ارسالها: 14491
#511
Posted: 3 Aug 2013 17:23
از دريا چيزي در استکان باقي نماند
و لب هاي بسته ي تقدير
آخرين جرعه را تا پگاه نوشيد
خداحاففظ
طفل خرد ثانيه ها
خداحافظ
سقف بتون آرمه
خداحافظ
اتاق ، رختخواب ، کتابخانه ، دفتر
چرخ خياطي ، پنجره ، طلسم محبت
عطر گيسوي امين الله ، فنجان قهوه
قلم ، رويأ ، چراغ ، مادر ، پدر
خداحافظ
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#512
Posted: 3 Aug 2013 17:25
من پرت شدم
از نگاه
از پنجره
از پناه کوچک چلچله ها
و از ديوار
که ارتفاع غريبش
به آسمان بي خدا مي رسد
من پرت شدم
و کسي گويا نيست
تا مغز سرنگونم را
از سنگفرش پياده رو جمع کند
گام هاي زمان
از پيشاني سقوط مي گذرد
من پرت شدم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#513
Posted: 3 Aug 2013 17:29
بيش از ارتفاع عشق
ستاره يخ مي بندد
و بغض پرواز
در گلوي آسمان مي گندد
همواره پس از سقوط
لب مي گشاييم
بيش از ارتفاع عشق
پرنده بال مي شكند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#514
Posted: 3 Aug 2013 17:30
ديشب جاي تو خالي
بر بسترم خدا فرود آمد
در آغوش او
راه خواب را پيمودم
تا تيغ زرين آفتاب
تورم پلک هاي گريه بارم را
به تکرار زندگي گشود
پس در پگاه
خدا را در آسمان روياي گريخته ام ديدم
که لبخند مي زد
مرا با خود نبرده بود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#515
Posted: 3 Aug 2013 17:31
به مخروبه ي ترديد بازگشتم
وارونه در آينه
تصوير يقيت بودم
دست هايم
در شکسته ها بريد
و چشمان سرخ حادثه
از پيوند رگ ها گريخت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#516
Posted: 3 Aug 2013 17:38
به ترديد سوگند
که فرصت واژگون حياتم
در خيال او از دست مي رود
هر چند
فامت صبرم
به درگاه او شکست
و شوق آشکارم در دوزخ پنهانش
به انجماد رسيد
به معني سوگند
که واژه حضور ش
در سطر کوتاه حياتم
نوشته نمي شود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#517
Posted: 3 Aug 2013 17:39
حالا که پشت پلک هاي زندگي گم شده اي
آسمان با تو مهربان است
که دهان فراخش
پرنده را تف نمي کند
و بال بال بودنت
در حوصله اش مي گنجد
حالا که از قلب زندگي
حذف شده اي
دفتر با تو مهربان است
که سطرهاي نازکش
گريه را تفاوت مي کند
و شور حضورت را
در خيانت نمي بازد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#518
Posted: 3 Aug 2013 17:40
مي دانم حاشيه ي برگ برگ درختان
بر نگاه پنجره ي زيباست
اما نگاه من
گور فاصله را غبار آگين است
عشق پشت دريچه ها زرد مي شود
پاييز شناسنامه اش را از ما ميگريد
******************************
چراغ بر در خانه بگذاريد
که عابر کوچه هاي جهان
از غبار فاصله مي آيد
با کوله ي پريشاني بر دوش
و سرفه هاي هوا را
بر خس خس سينه ي ديوار مي کوبد
نفس در پيرهن سردش مي خوابد
در آستانه بر چراغ مي خندد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#519
Posted: 3 Aug 2013 17:42
تا نگاه
يک اشاره راه بود
و من در آستانه شکستم
درها که بسته شد
چهار انگشتم در جيغ لولا ها گم شد
حالا
فلم سياه درد را مي چرخانم
دفتر را به عمق خاطره مي کاوم
تا گوري براي نگاهت بگشايم
****************************
آه
روزهايي که خنجر ريز رفت
از غلاف تهي چه مي توان کشيد
جز آه خفيفي نيم سوز
که در پشت لب هاي بسته فرو بنشيند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#520
Posted: 3 Aug 2013 17:49
سايه هاي واژگون قوم هايت
بر سينه ي دريچه مي لغزد
و درد که شباهنگام
در فلبم پيچيده بود
ريسماني مي شود تا با آن
خود را از چشمانت بياويزم
**********************
نگاه شيشه اي ات
از ديوارهاي دلم مي گذرد
فرو مي ريزم
از خوشه هاي شراب ساز
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟