وا میدارد
مرا به آتش دعوت می کنی...
قندیل های هزار ساله ام،
آب می شوند ..
من آنقدر گرم می شوم
که
همراه با باد
در کوچه هایت فریاد می زنم ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,020
Posted: 2 Apr 2014 13:10
نیلوفرانه ...
نیلوفرانه
با یاد تو
آویخته ام
امشب
تنم،
در بستری از مرداب
شناور می شود..
تکه سنگی ،
رویاهایم را متلاطم می کند
من اما ..
سکوت این مرداب را
فریاد می زنم
و تا ابد
فریاد خواهم زد...
پایان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand