انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 44 از 222:  « پیشین  1  ...  43  44  45  ...  221  222  پسین »

زنان ایرانی و سروده‌هایشان (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
شب و روز با هم کجا جنگ دارند

که پشتِ همند و دلی تنگ دارند
یکی تَنگِ ماه و یکی تَنگِ خورشید

مداری که فرسنگْ فرسنگ، دارند
به عریانیِ پیرهن‌های باران

که هم‌قدرِ رنگین‌کمان رنگ دارند؛
به دریا که از رود جاری‌ست سوگند

اگر جوششی هست از سنگ دارند
طبیعت! کجای تو جای کسانی‌ست

که با باد هم قصد نیرنگ دارند
که هر شاخه شلاق خواهد شد آخر

تمام درختان، از این، ننگ دارند
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
با دوربین چیزی نمی‌دیدم، پس کارِ نزدیکانِ من بوده‌ست
هر اتفاقِ تازه افتاده، از پیش از این‌ها، ظاهراً، بوده‌ست

چشمانِ عینک را در آوردم، تا حظ کنم از ضعفِ بینایی
هرچند حتا کور هم می‌دید تصویرِ در آیینه، زن بوده‌ست

تاریک‌خانه، جای امنی بود، تا ناگهان یک صفحه ظاهر شد
معلوم شد عکاس، پنهانی، فکرِ فقط مطرح شدن بوده‌ست

رگ‌های من از پوست بیرون زد، تا شرح حالِ مردنم باشد
این پاره پاره دردِ روزافزون، تقصیرِ درز پیرهن بوده‌ست

مردم همیشه فکر می‌کردند من از خودم می‌گویم اما تو
یک بار دیگر دوره کن، شاید، منظورِ من از من، وطن بوده‌ست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
بد خلقیِ مادر بزرگم که... روانش شاد
شاید غریزی بود مثل داد در بیداد

بین معلّم‌ها فقط خیّام می‌دانست
جایی ندارد هیچ در مجموعه‌ی اعداد

جام جهان‌بین قطره‌اشکی بود از چشمم
تاریخ حقّم بود وقتی اتّفاق افتاد

در درس دستور زبان از ماضی مطلق
آنقدر ترسیدم که گفتم هرچه بادا باد

از اوّلین انشا فقط یک جمله یادم هست:
بابا اگر نان داد تاوان هم فراوان داد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


به جز شکستن و بستن چه مانده از باور؟
بخوان پریدنِ افتاده را، منم؛ دفتر:

کبوتری که به تمرینِ نقشِ روشنفکر
دو بال سوخته‌اش ماند زیر خاکستر

کدام دست به آتش کشید باران را
که روی صحنه ندیدیم جز تماشاگر

چه افتخارِ کثیفی‌ست این‌که چرکِ غرور
تو را بزرگ کند در جهانِ بی‌داور

چقدر حوصله‌ی گریه کردنت جدّی‌ست؟
که خنده را بگذارم به فرصتی دیگر
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
شاید رسیده‌ای به حسابِ برابران
اما هنوز مانده گناهانِ دیگران

کرکس که هیچ، بر سر تقسیم ارزنی
تغییر می‌کنند تمام کبوتران

هم رشک می‌بریم به آنان که قانعند
هم غبطه می‌خوریم به قدر توانگران

ما با کدام جنبه‌ی جرأت، دلِ تو را
تشبیه می‌کنیم به دریای بیکران

دایم شهید می‌شوی از بس که زنده‌ای
دنیا اگرچه پر شده از مرگ‌باوران

مادر! به آن بهشت که در سرنوشت توست
این‌جا جهنم است به دنیا نَیاوران!
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
هر زنده رنگ مرگ گرفته، دنیا پر از نژندیِ مرگ است
ای زندگی نخند که دیگر طعم لبت به گَندیِ مرگ است

سیلابِ خون گرفته به کُشتن خاکی که خو گرفته به مردن
تقصیر از تو نیست که هستی؛ کوتاهی از بلندیِ مرگ است

با یک نفر بخوابد و بعدش با دیگری بخوابد و بعدش
با هر کسی بخوابد و بعدش... هی قصه از لَوَندیِ مرگ است

دنیا به کام مورچه‌ها شد صدها هزار مرده‌ی شیرین
محصول کارخانه‌ی دنیا ـ‌ تابوت ـ بسته‌بندیِ مرگ است
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
جهان ویران نخواهد شد امیدی نیست
اگر ویران ببینی آن‌چه دیدی نیست

که مثل روز، روشن بود تاریکی
فریبش را نخور شعرِ سپیدی نیست

تحمّل کن محالِ احتمالش را
که در تشدیدِ غم، دردِ شدیدی نیست

همان مرگی که ما را می‌کُشد هر روز
شهادت می‌دهد: دیگر شهیدی نیست

درون قفلِ غفلت، هرز می‌چرخد
بخوابید آی بیداران، کلیدی نیست

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
پُک می‌زند مردی که دیوارش سیاه است
هفت‌آسمان از دود سیگارش سیاه است

من قبر پنهانم كه دارد مي‌سرايد
قبر همان مردي كه ديوارش سياه است

رنگش نکن میلی به آرایش ندارد
او زنده‌اش تار است و مردارش سیاه است

خون‌گریه می‌ریزد به حال زار انسان
خون نیز در چشم عزادارش سیاه است

پایان دنیا نقطه‌ای کور است بی‌نور
می‌داند او از بس که پندارش سیاه است

شیطان عجب مردی‌ست بر تن شعله دارد
آتش کمش سرخ است و بسیارش سیاه است

دنیا فرو می‌ریزد از یک ضربِ انگشت
هرقدر رنگی باشد آوارش سیاه است

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
آسمان! حرف بزن جای درختان خالی‌ست
چاه خشکید ببین کاسه‌ی باران خالی‌ست

ابر را پاره کن ای دست! که بی‌آبانیم
خاک پوشیده زمین، دستِ بیابان خالی‌ست

سر، نه! هر واحدمان، رأس، اگر می‌شِمُری
خیلِ جمعیّتِ این خطّه از انسان خالی‌ست

به هياهوی صدايی همه برمی‌گرديم
اسم عاميم كه در تذكره، جامان خالی‌ست

خيمه‌ای نيست كه در سايه‌ی آن جمع شويم
جای خيام در اين نظم پريشان خالی‌ست

عشق در کینه‌ی پنهان خود آوارم کرد
در پی گنج نیا! خانه‌ی ویران خالی‌ست

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


دنيا را باور نكردم؛ دنيا باوركردني نيست
همسازش باشي اگر، هست، سازي ديگر مي زني، نيست

دستم پايم عاريت بود وسعت كوچك بود و روحم:
هرگز در پيكر نگنجيد اين پيكر با من تني نيست

سنگينم اما نه از سنگ رنگينم اما نه از رنگ
جنسم جنسيّت ندارد حرف از مردي يا زني نيست

من خود، خوب اما چه خوبي؟ بدحالم باور كنيدم
سردم سردم سردِ سردم هم‌قدّم پيراهني نيست

شاعر با جسمش غريبه‌ست سر دارم تا مي نويسم
دنيا با دارت ندارم سر هست اما گردني نيست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 44 از 222:  « پیشین  1  ...  43  44  45  ...  221  222  پسین » 
شعر و ادبیات

زنان ایرانی و سروده‌هایشان (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA