ارسالها: 14491
#2,201
Posted: 13 Jun 2014 09:58
*****
ديگر نمی تراود از سينه ام ترانه
خاليست گونه هايم از گريه ی شبانه
آوازهای سردم خاموش و بی فروغند
آتش نمی کشد هيچ از روح من زبانه
آن بالها که روزی تا اوج می پريدند
پروازشان محالست حتی به بام خانه
ای اشتياق آبی! دلتنگ آسمانم
در من بريز يک روز شوقی کبوترانه
پاييز بودم اما امشب به يمن نامت
روييده بر لبانم يک شعر عاشقانه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,202
Posted: 13 Jun 2014 10:00
*****
از آسمان
يک شب صدا زدند تو را
فوج فرشته ها
ناگاه
يک جفت بال روشن شفاف
بر شانه های محض تو روييد
با ماه با ستاره سخن گفتی
خورشيد
پشانی نجيب تو را بوسيد..
*****
مردی که بر فراز زمان ايستاده است
غمگين ترين مسافر تنهای جاده است
شب در عبور... جاده پر از وحشت و هراس
اما هنوز مرد مسافر پياده است
او را به شب چه کار و به اين ابر های تار؟
او چون نگاه آينه ها صاف و ساده است
مستی گرفته خوشه ی انگور از لبش
همراز عشق و هم نفس جام باده است
پاييز می وزد و نهال جوان من
چون کوه در هجوم خزان ايستاده است
تنها نه ايستاده که در بارش تگرگ
چون شاخسار سبز غزل غنچه داده است
با بالهای خسته به خورشيد می رسد
پرواز روشنش به من اين مژده داده است
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,203
Posted: 13 Jun 2014 10:07
*****
گفتی: چگونه می گذرد ماه و سال تو؟
چون روز روشن است جواب سوال تو
من نیز از هجوم خزان زخم دیده ام
من هم شکسته بال و پرم مثل بال تو
باید بشویم این همه زخم کبود را
در بارش صمیمی شعر زلال تو
گفتی برایم از شب و غربت غزل بخوان
غمگین ترین ترانه ی شبهام مال تو
دلگیرم از کدورت این جاده های دور
کی می رسم به آبی چشم محال تو؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,204
Posted: 13 Jun 2014 10:07
*****
وقتی صدای خسته ی گنجشک کوچکی
در قار قار وحشی صدها کلاغ پير
از ياد می رود
وقتی که شوق رويش يک دانه
وقتی خيال سبز جوانه
در ازدحام زرد علفهای هرز باغ
از ذهن خاک نيز فراموش می شود
وقتی که در هجوم شب و ابر های تار
سوسوی ماه غم زده خاموش می شود
از من مخواه آينه باشم
سپيد و پاک
بگذار سايه ای شوم از زندگی تهی
بگذار گم شود نفسم
در عميق خاک....
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,205
Posted: 13 Jun 2014 10:09
*****
گنجشکهای شلوغ
باغچه های ساکت
و باد
باد
که بر نمی خيزد
به تکان برگی...
درختان ملول
عابران يکدست
و من
به انتظار طلوع معجزه ای
از آسمان بن بست
*****
بالهای ناتمام من
کوچه های ابر را دويده اند
تا ستاره های دور کهکشان پريده اند
تا کجا ادامه دارد اين سفر؟
بالهای ناتمام من
کی به انتهای راه می رسند؟
ای که از ستاره های کهکشان فراتری
از نسيم رهگذر رهاتری
يا مسير ديگری به من نشان بده
يا برای پرکشيدنم
بالهای خسته مرا تکان بده
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,206
Posted: 13 Jun 2014 10:10
******
مهربانا!عاشقانه سر بنه بر دامنم
تا که مدهوشت کند عطر گل پيراهنم
چيست اين احساس سر سبز بهارآور بگو
شاخه های نسترن يا دست تو بر گردنم؟
از تب عشق تو چون خورشيدمی سوزم بخوان
راز اين دلداد گی را در نگاه روشنم
آنکه می خواند مرا در خلوت شبها تويی
اينکه می بويد تو را در عطر شب بوها منم
در هجوم بيکسی تنها تو با من دوست باش
چون تو باشی گو تمام خلق باشد دشمنم
تشنه نوشيدن آوازهايت مانده ام
کی می آيی از غزل باران بباری بر تنم؟!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,207
Posted: 13 Jun 2014 10:13
*****
به جستجوی برگی در باد
بال پروانه ای
عطر گلی
اين تويی؟
يا چهار سالگی من؟
قاصدکها نشسته اند
بر گلهای دامنت
برگها
نفس می کشند هنوز
و حال گنجشکها خوب است
...
حالا ستاره ها
سر می گذارند
بر بالشم
لالايی شبانه را
امشب
تو بخوان
مهتاب!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,208
Posted: 13 Jun 2014 10:14
*****
يک شاخه ياس
در گلدانی کوچک
مقابلت
همين.
هر جا كه هستی
می توانی از بهار
سرشار باشي
*****
بهار آمد و سر زد به آشيانه ي من
شكوفه كرد غزلهاي عاشقانه ي من
نسيم آمد و گل زد به تار گيسويم
از آب و آينه سر شار شد ترانه ي من
گذشت تلخي شبهاي سرد و جانفرسا
رسيد روشني دل چراغ خانه ي من
زلال روشن آوازهاي او جان داد
به بي قراري احساس كودكانه من
بخوان ترانه قناري كه بعد آمدنش
بهار آمد و گل داد ياس خانه ي من
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,209
Posted: 13 Jun 2014 10:16
كبو ترانه
پر است خلوتم از ياد عاشقانه ي او
گرفته باز دل كوچكم بهانه ي او
مسافران همه رفتند و باز جا ماندم
كدام جاده مرا مي برد به خانه ي او ؟
در اشتياق زيارت به خواب مي بينم
كبوترانه نشستم بر آستانه او
من و دو بال شكسته من ودو دست نياز
چگونه پر بكشم سمت آشيانه ي او ؟
غروب ابري پاييز مي چكد در من
پرم ز هق هق باران كجاست شانه ي او؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#2,210
Posted: 13 Jun 2014 10:19
*****
اسفند!
اي قاصد بهار!
اي در تو آب وآينه وسبزه بي شمار!
با ما بگو بهار
چرا دير كرده است؟
باران بي بهانه ي اسفند
يك چند
باريد بر نگاه مه آلود كوچه ها
از روشني سرود
از آفتاب گفت
ناگاه در زلالي آن آسمان شكفت!
*****
آتش نشسته بر در وديوار خانه ها
باران ! ببار بر تب تند جوانه ها
نم نم ببار واز دل پر غصه ات بخوان
بگذار غمگنانه سرت را به شانه ها
كو آن صداي جرجر تو تا كه بشكفد
بر پشت بام خانه ي هاجر ترانه ها؟
حالا سكوت مانده وجاري نمي شود
آوازهاي پر تپش رود خانه ها
يك جرعه از زلال تو كافي ست تا شود
لبريز از طراوت گل آشيانه ها
يك روز مي رسي تو واز شوق ديدنت
گل مي كند به دفتر من عاشقانه ها
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟