ارسالها: 24568
#2,061
Posted: 7 Apr 2014 17:08
آیا کسی هست؟
آیا کسی هست ؟
که بر زخم های چرکین دل
مرحمی ساز کند
آیا کسی هست ؟
که روسپیان این دیار را
بر دار نهد
تا که بخشکد
ریشه ی
رهزنان ناموس
آیا کسی هست ؟
که بخواند
کودکی یتیم را
و بر دستان کوچکش
دستی نهد
ز سر مهر
آیا کسی هست ؟
که به نظاره بنشیند
مادری را
کز نا علاجی
به دیگ خود اب بست
و فرزند دل بندش
از اب زیاد
افتاد و مرد و دیده بست
آیا کسی هست ؟
که ترحم کند
فراش پیر را
کز فرط خستگی
زانوان سستش
به لرزه در ایند
آیا کسی هست ؟
که توانمند سازد
ناتوان را
و به صعود رساند
سقوط کرده را
آیا کسی هست ؟
که با داس عدالت
هرس نماید
هرزه علف های این مزرعه را
آیا کسی هست ؟
از تبار ادمیت
که بزداید
هر انچه زدودنیست
و نیست کند
انچه نبایست بود
آیا کسی هست ؟
که چشم های غور را
کند در گور
آیا کسی هست ؟
آیا کسی هست ؟ ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,062
Posted: 7 Apr 2014 17:09
نجوای دل ...
یارب از درد جدایی دیده تار است امشب
یارب از فرط گدایی سینه زار است امشب
یارب از بانگ دلم گوش فلک ناکار شد
ای فلک ! باریدنی کن سینه داغ است امشب
بارشی از جنس سیلاب و بشوی این غم سرا
بس که این دل در عذاب و در فغان است امشب
چاک چاک است این دل و مرحم برای زخم نیست
خود مداوا کن که این دل باردار است امشب
چاره ای از سر بگیر و مرحمی از نو بساز
چون که این دل در جوانی رهسپار است امشب
رهسپار عالم باقی به هنگام شباب
این دعا بنما اجابت ، دل ، خزان است امشب
شاخه هایش خشک و بی برگی عیان در دیده ها
دیده ام خشکید و دل در انتظار است امشب
یا بخشکان ریشه را یا ریشه را سیراب کن
کین دل از فرط عطش در التهاب است امشب...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,063
Posted: 7 Apr 2014 17:12
رویای شیرین ...
شبانگاهان که در خوابم
همی خواب تو می بینم
به دورت حلقه ای از گل
ز یاس و پونه می چینم
دلم در جعبه ای زیبا
برایت هدیه می ارم
هزاران یاس زیبا را
درون شیشه می گذارم
به جای ادکلن آری
برایت پیشکش دارم...
.
.
.
کوچه های همدلی ...
در میان کوچه های همدلی
من قدم هر شب زدم با ذهن خویش
یک به یک این کوچه ها بن بست بود
کی توانم دید کوی دیگری ؟
من ز کوی همدلی پیدا شدم
لیک کویی نیست از ان بری...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#2,064
Posted: 7 Apr 2014 17:14
دل بی سیرمان ...
مشت خواهم
قرص و محکم
جنس اهن
تا زنم بر ان دهان یاوه گو
یک به یک
دندان به دندان
بشکنم
پر خون کنم
ان دهان هرزه را
هر شبی از یک لبی
یک بوسه می دزدد ولی
باز فردا هم ز سر...
قلب هر دم در تپش
هر شبی با یک روش
می رباید از خیابان
می برد منزل
و تا صبح سپیده
با فلانی غرق عیش
مشت خواهم
قرص و محکم
مثل اهن
تا زنم
بر پیکر بی سیر مان
ای خداوندا امان
ای خداوندا امان...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,065
Posted: 7 Apr 2014 20:02
کوچ شبانه ...
پرستو !
بال بگشای
بکن کوچ شبانه
تو را کی مژده ای هست؟
در این ویرانه خانه
پرستو !
گر شکسته ، پرت
نومید نی باش
طبیب انجا نشسته
به دنبال بهانه
تو را نادی ندا داد
بپر ، پرواز می کن
طبیبت ، هی ، منم من
ز سر آغاز می کن ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#2,066
Posted: 7 Apr 2014 20:09
تک بیتی ...
بساز ای دل تو با جور زمانه
مشو بازیچه کس زین میانه
.
.
.
تک بیتی ...
گفتم بگو که خیالم ز خیالت نمی رود
گفتا بشوی خیالت که خیالم نمی پرد
.
.
.
تک بیتی ...
نیک دانم که خطا کار تو نیست
هزله گویی حد افکار تو نیست.
.
.
.
نصیحت ...
بساز ای دل تو با جور زمانه
مشو بازیچه ی کس زین میانه
.
.
.
مرثیه ی دل ...
آسمان!
بهر دلم
باریدنی دیگر بگیر
نرگسانم خشک شد
دست مدد از سر بگیر
در فشانی کن به جای دیده ام،
ای اسمان
گر توانی
بهر این دل
ماتمی دیگر بگیر...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#2,067
Posted: 7 Apr 2014 20:12
برگهای رقصان ذهن ...
به دور دست ها می نگرم
انجا که بلبلان مست
بر اندام شاخسار
سر می دهند
نغمه ی شادمانی را
و شکوفه های بهاری
همه تن رقص می شوند
انجا که ترنم باران
نوازشگر روح چون منیست
و طوطیان شکر شکنش
نقل می کنند
حس غریبانه ی عشق را
وانجا که چرخ می زنند
برگ های الوان ذهن من
و یک به یک
رقص کنان ، می فتند
بر زمین زراعی ذهن
و شکوفا می شود
دانه های عشق سماوی
به رقص آی ای ، شکوفه ی بهار
به رقص آی ای ، پر پروانه
به رقص آی و چرخ زن
بر گرد چرخ دون
کین چرخ بی امان
به تمنای
دل حسرت کشیده ات
به یک باره
جامه ای بس شکوفا
به تن کشید
پس ، تو نیز شکوفا شو
که طبیعت دل
به انتظار شکوفا شدنت
همه تن رقص گشته است...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,068
Posted: 7 Apr 2014 21:50
پرواز طائر خیال ...
در اسمان خیال
کبوتران عاشق
فوج فوج
به پروازی غریبانه
می دهند تن
و می شکفد
بهارگونه
ذهن بی قرار چون منی
ای ! اسمان...
به نطاره بنشین
پرواز طائران ذهن را
و بنگر
در زمین دل
رویش بذر کلام را
کین چنین
واژگان عشق
می کشد شعله
در بطن شب ظلمانی...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,069
Posted: 7 Apr 2014 21:52
آهنگ طرب ...
بزن مطرب که امشب ناز دارم
به هر سنگین دلی اعجاز دارم
چنان کوکش کن این ساز طرب را
که دل، نتوانم امشب باز دارم
بزن اهنگی از جنس روانم
که امشب من روانی جاز دارم
بزن با صد سرانگشت لطافت
که این احساس را ابراز دارم
بده ساقی زنم ساغر به ساغر
که امشب تا سحر دمساز دارم
منم پروانه از جنس شقایق
به هر شهدی تو گویی آز دارم
مکن منع دلم گر نی پریدی
که من بال و پر پرواز دارم
همی بس بایدش این نظم و مطلب
که این مطلب کنون ایجاز دارم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2,070
Posted: 7 Apr 2014 21:54
عنکبوت دهر ...
بر بستر نیاز
همی ارمیده ام
با کام خویش
رنج و فغان را چشیده ام
در دفتر وجود
قلم از پس قلم
هر شب به ذهن خویش
به برگی کشیده ام
من با دو بال بسته
در این اسمان دل
لختی فتادم و
لختی پریده ام
من
به تارهای عنکبوت دهر
چسبیدم و هم
بار دگر
وارهیده ام
ای عنکبوت دهر!!!
من، واااااااارهیده ام...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند