ارسالها: 14491
#371
Posted: 28 Jul 2013 15:36
عاشقی نصیب من
در سرای عاطفه
می کند مرا صدا
یک جوان فراتر از
قصه های آشنا
گویدم تو ای سحر
از اسارتم نویس
زخم درد این دلم
زهر تلخ باطنم
گشته ام در این دیار
همنوای درد هجر
آشنای آفتاب
عاشقی ، نصیب من
خسته از غبار زرد
گشته ام نثار شب
در اسارتی که شد
این حصار قامتم
قصه ام شبانه در
این کتاب خود نگار
از جفای این خزان
تا غبار حسرتم
ماند از تو یادگار
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#372
Posted: 28 Jul 2013 15:37
موج شوم
قطره های حادثه
در خیال موج شوم
دست تر به دست هم
عازم رها شدن
از غبار رخت تن
در نگاه آسمان
صحنه های دلخراش
دست ها به رنگ خون
ارزش حیات ما
گشته برگ سرنگون
حاصلش هجوم مرگ
کشتزار بی حصاد
قطره های موج شوم
غافل از حصار شب
رفته از حضور یاد
کشته های حادثه
زهر تلخ عصر ما
در خیال رفتنم
من از درد عاشقی
چون پرنده صحبت از
آشیانه می کنم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#373
Posted: 28 Jul 2013 15:41
کوه یخی
یک شب از
فرط غم خاطره ها
دست کولاک مرا
برد به دنیای شب بی خبری
دل من
همگذر باد
به دریای شب حادثه شد
نفسم قصد جدایی
بنمود از بدنم
چونکه دیدم
ثمر راغب خون
رحمت همیاری نیست
اثر کوه یخی
در قدم سرد زمستان
نظر مرده ی یخ
تن زیبای شقایق را
بی دغدغه
در خاک نهاد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#374
Posted: 28 Jul 2013 15:41
گوهر مستی
دل من
با نفس گرم صدف
چند صباحی ست
که امید
به فردا دارد
وطنم
در غم دریای سفر
گوهر مستی مرا
می خواند
من در این
آبی هجران زده ام
نغمه آزادی یک چلچله را
می شنوم
که در این بستر خونین افق
جز به ره عشق
ندارد پرواز
غم این مرغ مهاجر
به یقین
از دل تار من و توست
که بر این شام صدا
ضربه زند
پیک سحر
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#375
Posted: 28 Jul 2013 15:47
شکسته بال
رنگ بالش
نشان آزادی
پر کشید از
بهشت همسفری
در خیالم
ز فرط سختی هجر
قوی وحشی
شکسته بال اسیر
آسمان دردمند ظلمت
شد
زخمی بی پناه
را چون دید
یار من
تن به سر سپردن
داد
بال خونین
به تیر صیادان
ماند این زهر تلخ قصه
به یاد
ناگه آن
رهسپار برکه غم
پس جدا از رهادلان
گردید
قطره اشک آسمان
آن شب
مرهم بال آن
ستاره صبح
زخم آن دلسپرده
را بوسید
نام آن پر شکسته
مهد غرور
در دلم
اشتیاق پروازش
در برآسمان یکرنگی
من در این برکه
خسته می مانم
راغب نغمه های همدردی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#376
Posted: 28 Jul 2013 15:47
ساحل سکوت
غرشی دگر نمود
موج خسته از سفر
در طلسم عاشقی
بهر ساحل سکوت
خاطرات بردگی
رمز تلخ عزلتش
عاقبت رها شده
جز ترانه های عشق
قصد غربتش نبود
کرد با نهیب خود
خاک تشنه را خطاب
ای که نغمه ام تو را
شد تلاطم امید
قطره های من تو را
شاهدان زندگی
از تو خواهشی به جز
همدلی نباشدم
ای که بهر اوج من
سهم بی صدا شدی
از دلش رها نمود
رنج خواهش سکوت
ساحل نجیب یار
داد پاسخش چنین
ای غرور قامتم
ناظر اسارتم
استواری تنم
سینه ات سپهر من
افتخار مام بحر
قهرمان آبها
سالهاست کاین سکوت
کرده لانه در دلم
جور داغ آفتاب
آشنای زخم من
آسمان دگر مرا
نیست یار غمگسار
قصه ی ستارها
نیست بر لبم نثار
شد اسارت زمین
داستان تلخ من
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#377
Posted: 28 Jul 2013 15:48
شهر کبود
آسمان بار غم
به دوش گرفت
چهره ی روزگار
را چون دید
جلوه ی آشنای شهر کبود
قاصد همزبان خشکی باد
گشته در این حصار کوه
اسیر
دیگر از قطره های عشق
نگفت
چشم گریان آسمان
خشکید
یار من
غمگسار هجران بود
در دلش
کشته های جنگ به یاد
اینچنین
در طلسم شهر اسیر
همنفس از دیار غصه
برفت
همدم زخم آسمان
گردید
نغمه از درد این زمانه
سرود
دل به این ناظران صحنه
نداد
انتظارش
نگاه چشم بصیر
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#378
Posted: 28 Jul 2013 15:49
سهم تو سهم من
سهم تو
شوق دلم
مستی من
از نفس باور عشق
در نوازشگری خاطره ات
سهم من
آمدن حس نیاز
این اسارتگر بستان وجود
در پی جستن تصویر نهان
از گهر هم نفسی
سهم تو
حس تلاطم
غزل موج غرور
سفر ابر ملالت زده
در زمزمه بارش چشم
سهم من
رخوت هم فاز شدن
با تپش اینه ات
شعله لحظه دلباختنت
از نگه قاتل من
سهم تو
بو سه بر این
مخمل گیسوی بلند
رخ ز مستی زده
تا پیچ و گذار کمرم
سهم من
لمس نگاهت
گذر پیچک عشق
دور این قامت من
در پی تسخیر دلم
سهم تو
شعر تب غرق شدن
آمدن فصل نیاز
مردن از سوختن و
زنده شدن در شب راز
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#379
Posted: 28 Jul 2013 15:50
در محمد
گل من ، برگ گلت سرختر از رنگ شراب
عطر تو مست مرا می کند از عالم خواب
برگ تو سبز به زیبایی این چشمانت
ساقه ات جلوه طناز خم و پیچش و تاب
گل سرخی ، ز صدف دُرّ محمد ، نامت
ریشه ات را شده عشق ازلی قطره آب
عجبا کاین دل من مست و خریدار تو شد
بی تو این جلوه هستی بوُدم دار سراب
دل بی تاب مرا باز در این همنفسی
می کند سرور هستی شب هنگامه خطاب
این گل سرخ که می بینی و با اوست دلت
گل رنگین بهشتی بود ایینه ناب
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#380
Posted: 28 Jul 2013 15:50
غزال من
نگاه تو غزال من فتاده در نگاه من
به نام عشق گشته ای تو یار بی پناه من
طلسم عاشقی مرا عجب سعادتی شده
زلال مسلخ تو شد صفای قبله گاه من
چه روز و شب به قصد تو کلام سبز واژه ها
پیاده و سواره شد به خدمت سپاه من
من آن اسیر دلبر کمند موی قصه ام
که در سپهر خواب من نشانه گشته ماه من
به این سخن شدی مرا تو آشنای زندگی
فقط تو عابری دراین مسیر کوره راه من
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟