ارسالها: 14491
#2,181
Posted: 13 Jun 2014 07:45
کودکی
داشتم برای عروسکهایم لباس می دوختم
داشتم با ابرها قصه می ساختم
و لالایی می خواندم
برای گلهای باغچه
گنجشک مرده ام را که خاک کردم
تو
سوار بر دوچرخه ای قدیمی
از کوچه گذشتی
و برایم دست تکان دادی.
نام تو
از تو می خوانم
و چکاوکی خاموش
که در گلویم لانه کرده بود
آواز از سر می گیرد
از تو می نویسم
و ابرها در آغوشم می گیرند
خیس شعر است
پیراهنم
تنم!
لبخند که بزنی
در قاب شعری تازه
کلمات سرگردان
کنار نامت
آرام می گیرند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,182
Posted: 13 Jun 2014 07:46
شب
شب ١
و انگشتان کوچک تو
بزرگ ترین رازهای جهان را
با من
در میان نهادند
خط به خط
رنگ در رنگ...
دیگر از شب نترس
خورشید نقاشی ات را
بزرگ تر بکش
با موهای طلایی تر
من هم
در پرسه های شبانگاهم
دامنم را
از ستاره انباشته ام
تا خوابهای تو را روشن کنم
از شب نترس
و یادت باشد
نام کوچک تو
«مهتاب»
است
شب ٢
من
شعر می گویم و شام می پزم
تو
خورشید نقاشی ات را رنگ می زنی
تند تند
و پدر
خبر تنظیم می کند
برای روزنامه های تاریک...
می ترسم
بوسه های بی قرار
فراموشمان کنند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,183
Posted: 13 Jun 2014 07:48
بوسه ی بی قرار
باران خوش بهار بر لبهایم!
پژمرده شدم...ببار بر لبهایم
من منتظرم بیا و آرام بگیر
ای بوسه ی بی قرار! بر لبهایم
می خواهم ...
می خواهم درس بخوانم
نمی گذارند
در صدایم پنهان می شوند
با لبهایم
می خندند
می بوسند
دست در گردنم می اندازند
می گریند...
نمی گذارند
نمی گذارند
این شعرهای لجوج!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,184
Posted: 13 Jun 2014 07:51
پرسش
گلوی من
ابری ترین تکه ی آسمان است
اما به من بگو
باران چرا همیشه
از چشم های تو
آغاز می شود؟
دعا کن برایم
دعا می کنم چشم های نجیبت
پر از خواب نیلوفر و چشمه باشد
و رویای دریا و جنگل ببیند
دعا می کنم دستهای تو چون رود
فقط مهربانی ببخشد
طراوت بچیند
دعا می کنم در بهاری که می آید از راه
شکوفا ترین شاخه باشی
بخندی
ببالی
در آغوش خورشید
دعا می کنم تا...
معطر به نامت شود ربنایم
تو هم ای همه مهربانی!
دعا کن برایم...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,185
Posted: 13 Jun 2014 07:53
دلتنگی
این چای سرد از دهان افتاده ی کمرنگ
این دفتر دلتنگ....
سرگیجه ی ساعت
این خود نویس سبز کم طاقت...
سر می رود از واژه ها اندوه پنهانم
تو نیستی؛
من شعرهایم را برای باد می خوانم....
چند طرح
«غبطه»
قصیدهای
پر موج و خوش آهنگ
با ردیف پریشان .
غبطه میخورم به باد
پیچیده در موهایت
«طرح»
«ماه» میشوی
ابرها را که از صورتت کنار بزنی
خورشید من!
«ابر»
این شعرهای خیس را
بر من مگیر.
ابری که در گلویم بود
شاعر شده است!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,186
Posted: 13 Jun 2014 07:56
بی گنجشک و آواز
می توانیم
غروب های پاییز
قدم بزنیم
در خیابان های بی درخت و بن بست
بی گنجشک و آواز
و به نگاه های بی تفاوت
که از کنارمان می گذرند
_سرد_
لبخند بزنیم
می توانیم
چکه
چکه
بباریم
دلتنگی هایمان را
بر شانه های سنگی این شهر
می توانیم در این حجم سنگین دود و
دروغ و
دیوار
ترانه نخوانیم
ستاره نچینیم
پرنده نمانیم
نمی توانیم اما
نمی توانیم
عاشق نباشیم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,187
Posted: 13 Jun 2014 08:00
یک خط...
یک خط به روی پیشانی خطی کنار ابرویم
در هرم داغ تابستان برفی نشسته بر مویم
این برف و هرم تابستان؟!من آن درخت سر سبزم
حتی شکوفه باران است در برف دست و بازویم
دور از هجوم پاییزم با بادها گلاویزم
آرام و سر به زیر اما پیوسته در تکاپویم
دارایی ام در این دنیا یک دست مهربان تنها
دستی که سایبانم شد گل زد شبی به گیسویم
یک آشیانه یک بوسه قلبی که می تپد از شوق
این سهم کوچکم از عشق طفلی که خفته پهلویم
ای جاده های دورادور! من پابه پایتان پر شور
تنها نمی روم آری او می کشد به هر سویم
جز عشق او که جاوید است جز مهر او که پا بر جاست
چیزی دگر نمی خواهم چیزی دگر نمی جویم!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,188
Posted: 13 Jun 2014 08:03
تو مانند پری های خیالی
تو مانند پری های خیالی
کنار چشمه های نقره ای رنگ
و یا مثل سرودی عاشقانه
که می خوانند با آواز دلتنگ
تو مثل قصه های کودکانه
زلال و ساده اما سخت شیرین
شبیه لای لای وقت خوابی
زمانی شاد گاهی تلخ و غمگین
تو را حس کرده ام در عطر شب بو
تو را خواندم شبی در چشم مهتاب
تو آن رویای شیرینی که هر شب
به نرمی می وزد بر مخمل خواب
بخوان از گیسوان زرد خورشید
بگو از اسب جادوی پریزاد
بیا تا آخر این قصه باشد
شبیه قصه های کودکی شاد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,189
Posted: 13 Jun 2014 08:04
بهار
بهار آمد و سر زد به آشیانه ی من
شکوفه کرد غزل های عاشقانه ی من
نسیم آمد و یک شاخه گل به مویم زد
از آب و آینه سرشار شد ترانه ی من
گذشت تلخی شبهای سخت و بی خورشید
رسید روشنی دل، چراغ خانه ی من
زلال روشن آوازهای او جان داد
به بی قراری احساس کودکانه ی من
بخوان ترانه قناری که بعد آمدنش
بهار آمد و گل داد یاس خانه ی من
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,190
Posted: 13 Jun 2014 08:05
هذیان
زیبای خفته بیدار نمی شود چرا؟
اندازه ی پایش نیست
کفش بلور سیندرلا
آنجا را ببین!
با آن شنل سیاهش
با ان دندانهای تیزش
گرگ بدجنس را خورد
شنل قرمزی!
دم در آورده اند
فرشته های مهربان!
اینجا چه خبر است مامان؟!
....
_هیچ
همه جا آرام است
دارم پاشویه ات می کنم دخترم!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟