انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 49 از 222:  « پیشین  1  ...  48  49  50  ...  221  222  پسین »

زنان ایرانی و سروده‌هایشان (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
آتش گرفته سیگارش، تا خویش را بسوزاند

تن دود مي­كند، جز سر، چيزي از او نمي‌ماند

در دست راستش خودكار، در دست ديگرش سيگار

اين شعر را تو مي‌خواني، او را كسي نمي‌خواند

سيگار، دودِ تن نابود، كاغذ به تن مي‌آيد تا

خاكستري كند خود را، تا يك غزل بيفشاند

افسوس، دست شاعر هم، سيگار را نمي‌فهمد

كام از تنش كه مي‌گيرد، سر را زباله مي‌داند

در شهر، نخ به نخ آدم، هي دود مي‌شوند اما

از اين همه نخِ سيگار، حتّی سري نمي‌ماند
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
مدتي هست كه بيگانه‌ي هر دنيايي

شده‌ام، در تن خود نيز ندارم جايي

روح خود هستم و ديگر خبري از تن نيست

خبري نيست نه... تن نيست چه استغنايي

پاي فرداست كه امروز ندارم دستي

دست فرداست كه امروز ندارم پايي

نام او ننگم و ننگم شده نامش چه كنم

واي رسوا شدم از شهرت اين تنهايي

اُقِيانوس! برو... كوسه غرق كرده تو را

كه به مرداب خوش‌ست اين پري دريايي
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
ظهرها گریه‌ام که می‌گیرد تلفن می‌زنم به لبخندت

مشکل من فقط همین شده است که بگیرم شماره‌ی چندت
سرِ کارَت نیامدم امّا دل من پشت میز زندانی‌ست

تلفن را خودت جواب بده خسته‌ام از صدای هم‌بندت
دوست داری که زودتر بروی تا بخوانی نماز ظهرت را
صبر کن تا دقیقه‌ای دیگر، وقت می‌گیرم از خداوندت
زندگی! خسته‌ام از این تکرار، قلب من تیر می‌خورد هر بار

گوشی‌ات را سریع‌تر بردار، کُلت را وا کن از کمربندت
قطع و وصلی... دوباره می‌گیرم آن زن بد صدا چه می‌گوید:

عشق «در دسترس نمی‌باشد» چه کنم با گسست و پیوندت
نه عزیزم نمی‌رسیم به هم، 11 سال بین‌مان وقت است

یازده ساله بودی آمده‌ام، یازده ساله است فرزندت
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
تن می‌تواند نباشد اندیشه‌ها تن ندارند

هر لحظه بیرون می‌آیند باری به گردن ندارند





هر کس که هستید باشید آنان خود از هم جدایند

از دیگران می‌گریزند شخصی به جز من ندارند





خورشید را چاره‌ای نیست باید که در خود بسوزد

این سایه‌ها را ببینید یک چشمِ روشن ندارند





اندیشه هستم، محال است هرگز مرا دیده باشی

تنهای من تن ندارد تن‌های من تن ندارند
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
زمستان برف می‌پوشد لباسش سردِ تکراری‌ست

اگر هم مژده‌ی فصلِ بهار آورده، تکراری‌ست





هم‌آغوشند و می‌زایند و می‌میرند و می‌زایند

که این بستر پر از تکرارِ زن یا مردِ تکراری‌ست





جنین! پیش از به دنیا آمدن، بهتر که برگردی

نیا، سرگیجه می‌گیری، زمین، پاگردِ تکراری‌ست





مبادا لحظه‌ای سیری کنی آفاق و انفُس را

که کفرت در می‌آید چون خدا هم فردِ تکراری‌ست





سلام ای شاعرِ خندان، منم هر لحظه می‌گریم

سوالی نیست بودن یا نبودن، دردِ تکراری‌ست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
به شما می‌نویسم این‌ها را، آی مَردم، مخاطبانِ منید

جوهر از خون چکیده است این‌بار، حرفِ زخم است مرهمی بزنید



عنکبوتی‌ست پشت هر غزلم، تار را می‌تند قلم به قلم

که به چنگش گرفته در بغلم، دور دردم کمی دوا بتنید



گفته‌ام از نبودن از بودن، از سرودن، مدامْ فرسودن

شعر یعنی به مرگ افزودن، که شما زنده‌های این کفنید



شرح حال شماست دفتر من، ای درختانِ ریشه در سر من

می‌نویسم اگرچه می‌دانم که به هر شعر تازه می‌شکنید



این غزل مثل هر غزل ساده‌ست شاعرش تا همیشه آماده‌ست

گرچه از اوج خویش افتاده‌ست مریمِ جعفری‌ست کف بزنید
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
کسی نباید از این شعر انتقاد کند

مگر به خونِ دلِ شاعر استناد کند



خدا ندید که شب بابِ طبعِ شعر من است

که رفت شعله‌ی خورشید را زیاد کند



مگر برای نوشتن از آن‌چه می‌خواهم

مدارِ نوریِ منظومه را مداد کند



که تند می‌رود این شب که حرف بسیار است

قلم چگونه به صبحِ تو اعتماد کند؟



نفس نفس، سرِ مریم به باد خواهد رفت

یکی بیاید و این باد را نباد کند
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
در وصله‌ی دیوار است، در خانه‌ی تخریبی

سقفی که جنون دارد، در حال سراشیبی


بید است که پوسیده، در بقچه کتابی نیست

هی منظره می‌خوانم، با پنجره‌ای جیبی


بردار خرابش کن، زندان مشبّک را

چون خسته‌ام از بودن؛ از مردنِ تقریبی


تصویر جهان زن شد، جنگ آمد و مردش کرد

کافی‌ست چه می‌خواهی؟ از ماده‌ی ترکیبی


می‌میری و می‌فهمی، نه! مرده نمی‌فهمد،

کرمی‌ست که افتاده، در این کره‌ی سیبی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
کوچه‌ها تکیه به دیوار و خیابان باریک

دور افتاده‌ ترین جاده به این‌جا نزدیک


عقربه می‌دود و زندگی‌ام پشت سرش

فرصتی نیست که تشخیص دهم تاک از تیک


مگر از برکت یک زلزله ویران شود« این

میهمان‌خانه‌ی مهمان‌کُشِ روزش تاریک»
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
من شاعرم خودكار نه؛ جوهر به دنيا آمدم

درگير انديشيدنم، من سر به دنيا آمدم


تقدير بود انسان‌شدن، عمری زمين‌گيرم كند

روحم كبوتر بود و من، بی‌پر به دنيا آمدم


نارنجی و خاكستری، پاييز رنگ آتش است

هر روز و شب در آتشم؛ آذر به دنيا آمدم


نه؛اين توان در مرگ نيست، از زندگی سيرم كند

مردانه خواهم مُرد اگر... دختر به دنيا آمدم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 49 از 222:  « پیشین  1  ...  48  49  50  ...  221  222  پسین » 
شعر و ادبیات

زنان ایرانی و سروده‌هایشان (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA