ارسالها: 14491
#271
Posted: 19 Jul 2013 09:53
بی خوابی ۶
یک دریا مهر
یک آسمان نیاز
و لرزشی در وجودم
چون سد مقابلم
گاهی می خواهم به سویت بدوم...
اما متوقفم
گاهی می خواهم بخندم...
اما حتی تبسمی در چهره ام نیست
گاهی می خواهم فریاد بکشم
داد بزنم
صدایت کنم...
اما سکوت میکنم
گاهی می خواهم در آغوشت بگریم
آرام آرام...
اما حتی دستانت را نیز لمس نمیکنم
و وقتی که خوابی...
آه چه آرامی
و چه آرام میشوم
آنگاه آسوده در آغوشت میخزم،
لبخند میزنم،
با نگاهم برایت سخنها میگویم
و میگویم
و میگویم
اینگونه
بی خوابیم را در تو غرق میکنم
به جای شعر!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#272
Posted: 19 Jul 2013 09:54
بی خوابی ۷
امشب از آن شبهاست
که دلهره ای در وجودم
تاب می خورد
و مثل کودکی گستاخ
با شیطنتش
مرا به وجد می آرد
امشب آن شبیست
که می دانستم می اید
که تو باز به پشت میله ها
بر می گردی
نمی دانستم تا این مرز
شکسته خواهم شد
از امشب باید هر شب
تو را با نگاه کردن به آسمان
حس بکنم
گرچه صدایت در ذهنم
حک شده است
و ز یاد آوری خنده هایت
جانی دوباره میگیرم
امشب اشکهایم سیلاب می شوند
چشمانم تار می شوند
قلمم با کاغذ هم آغوشی میکند
تا صبح
و فردا صبح شعری از عشقشان
به وجود می اید
...
و من
همینجا
پشت کوهها
پشت مرزهای ضد عبور
پلکهای ضد خواب
اشکهای خشک شده در حسرت
انتظار میکشم
آری، پشت نگاهی پر التماس
و آرزوی خستگی ناپذیر عشق
به همراه صدای سکوت تو
منتظر می مانم
منتظر می مانم
منتظر می مانم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#273
Posted: 19 Jul 2013 09:54
بی خوابی ۸
اینگونه که تو را دوست میدارم
می دانم که زندگی زیباست
و عشق تو اقیانوسیست
که من در آن شنا که می کنم
هر بار
دوباره جان میگیرم
از نوع طلایی
و این خواب فراموش شده را
در بیداری میگذرانم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#274
Posted: 19 Jul 2013 10:08
اشعاری از گیتا صرافی
می خواهم با تو بمانم
می خواهم از تو بگریزم
میان این همه دیوار
نه راهی در پیش
نه راهی در پس
زمین به هم دردی با من تکانی می خورد
همه جا باد است و لرزش
سکوت را هم یارای هم دردی با من نیست
به کجا بگریزم ای یار
ای یگانه ترین یار
جستجوی بی پایانی در اندرونم
ترا آن جا هم خواهم یافت
ترا در مخفی ترین خلوت درون
ترا ای فرشته کوچک انتظار
ترا ای فرشته عذاب زندگیم
با یافتن تو
جستجوی دوباره ای آغاز خواهم کرد
به درون تو
این راه را برگشتی هست؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#275
Posted: 19 Jul 2013 10:09
یکی شدن
دلتنگی هایم را با تو تسهیم کردن
چه زیبا خواهد بود
اگر ترا دلتنگی هایی باشد
از نوع من
دلم می خواهد احتیاجم
نیازم
درد خفه شده ی سینه ام را
همان قدر احساس کنی
که گویی احتیاج توست
نیاز توست
درد ریشه دوانده در وجود توست
کوتاه سخن
دلم می خواست
" تویی " نبودی
تو ، من
و
من ، تو بودیم
شاید آن وقت این روح سرکش آرام می گرفت
و
جای تمام دلتنگی ها را یک چیز پر می کرد
" بی نیازی"
نیازی از همه چیز و از همه کس
حتی از اندیشیدن
اندیشیدن به خوبی ها و عشق ها
آری حتی به عشق ها
چرا که وصل من و تو
حادثه ای خواهد آفرید
در فراسوی واژه ی عشق !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#276
Posted: 19 Jul 2013 10:09
سفید
من از سرزمینی می ایم
سرا پا عشق
سرزمین مرغکان عاشق
سرزمینی که تنها یک رنگ بر آن حکومت می کند:
"سفید"
رنگ پاکی ها
رنگ خلوص
رنگ بی رنگ بودن
بی ریا بودن
بی غل و غش بودن
کبوتران سرزمین من همه سفیدند
دریاچه های زلال سرزمینم
با رقص قوهای سفید
عشق را به بی رنگی دعوت می کنند
و
نجابت در سفیدی اسبان سرزمینم
خودی نشان می دهد
ترا به این سرزمین دعوتی ست
ترا آغوش به روی تمام سفیدی ها بازست
بیا به سرزمین پاکی ها قدم بگذار
و
بیاموز بی رنگ بودن را
و
فریاد زن :
" من همان بی رنگ بی رنگم"
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#277
Posted: 19 Jul 2013 10:11
تغییر واژه ها
تو هیچ می دانستی از سکوت هم می شود الهام گرفت؟
که روشنی همیشه بشارت بخش
و پرواز همیشه هم رهایی بخش نیست؟
که باید ساعت ها فقط بنشست تا رهایی آموخت؟
آری آزادی همیشه رهایی بخش نیست
اسارت را بیاموز آن زمان که در اوج تمنایی!
بیاموز زیبایی هم صحبتی با دیوار را
همدلی با سایه را
بیاموز که آفتاب همیشه هم نوید بخش نیست
بیاموز تا نو شوی
از نو بیافرینی
از بند واژه ها به در ایی
و جهانی دگر آفرینی
بیاموز که دیگر امید حرفی برای گفتن ندارد
بیاموز تغییر را
تحول را
اما از بن و ریشه تغییر ده!
بیاموز که زلالی را نه فقط در آب های زلال
بل در گل آلودی مرداب ها هم می توانی بیابی
بیاموز که وفا همیشه هم وفا نمی آموزد
از بی وفایی وفا بیاموز!
از بی ثمری ثمر
از خشم مهربانی
از نفرت عشق
از مرگ زندگی
بیاموز که آموختن مرز ندارد
و بی مرزی آموزش رایگان طبیعت است!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#278
Posted: 19 Jul 2013 10:11
رنج
زمستان است
و
ره می سپارم در جاده ی زندگی
دانه های برف بر گیسوانم
و
اندیشه ای سرد بر ...
زمان جدایی من و تو،
به اندازه ی ذوب برف ها خواهد بود
و
تو آن لحظه را به خاطر نخواهی سپرد
چرا که
ترا شتابی در کار خواهد بود
و
مرا رنجی در دل...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#279
Posted: 19 Jul 2013 10:13
مرگ
در آن گوشه سال ها
خاکستری خاموش
و
کنون دودی برپاست
زمان تنفس به پایان رسیده
ریه ها به زندگی وداع می گویند
و
لب های ورم کرده
مرگ را بوسه می زنند
مرگ در یک قدمی ست
آتش خاموشی زیر خاکستر سالیان،
زبانه می کشد کنون
ما را باوری بایست باشد
با او
و
زندگی
این دروغ مکرر
وداعی ست جانگداز
اما
معلوم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#280
Posted: 19 Jul 2013 10:16
وصیت نامه
مرگ اشارتی ست بر حیاتی دیگر
رهایی از چهار دیوار جسم
و
پرواز در بیکران ابدیت
رهایی از محدویت ماده
و
انحلال در اصالت روح
آری مرگ را زایشی دگر است
اشارتی به جاودانگی روح
زمانی که مردم
بدانید که لحظه ی آفرینش من
زمان نو به نو شدنم فرا رسیده است
بر شماست که تولدم را جشن بگیرید
زندگی من به تمامی غریب می نموده
کنون گریه و فغان نمی خواهم
به پاس این آزادی
قفسم را به آتش بکشید
خاکسترم را به باد دهید
تا شاید آزادی را به تصویر کشد
هیچ گاه آرزوی مزاری نکردم
تا محل دسته گل های عزاداری باشد که
برای گریه خویش محلی می جوید و بهانه ای
بی مزاریم مزاری خواهد بود
برای برگ های خزان پاییزی
چرا که من نه در رویش و زایش بهاری
بل در خزان پاییزی به سراغتان خواهم آمد
در غروب غم انگیز روزی
از پنجره ای باز بر شما لبخند خواهم زد
و
تو که همیشه قلبم مخاطبت بوده
در خزانی دیگر
به من خواهی پیوست
زمانی که زوزه ی بادها
صدای مرا به تو خواهد رساند
آری مرگ من اشارت نوید خواهد بود
چهره ی من به پهنای تمام زندگیم عبوس ماند و گریست
ولی مرگم چهره ای از نو خواهد آفرید
زندگی ام کوششی بود بنا شده بر تفاوت ها
تفاوت هایی که جز از یک راه نمی گذشت:
" عشق"
و
تو ای هم آواز من
زمانی که نسیمی وزیدن گیرد
و چهره ات را نوازش دهد
بدان که روح سرگردان من است
در تلاش هم صحبتی با تو
من در چهار فصل فصول با تو خواهم بود
اما زمان پیوند تو به من
فصل خزان خواهد بود
این را به خاطر بسپار!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟