انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 46 از 222:  « پیشین  1  ...  45  46  47  ...  221  222  پسین »

زنان ایرانی و سروده‌هایشان (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
اگرچه درد تو هرجا رسیده دست به دست
ولی هنوز کنار تو درد دیگر هست

چطور تاب بیارد چهار دیوارت
هزار بار اگر زیر بار سقف شکست

دهان وا شده از بس که خسته جیغ کشید
به یاد حنجره افتاد و در سکوت نشست

دوای فلسفه، آرامشی نخواهد داد
به شاعری که به شعر خودش دچار شده‌ست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
بد و خوب باشد چه بهتر که بدتر
چه باید ببینم به جز وهم باور

زبان وا کن ای من بگو صادقانه
که جغدی نشسته‌ست جای کبوتر

تعجب ندارد کسی جای خود نیست
اگر گوش‌ها کور اگر چشم‌ها کر

حواسم غزل را به خون می‌کشاند
مذاقِ تغزّل ندارم که دیگر

امیدی نمانده‌ست جز یأسِ فردا
که هر روز باید بیفتد عقب‌تر

که از خود نپرسیدم اصلا چرا شعر؟
همین شور کافی‌ست دیگر چرا شر؟

زبان‌های دیوار را قفل کردم
ولی حرف آوار، در آمد از در

روانم به من گفت: خاکی نه انسان
زنی شکل شن در بیابان شناور
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
نه خورشیدم که استعداد خورشیدم ولی اغلب
شبیه ماهِ پشتِ ابر، جا می‌مانم از هر شب

به پای اعتقادم سوختم تا زندگی کردم
کجا فصل زمستان می‌فروشد مرگِ لامذهب

درِ درد است و حتما رو به درمان وا نخواهد شد
مگر جز تو طلب کردم که دور افتادم از مطلب؟

خیانت در امانت نه، خیانت در خیانت بود
اگرچه مرگ، آخر ضرب خواهد شد در این مضرب
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
تا پری باز در صحنه اجرا کند نقش ابلیسی‌اش را
بی‌رمق گفت مرسی و... زد بر تنش عطر پاریسی‌اش را

شیشه‌ی گِردِ عطرش همان جام جم بود و می‌دید در آن
سرگذشتی که آغاز می‌کرده فصل دگردیسی‌اش را

پس نپرسید آیا تنی مانده تا باز بفْروشد آن را
لب، اگر تر کند، دیوِ سرما ترک می‌زند خیسی‌اش را

کوچه با آن همه خانه، باید کنارِ خیابان بخوابد
شوهرانش نباید ببینند حالا زمین‌لیسی‌اش را

پالتوهای مردانه بی‌اعتنا از کنارش گذشتند
برف پوشانده دیگر خودش را و آن عشقِ تندیسی‌اش را
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
باید خیالم برقصد تا شعرِ موزون بریزد
تا در ردیفی منظم این درد بیرون بریزد

دردی که در آسمان است با من که روی زمینم
مرثیه آغاز کرده‌ست تا اشک گردون بریزد

با کینه کاری ندارم هرچند بغضم شده کوه
شاید که از گریه‌هایم دریا به کارون بریزد

من تشنه‌ام ساکن عشق، عشق این بیابان بی‌آب
آری محال است باران بر خاک مجنون بریزد

تا با جنون گریه کردم با میم و نون گریه کردم
در عشق، خون گریه کردم خونی که اکنون بریزد

از شب که با داس ماهش در آسمان رعد انداخت
تا از سر ابر زخمی بارانی از خون بریزد

نُون وَالْقَلَم بی‌صدایند با واو از هم جدایند
یعنی که مریم نباید از این قلم نون بریزد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
هرچند زن اسم عام است زن بودنِ من خصوصي‌ست

امكان ندارد بفهمي اين طرزِ بودن خصوصي‌ست


حظ مي‌كني در بهشتت چيزي توقع نداري

سر بر نياور كه : ديگر اين راز روشن خصوصي‌ست


بيداري از دنده‌ي چپ آغاز عصيانگري بود

حالا كمي دورتر باش ابعاد اين تن خصوصي‌ست


آغوش پيدا نكردي يك بغض هم وا نكردي

پس فرض كن مرد هستي حالا كه هر زن خصوصي‌ست


هفت‌آسمان نا ندارد هي مرد و زن مي‌شمارد

بر دوش من مي‌گذارد اين بار حتمن خصوصي‌ست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
هرگز نمی‌شد نبینم دردی که پنهان تو را کشت

بودن برای نبودن، این زخم زد آن تو را کشت


تو مثل یک دانه‌ی برف، در خود فرو رفته بودی

آری زمستان تو را زاد آری زمستان تو را کشت


با زخم تند گلویت، پر می‌کشید آرزویت

در سینه‌ی آسمانت، آن قلب سوزان تو را کشت



اما نشد بعدِ عمری، هرگز به دنیا بیایی

آنقدر مُردی که انگار، اصلا همین جان تو را کشت
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
تا سرم در دستهايم هست از سر می‌نويسم

روی هر جايی كه باشد سقف يا در می‌نويسم


من درم قفلم كه ديگر رد شدن از من محال‌ است

می‌رسم تا سقف برمی‌گردم از سر می‌نويسم


بی‌قلم بی‌برگ بی‌گل هم كه باشم من درختم

شاخه‌ای دارم كه رويش هی كبوتر می‌نويسم


شاعرم حتا اگر انديشه را از من بگيری

هر چه را ننوشته باشم باز از بر می‌نويسم


گاه شعرم گاه حرفم گاه لفظی بی‌هجايم

از هر آن چيزی كه هستم باز كمتر می‌نويسم


صرف كن فعل نوشتن را مرا آخر بياور

می‌نويسی می‌نويسد جور ديگر می‌نويسم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
کاری نمانده است که با ما نکرده‌اند
با ما چه کار مانده که آن را نکرده‌اند

سر می‌کنیم هرچه ببافند بی‌سران
در شب‌کلاه جز سرِ ما جا نکرده‌اند

گویند رمز عشق نگویید و نشنوید
مشکل حکایتی‌ست که حاشا نکرده‌اند

«خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است»
زنجیرهای پنجره را وا نکرده‌اند

وقتی زبان باز تو را داغ می‌کنند
پس بهتر است تا کُنی‌اش تا نکرده‌اند

غیر از محبتی که سرآغاز بودن است
کاری نمانده است که با ما نکرده‌اند
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
از جای دیگر آمدم این اوّلین جا نیست

پس جای دیگر می‌روم جایی که این ‌جا نیست
من هست و از می‌آورد تا می‌برد اینجاست

آوردن و بردن به دست او که این ‌جا نیست
گفته‌ست حتا در جهنم نیز جایی هست

آیا همان‌جایی که می‌گفته همین‌جا نیست
هرجای هر دنیا پر از آواز ابلیس است

دیگر برای ذکر رَبّ‌‌العالَمین، جا نیست
در اوج ایمان سجده‌ام بر کوه می‌باید

اما یقین، جز قدر مُهری بر جبین، جا نیست
با هر زبان می‌گویمش هرچند معلوم است

تنها برای عشق، این بی‌جاترین، جا نیست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 46 از 222:  « پیشین  1  ...  45  46  47  ...  221  222  پسین » 
شعر و ادبیات

زنان ایرانی و سروده‌هایشان (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA