ارسالها: 14491
#381
Posted: 28 Jul 2013 15:51
سفر دلشدگی
تو مرا
باور کن
من که در
حس نیازم
سفر دلشدگی را
ز تو کردم
آغاز
تو مرا
یاری کن
تا پر و بال
گشایم
به بلندای سپهر
تو مرا
جاری کن
همچو یک رود
به دور از
خطر فاصله ها
تو که
دریای منی
باز مرا
باور کن
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#382
Posted: 28 Jul 2013 15:54
کوره خاک
با تو
دنیای من
از واژه احساس
پر است
و محبت
گل سرخی ست
که درسینه خود
کاشته ام
نفس گرم تو
از کوره خاکم
عطش قلب مرا
دامن زد
و من انگار
که در سوختنم
مهمانم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#383
Posted: 28 Jul 2013 15:56
نغمه عشق
تو که از این غم دل آگه و گه بی خبری
به در خانه سبزت تو مرا می نگری
تو در این مستی رمز نگهت خوابم کن
چه بسا می کشم از هجر رخت دربدری
نفست حس تنم غنچه بستان دلم
تو در این وادی دل با دل من همسفری
لب تو لعل شکر قصر تنت محضر عشق
ندهد چون تو دگر میکده شادان پسری
نغمه عشق سرایم به تمنای دلت
که تو از مرز دلم بی غم دنیا گذری
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#384
Posted: 28 Jul 2013 15:58
زنگار صدا
انگار که
درد غم تو
باید
تا من بدهم
روح
به این
کاغذ خالی
زنگار صدا
موج غرور
آمدن فصل گلایه
من
اینهمه را
مانع بازآمدن عرش خدا
دیدم
در نغمه بارانی این
شعر تبلور
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#385
Posted: 28 Jul 2013 15:59
جنگ ما
جنگ ما
همنفسی
سبز شدن
در چمن خاطره ها
روییدن
پر زدن
تا قفس فاصله را
بشکستن
پیوستن
جنگ ما
عشق
خطر کردن و
یکجا
به اسارت رفتن
آن نبردی
که به یغما
دل ما
را برده
اثرش
سوخته گنجی ست
که سرباز گروگان شده
است
به بهایی
که همان
خواستن است
جبهه دلشدگی
چشمه جوشان
تن آتشکده
است
که خدایی
شب هنگامه
تماشاگر این سوختن
است
کشتن و
کشته شدن
مردن و
یکبار دگر
از نفس عاشق خود
زنده شدن
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#386
Posted: 28 Jul 2013 16:03
قلب رستگار
ای قلب رستگار
بیا با دلم
بمان
ای سبزه زار من
ای پاک هم صدا
من مدتی ست
کز غم تو
تشنه مانده ام
ای رازدار من
قلبم تو را فدا
شعرم به جستجوی تو
در لحظه های عشق
شبها دوباره
قلب مرا
زنده می کند
ای یادگار من
ای یار خوش ادا
تا آرزو کنم
که در آغوش گرم تو
روزی
ز درد سینه خودم
دیده تر کنم
ای انتظار من
ای جلوه خدا
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#387
Posted: 28 Jul 2013 16:04
سرا پرده افتاب
تو در من
جوانه زدی
ای گل سرخ
من ریشه تشنه ات را
سیراب کردم
به باران اشک خود
و روییدنت را
سرودم
در خاک سینه ام
تا سراپرده آفتاب
تا همانجا که
لمس پرتوی عشق
تو را
به من رسانید
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#388
Posted: 28 Jul 2013 16:07
عشق را
عشق را
می گویم
باید این حادثه را
از نگه سبز تو
آغاز نمود
عشق را
باید
از زمزمه
بارش چشمان تو
با واژه احساس
سرود
و در این
قدرت دریایی تو
کشتی توفان زده را
در دل امواج
سپرد
به تب حادثه غرق شدن
مردن و آغاز شدن
به هم آوایی قلب دو پرنده
به سبکبالی اوج
دل سپردن
به شب هم نفسی
راغب پرواز شدن
آری
عشق را
باید ابراز نمود
عشق را
باید گفت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#389
Posted: 28 Jul 2013 16:07
معما
من یعنی
من پس این
من سربه زیر عشق
یا هرچه تو می خواهی
من در پی حل این معما
من عاشق و درگیر سرنوشت
من با نگاه ساخته درشعر بی کران
یا هرچه تو می گویی
من تو
من با تو
من بی تو
یا هرچه تو تعبیر می کنی
من بی خود این من
من با خود این خودها
من اصلا یک خود بی خود
یا هر سه سطر مضرب ٤ این معما
من یعنی
من پس نگاه منعکس از دو سطر قبلی
"یا جمع این همه سطر با "یا
یا جمع این همه سطر بایا
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#390
Posted: 28 Jul 2013 16:08
بر زرورق واژه های تنهایی
بر زورق واژه ها ی تنهایی
من رفتم و عاشقونه برگشتم
اون جا که رهایی جهان زد موج
من توی خلیج یه چاه پر نفتم
آستین بزنین بالا که فردا نیست
رو زخمای امروزی ما درمون
از شهر عزا و غم کنین با هم
این تنبلیا رو با دل بیرون
سرما دوباره اومد زمستونه
من فصل بهار رو با شما دیدم
بیرونی و فارابی و سیناها
تو گذشته موندن سده ها با هم
شعرم نمی خواد فقط یه شعر باشه
شعرم نمی خواد بمونه بی فردا
ای شاعرا! ای نشسته ها با هم
با هم پا بشین واسه دونستن ها
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟