ارسالها: 14491
#551
Posted: 3 Aug 2013 19:26
هرچند بر آفتاب تنم
سایه می اندازی با چشم های بارانی
و موجی از خشم
اما خوب می دانم
تو آرامشی
حتی زمانی که طوفان به پا میکنی.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
امروز به خاک سپردمت
در خاطرستان دیروز
زیرا نمی یابمت
در آبادی های فردا . . .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#552
Posted: 3 Aug 2013 19:27
حیات بهار
بیشتر در خانه همسایه بود
دیریست
حیاط ما در خاطره ها
تسلیم یک فقر شد.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
در پچ پچ دیگران
گره ابهام را باز میکردم
از سر تا در گم شدگی پا می زنم
میان این همه دست های پنهان
که در زندگی ام
دست می خورند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#553
Posted: 3 Aug 2013 19:29
ایمان بیاور
به نیاز دست هایم
اینچنین کفر آمیز
مرا انکار مکن
که بر دوش میکشم
رسالت پاک یک عشق را.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
امشب برای من
پنجره را ببند
حتی مهتاب را نبین
ببین!
دوستت دارم
حسادتم را ببخش
نگو که سحر آمد تو می روی.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#554
Posted: 3 Aug 2013 19:30
طرح تنهایی ام را
بر قاب دیوار خانه
میخ میکنم/ نگاهم را
به خطوطی موازی
که حکایت روزهای نبودنت می شوند . . .
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مروز در زمینه ذهن
هوای نوشتن مساعد بود
این را از آوار چشم هایم فهمیدم
که یکریز
پس از لرزه های دلم می بارید . . .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#555
Posted: 3 Aug 2013 19:38
اگر بروی من میمیرم
قدم هایت را
از هفت بیشتر مکن
خاک خواهم شد
در آوار تنهایی
برگرد تا حیات را تلقینم دهی!
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مشب موفق شدم
برای اولین بار
اشک نریزم
اما تا صبح خیلی مانده
و من در این زمانه سرد
به چشم های خودم هم
اعتماد ندارم . . .
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
دل نگران نیستم
نگران دلم هستم
چند شبی است
کسالت هوا در شرجی روحم عود کرده
خبری از خودم ندارم
و نشانی تو را
که در همان پیچ اول نگاه گم کردم . .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#556
Posted: 4 Aug 2013 19:39
اشعاری از نیلو فر ثانی
تا *** اینهمه رخوت و تنهایی
به شانه ی کدام مهری میتوان آویخت ؟
و دست کدامین مهتاب را
تا پیوند طلوعی دیگر
میتوان گرفت؟
پرسه ی بیهوده ایست
این حوالی
رخوت و تنهایی
درد مشترک آدمهاست ...
__________________
رفتـــه ای ، امــا
میخــوانم َ ت در شــعری
می نشانم َت در واژه هــا
اینــگونه
خود را به تــو مــی رســـانم....
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#557
Posted: 4 Aug 2013 19:40
انــعکاس ِنور
یعنــــی
انعــــکاس ِتو
مــکرر میشود درمــن
ردّ ِ نـام ِتــو
دیــده بُــریده ام
از آســـمان ِتــار
روشــن شـد دلـــم
از روی ِ مــاه ِتــو
*********************
بر وجودم تنها چیزی که غوغا میکند تنها نام تو و عشق توست
بگذار تا برایت از دلتنگیهایم بگویم که از جدایی هاست و از دوریها
ای عاشق هرچه عشق و ای لطیف هرچه لطافت
من خاکسارانه خودرا به پایت مینهم و تورا در همه چیز جستجو میکنم
کجا روم که جز تو عاشقتری بیابم
کجا رو کنم که اشتیاقی بیشتر ببینم و مهربانی فراتر...
پیامم را بدان و برمن بازهم محبت و عشق ارزانی بدار
برمن نگاه کن و چشم دار که میخواهم همچنان معشوق تو باشم و محبوب تو...
نمیدانی چقدر دوستت دارم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#558
Posted: 4 Aug 2013 19:41
موســیقی دلنــوازی ست
دســـتهای ِتو
وقــت ِ نوازش موهـــای ِمن
************************
تو خورشـــیدی و ُ من
گل ِ آفـــتاب گـــردان
هــــرکجـــا بـــاشی
قــــبله ام ،
همانـــجــــاست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#559
Posted: 4 Aug 2013 19:42
به تــو
که جــان گـرفتی
نــادیده در شــعرهایم
چــنان دل دادم
که مَجنـــون به لیـــلا
دل نَبسـت .
************************
تـــو که نیســـتی
دَســت بـه شـــعر میـــبرم
پَریشـــان میــشود مــُـویـَش
گــم میشـــوم
درایــن آشــــفتــــگی...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#560
Posted: 4 Aug 2013 19:43
تــورا
به هیــبت دیــوانــه ی ِ منتــظری
دوســت میـــدارم
که دســـتهایش را بــاز کنــند ،
از پنــجره
خواهــد پــرید ...
*************************
سایه سار مهربانی ....
از ابر عشقت برمن ببار
من عطشناک تشنگی بیکرانی هستم
که از ازل در نهادم جامانده
از همان زمان هبوط
که دلسپردم به دوری
سوختم سوختم و دم نیاوردم
آتشم شد خاکستر
دل ماند درحسرت سیرابی و این آوارگی ِ در بدر
و کویر زمین مرا در کام خود فرو بلعید
ببار و مرا تازه کن
در نگاهم گل کن
بر قلب سوزناکم
ببار و ببار و
بی امان خانه کن خانه کن .......
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟