انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 26 از 222:  « پیشین  1  ...  25  26  27  ...  221  222  پسین »

زنان ایرانی و سروده‌هایشان (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
انزوا

باران را از من جدا کنید
این روزها فقط آفتاب را می خواهم
همهمه را از من دور کنید
چند روزیست فقط به دنبال سکوتم

پرنده می خواهد چند روزی
خود را در فقس اتاقش
زندانی کند

********************
فرصت

صدای کوبیدن مشتی بر در میاید
کسی که صدای در را میشنود
به سوی دروازه میرود
به سوی دستگیره...
اما قدرت باز کردنش را ندارد
تنها
نگاهم، که انتظار ورودت را دارد
از جداره های در عبور میکند
برای هم نگاه شدن با تو باید بایستم
روییدن جوانهء حسی
که خورشیدش تو باشی
آسان نیست
صورتکی خندان مرا میترساند
کسی به حس مجهول جوانه دستبرد میزند
عبوری در مه خفته
وتجربه که مثل زخم پاک است
سرزنشم میکنم
اما برای بیداری رویاها
شاید هنوز فرصتی باشد...
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
یک عاشق قدیمی

من همی عاشق میهن هستم
من همی منتظر دیدن روزی هستم
که رسد
تا رخ یار ببینم باری
مردم دیگر این دوره به من می گویند
تو همی عاشق دیوانهء سرمست و خرابی
آری
من همی عاشق و بی رنگ و ریا
از کنار نرم و بیهوده پرستان زمان
این صداهای محبت، کذبگویان روان
می گذرم
من همی چشمانم میدوزم
به همان روز سعادتواری
که به سویت ایم
که به سویم ایی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
نسیم

نسیم از سرمای تردیدهایش می لرزد
نسیم بهار نیست
اگر چه در پاییز شروع شد
در زمستان اوج گرفت
و در بهار همچنان بر من میوزد...
نه نسیم بهار نیست!
نسیم یاد فراموش شدهء خاطره هاست
بیدار کردن پلکهای به خواب زده ام،
نگاههای طولانی،
و به صدا در آوردن مهر است.
نسیم ستاره هم نیست!
و من این را خوب می دانم

نسیم از طائفهء خوبان است
نسیم شروع یک لجبازیست
غریزهء پنهان در لا به لای خطهای روشنفکریست
نسیم حرفهای نا گفته ام را حدس میزند
می داند.
گاهی هست، گاهی نیست
ملایمت بادی گذرا شاید باشد
نمی دانم!
نسیم هم به سراب آزادی دل بسته است
چون من!
و من...
از ویژگی گذرا بودن نسیم تردید دارم.
که یکی از این روزها
فقط
اینهء خودشناسی که برایم هدیه آورد را
به جا خواهد گذاشت!
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
راهروی مهر

دور می شوم در راهروی مهرت
اینچنین که با کذبگویی نگاهم را لرزاندی
درِ خانهء مهرم گشوده بودی
و اینچنین ناگاه به من سنگ زدی
ببین چگونه مرا از خود رانده ای

دور میشوم در راهروی مهرت
اینچنین که بی تفاوت ادامه میدهی
اینچنین که بی تفاوت ادامه میدهم
که هستم در کنارت
اما نیستم

دور میشوم در راهروی مهرت
اینچنین که مشغول دیگران بوده ای
و مشغول دیگران میکنم خود را
و نگاهی سرد به تو هدیه می دهم...
پاداش زحمات بی کرانت!

و دور میشوم در راهروی مهرت.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
این روزها

این روزها رنگها، خودباخته اند.
مردها پیشوند --نا-- گرفته اند
دوستان هنگام نیاز تنها، یادی از ما کرده اند
نه گوشی هست و نه حتی چشمی
نگاههایی پر طَمَع
حرفهایی همه از جنس دروغ
این روزها بعضی آدمها
چهار سُم دارند
من چرا فکر میکردم دنیا بوی محبت دارد؟
عطر گلهای شب بو
یاسهای سفید؟
من چرا هر چه سیاهی دیدم
فکر کردم خطای چشم من است؟
همه را میدیدم
با وقار،
با خودم میگفتم
نوری دارد افکارشان
میشدم پر افتخار
چه سفید بودم من، چه تمیز
من نمیدانستم زیر میز
دستهاشان، پاهاشان، در غریزه
مثل حیوان
گرفتار شده

من از این آدمها میترسم.
از دیروز
هر جا رفتم، آمد سوز
با دو چشم بی تاب
ثانیه ای هزار بار
به عقب رو کردم
چون سایه میکند دنبالم!
همه تارهای تاریخم را میداند
مرا همه جا یا هر جا می پاید
با ناخنهایش بر زندگیم می ساید

من فقط امشب آرزو کردم
دو حبه آرامش داشتم
نگاه شکاکت را برمیداشتم
در چشمه عشق میشستم
من فقط آرزو کردم
یک قلم داشتم
یک زمان طولانی
یک ورق قد راه شیری
مینوشتم انقدر
تا تو دیگر هرگز
متنهایم را خط نزنی.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
سکوت

گاهی سکوت بیانگر تمام دردها میشود
چرا فکر کردم مرا
با سخن گفتن بیش مهرت میشود؟
دیگر هرگز لب از لبم باز نمی شود...

*************************
شهر من

شهر من...
آه...
شهر نقشهای تاتر است.
هیچ چیز
آن که باید نیست، نیست.
من به نقش شاعران
شعری میگویم.
او به نقش شعردوست،
شعری میخواند.
دیگری
نقش فهمیدن را بازی کرد...
آن یکی
نقش نفهمیدن را!

"من"، بیا!
شکل خودم باش امروز
و نه تنها یک روز
"من"بیا تا روز آخر
نقش بازی نکنیم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
چه فکر می کنی

فکر میکنی دلم تنگ نمی شود؟
فکر میکنی صدایت اگر نوازشگر دل بی تابم نباشد
و موسیقی مهربانیت بر طپشهای قلبم رهبری نکند
آرام و قراری دارم؟

فکر میکنی اهمیت دارد
روباه و پلنگ و گرگ، از جنس شقایق باشند
یا از جنس خنجرهای فرصت طلب روزگار؟

دلِ تنگ بنفشه ها با گذر هر ثانیه
برای نبود روشنایی آفتاب
تنگتر می شود
فکر میکنی بنفشه ها
شبها
به جای خالی آفتاب
از ماه نور می خرند؟
و گلبرگهایشان را به عشوه می گشایند؟
فکر میکنی از جنس بُرندهء خیانتم
یا مثل لطافت پارچهء ابریشمی فریبکار؟

فکر میکنم تشنه ام
قبل از اینکه التماس کنم
یک لیوان مهربانی برایم بگو...

فکر میکنی عشق هم مثل عطش می ماند؟
که با جرعه های مهرورزت اگر سیرابم کنی
دیگر محبت را ننوشم؟

فکر میکنی قبله ام اگر الله ندارد
ستایش را نمی شناسم؟
مگر من سوره های آزادی را نسجودم
و به مُهر عشق نماز نخواندم

فکر میکنی مثل همهء پرندگان
در فصلی از سال کوچ میکنم؟

باور کن
من از عشاقم
از قبیلهء ناپدید شدهء عاشقان
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
عشق

تصور کن:
درختانی در مه فرو رفته را
با انتهایی ناپیدا
و با آبشاری که دعوتت می کند
تا برهنه شوی
خودت را میان امواجش پرت کنی
و بی اراده
با جریانش
راهی شوی
به سویی که ....
همه نا آشنائی است!

شاید سرت به سنگ بخورد
شاید سفری رویائی در پیش رویت باشد
شاید در میانه راه کوفته و درهم شوی
شاید هم نشوی
شاید
شاید
و بسا شاید های دیگر

اما اگر زنده بمانی
چیزی بزرگ به دست آورده ای:
خاطره ای خوش
از یک ماجراجویی گیج کننده!

و تابلوی همین طبیعت است،
عشق:
با دعوتی که
انتهایش را نمی توان گمانه زد.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
خشکسار می شوم

چشم دختر به آغوش شب گشوده شد
وقتی ستاره سوخت
وقتی بهار رنگ خود را گم کرد
وقتی شکوفه ها پشت کوههای تنهایی خاموش، پنهان شدند،
گوش دختر به نوای هیچ دلبسته باشد، بهتر است.

***

خشکسار می شوم
باران چرا ببارد اگر رود می رود؟
می رود به همانجا که دخترک در مه فرو رفته.
احساس چرا بتابد؟
اگر نازکی تارهایش را به فراموشی می سپاری
هر بار.
فرصت را داخل ظرف بلورین "مهر"
روی میز "یک بار دیگر" بگذارم که چه؟
هنگامی که رفتارت لعاب انداخته!
خستگیهایم را به کدام ستون تکیه دهم
وقتی گوشهایت پناه پنبه ها شده و
صدایت به سفری دور رفته...
دور رفته ای
فرسخها دورتر از نبودن.

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
عریان

من عریانم
من عریانم
عریانتر از عروسک مهسا
و صدای بغض کبوتر.
عریانتر از یک درخت در آخر پاییز،
یا قاصدکی که فوتش کرده باشند

من عریانم. مثل رازی فاش شده
و نه حتی برفهای زمستانی
نه حتی اتاق تاریکم
نه خطوط تماس بی جواب
و "وقت ندارم"-های مکررم
نه خنده های بی دلیل دروغین
یا خودِ سکوت...
نه، هیچ چیز نمی تواند مرا پنهان کند!

من گریزانم، از این نگاههای طولانی معنی دار
از این "طفلکی" گفتنها
و نگرانیهای آزاردهنده شان.
من گریزانم
از هر چه هوای آدمیزاد به اطرافش پیچیده
و یکی از این روزها
که عریان
زیر باران دویدم
(به خاطر روی گل شکوفه ها
و عطر گل یاس
به خاطر سپیدی صبحدم
و جاده های مه گرفته رویایی)
نه به سویم بیا
- که ترحم بتابانی -
و نه ترکم کن
- که تنهایی را ببوسم -

تنها
بایست و تماشایم کن
و گاهی دستی تکان بده

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 26 از 222:  « پیشین  1  ...  25  26  27  ...  221  222  پسین » 
شعر و ادبیات

زنان ایرانی و سروده‌هایشان (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA