ارسالها: 14491
#341
Posted: 27 Jul 2013 19:38
گزش
دانسته هایم
سیاره ی کوچکی است
که بر مدار منظم رابطه ها
عاشقانه می چرخد
و روحم
در گزش شیرین فهمیدن
بر ندانستن هایم
نماز می برد
**********************
تضاد
کرانه ی درکت
بیکرانه می شود
در التهاب لحظه ای
که راز بی قفل تضاد
گشوده می شود
و تو
از ضرورت ظلمت
می رسی به فهم نور
و از ناخوشیها
به شکر عافیت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#342
Posted: 28 Jul 2013 06:57
نقاشی
پسرک
با دستانی نحیف
جهان را نقاشی می کند
بر صفحه ای کوچک
و آن را با گلی
می گذارد کنار عکس پدر
که در متن جنگ
بر پایان خویش
مردانه خم شده بود
*****************************
دلتنگی
تنگ غروب است
و دلتنگی
بسان حزن گویای حیاط مدرسه ای تعطیل
روح را
به سوی غربت مجهولی می خواند
و هزاران کلام ناگفته
در هجوم یادها
به یک آه ... بدل می شود
تا شمع گونه
از فراز خویش
فرود اید
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#343
Posted: 28 Jul 2013 06:58
هبوط
مست
از کهن باده ی رنج
سجده کردم
درد انسان را
در پای هبوط
آنجا که سقوط
از بام بلند باورها
بلور یقین را
در تقدس شک
می شکند
و خواب خوش را
در هجوم تردید
******************************
بلوغ بشر
آمد
با شاخه ای در دست
از باغ اساطیر
و گونه ای تر
از مفهوم خلقت
و برایم تقویمی آورد
که در آن
هزاران شمع
با هزاران رنگ
وحدت نورانی خود را
خواب دیده بودند
در انتظار روز بلوغ بشر
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#344
Posted: 28 Jul 2013 07:00
چهار فصل
با مداد سبز
نوشتم
بهار و عشق
با قرمز
تابستان و تپش
با زرد
پاییز و خاطره
با انگشت
بر بخار پشت شیشه
نوشتم
زمستان و انتظار بهار
**************************
جمع ما
همیشه باد
با حضوری نرم
میان ما ایستاده بود
و حال
از جمع ما
تو رفته ای
و باد
همچنان می وزد
بر خاطرات بی زوال
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#345
Posted: 28 Jul 2013 07:02
زمستان فاصله
دلم
از مهر او
تار عشق می بافد
از شوق دیدارش
شعر
خواهم آویخت
مهربانترین نگاهش را
بر دیوار دل
گرمترین کلامش را
بر گوش جان
تا در زمستان فاصله
کور نماند اجاق خاطره
*****************************
تجربه ای دیگر
به وعده ی دیداری
غبار غم
از اینه ی دل پاک می شود
و چشمه ای اشک
از چشمان یخ بسته
به سوی تجربه ای دیگر
سرازیر می شود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#346
Posted: 28 Jul 2013 07:05
باور فراق
دستهایم را
از اشک
برکه ای ساخته ام
و در اینه اش
چشمانم را
آماده ی تسلیم دیدم
بی باوری مرگ بود
که جای خود را
به باور فراق می داد
در حزن تفته ی غروب تابستان
و زندگی
به خاطر چشمانی
عزیزتر از زندگی
ادامه می یافت
******************************
زخمه
کوک می شود
رویای تار
در عطش زخمه ی دستی
و من
خوب می دانم
در هوای چه کسی
کوک کنم تارم را
*************************
غروب
روز
به پایان می رود
با دغدغه های بی نام
در نارنجی هر غروب
و باز
سفره ی ماه
تکه ای نان و امید
و لحافی بر سر
تا فردای دگر
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#347
Posted: 28 Jul 2013 07:06
یادش به خیر
چه خوب بود
تابستانهای کودکی
وقتی
کرم های ابریشم را
به مهمانی برگ های توت می بردیم
و در
ولنگاری روزهای بلندش
هر روز کمی قد می کشیدیم
یادش به خیر
پاهای خاکی و پاشویه های حوض
یادش به خیر
حرفهای همسایه و آفتاب و فراقت
********************************
روزنه ها
خاطرات کودکی
روزنه های سبز رجعتند
در رها شدگی لحظه های پر هوس
وقتی که
جوی آب
وسوسه ات می کند
به کندن جوراب
یا که خاک
می خواندت به بازی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#348
Posted: 28 Jul 2013 07:08
رابطه ها
زندگی
یافتن رابطه هاست
و رسیدن به شعوری یکدست
تا نیاز نارنج
سرخی سیب
تا بوییدن گل
خراش خار
تا که دستچین نشود فهمیدن
تا که زندان نشود باورها
************************
نارنج وترنج
چشمان شاعر
همیشه
پی قرینه ای می گردد
تا
با نگاه استعاره
نارنج را
چراغی ببیند
نشسته بر شب درخت
چون ترنجی
بافته در اندیشه ی فرش
******************************
داوری
چه تند می تازد
آنکه بر توسن خودباوری
به قضاوت برخاسته است
چه بیرحمانه می زند
تازیانه های داوری
با غروری سرشار
از گناهان نکرده
و چه آسان م یبرد از یاد
که آب هیچ سرچشمه ای
آلوده به گل نیست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#349
Posted: 28 Jul 2013 07:10
جستجو
در جستجوی فصل چهارمی
به نام کمالیم
در مسیر زندگی
تا بیهوده نباشد
کودکی
جوانی
پیری
همچون سالی
با چهار فصل خویش
****************************
اشراق
دشتی فراخ
آسمانی پر ستاره
و سوسوی احساسی ازلی
بسان درخشش چشمان گرگی گرسنه
می کشاند مرا
به سوی باور شفاف معجزه
آنجا که
حقانیت رسولی
در پناه تارهای تنیده بر غاری
روح را
بر فراز پلی از اشراق
پرواز می دهد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#350
Posted: 28 Jul 2013 07:11
نازنین
کدام ستاره
گواه آغاز تو بود
که جراحت بال پرستو
در اعتماد دستهایت
التیام می یافت
و درخت
ترس تبر را
از یاد می برد
چه خوب بودی ای نازنین
وقتی کنار دلتنگی ام می نشستی
چونان کبوتری
بر شاخه های خالی پاییز
و تمام نیاز مرا به عشق
با صلابتی شاعرانه
عاشقانه
آواز می دادی
آه
چه خوب بودی ای نازنین
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟