ارسالها: 24568
#601
Posted: 23 Aug 2013 11:06
تنهایم...
تنهایم در اجاقی که نمی میرد از تاریکی
که نمی پوسد دیوارهایش از تنفس سردم
از هر طرف می بارد خاکستر دردهای تسعیر شده از بهمن دور
بر سقف بخت تیره و تارم
می چکد...
قطره ...
قطره...
پاره های تبخیر شده از جانم؛
به روی خاکستر مرمرین گلهایی که آن روزها چه خوشبو بود
تنهایم !
تنهاتر از شاخه های تکیده ی بازوانت . . .
- آنجا که بلورهای مه گرفته ام ایمن بود -
تنهاتر از دردهایم
تنهاتر از غبار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#602
Posted: 23 Aug 2013 11:07
پایان
کنار مزرعه خاطرات مان
ایستادم؛
و سوختن آنچه نام عشق بر آن بود، دیدم
دردم آمد؛
آنچه خاکستر شد،روزهای سبزمان بود
فردای طلائی مان بود
و جز امروز سیاه چیزی نماند
چارشنبه سوری است...
پایان عشق مان
عیدی نخواهد آمد؛
چرا که ریشه هایم سوخت
ساقه هایم خاکستر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#603
Posted: 23 Aug 2013 11:08
درد
و تنها درد؛
آنچه از واژه هایت باقی ماند
کنار شمع خاموش چشمانم که نرم نرمک جاریست
زانو زده غم
چه باور سنگینی
که هرآنچه بادها بوسیدند؛
در دستان ماست
نگو دیگر آسمان ما خوابیده...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#604
Posted: 23 Aug 2013 11:10
دیدار بارانی
سرد شد...
چای رؤیـــــــــــــایمان که با شوق برایت ریختم
گفتم: « زمستان است »
_ و سرفه هایم را در گلو خشکاندم
تا نگاه خیسم را از خود نگیری _
دیرت نشود !
نفس هایت بوی رفتن دارد
و پاهایت لرزش ماندن
من غرورم در گل ماند
و سکوت شیشه ای ام ترک برداشته
نگذار آسمانم شرجی شود
باز اینجا تنها
باز با گلوی چرکین
و دست های آشفته
باز آرزوی یک طوفان !
دل به باران دادم.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#605
Posted: 23 Aug 2013 11:11
پرواز
یک جمله می گویم پر از راز
یک جمله با مفهوم پرواز
یک عمر می خوانم " رهایـــــــــــــــــــــــــــی "
پایان شد و در حسرتم باز
******************
نشنیدن
من از گفتن وا می مانم!
و تو از نشنیدن!
تو سالهاست...
که نشنیدن آرزویت بود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#606
Posted: 23 Aug 2013 11:13
مرد يخي
مرد يخي! حنجره افسرده است
قافيه از شعر ترم مرده است
درك كن اين فاصله ها قاتل است
ثانيه ميراث مرا برده است
روز من و راز من اينها نبود
حادثه آمال مرا خورده است
گوش بده! زنگ سكوتم شنو
رقص قلم از دل آزرده است
مرد يخي! قلب تو خورشيد داشت
درد من از ابر سيه چرده است...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#607
Posted: 23 Aug 2013 11:14
مرد یخی ۲
مرد یخی روح زمین مرده است
قلب من از درد تو آزرده است
بی صفتی پیشه ی گرگان نبود
تاج سفیدش به سران خورده است
روح دماوند به پابوس توست
خود شکن این بتکده افسرده است
مرد یخی سلسله ی کوه تو
از قلم آرامش و جان برده است
تلخی ام از شهد زمان سیر شد
هرم نفس های تو پژمرده است
ساز من ، آواز من؛ اینک بهار
باغ تو در خواب به سر برده است
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#608
Posted: 23 Aug 2013 11:14
و خدا ماند و دلهره هايش
شناور شديم
در تشنج باران
گفتيم آسمان عشق ما چرا بارور نمي شود!
در آنسوي شرمگين حوادث
آنجا كه تناسخ پايان مي يابد،
درد را بستيم به بادبادك هاي ريا
سقف آرزوهامان لرزيد
و شد آن ناشدني تاريخ
لحظه هامان خشكيد
شانه هامان زرد شد
تا خورشيد را سوزانديم
آنسوتر؛
در اوج تسلسل هاي وامانده
باران مي آْمد
و جسدهاي روحمان را در نور مي خيساند
و آنسوتر از دور؛
خدا ماند و دلهره هايش
اگر سبز،
اگر سرخ،
اگر سياه...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#609
Posted: 23 Aug 2013 11:15
دنيا وهم انگيز است...
شب! افتان و خيزان
روز! با قلبي بي جان
شب: تنهايي سخت است
روز: دنيا بي بخت است
آه! قلبش پر احساس
واي! چشمم پر باروت
آســـــــــــــــــــــــــ... تينش را لرزاند
روز، آستـــــــــــــــــــــــينش جا ماند
باز، با چشماني گريان
باز، با دستاني لرزان
باز، اين دنيا پاييز است
من قلبم لبريز است
فردا سحرآميز است
دنيا وهم انگيز است..
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#610
Posted: 23 Aug 2013 11:17
بدرود ای دنیا
آه! اي عشق،آه قلبم
بازيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگر هاييد
آه!دنيا ، آه رؤيا
آه بازيــــــــــــــــــــــــهاييد
من،تنها در اتاقي اسيرم
من،تنها بــــــــــــا يادش مي ميرم
هر واژه ،هر جمله،هر آرزويم
شب مرده، روز زنده تا رساند آن سويم
يك سايه در كنار هوس هايم
يك شيطان يك جادوي نفس هايم
يك شوقم كه از چشم دنيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا افتاده
يك عابر از كــــــــــــــــــــــــــــــوچه ها جان داده
يك روز از دنياتان باز پر مي گيرم
يك روز از اين غصــــــــــــــــــــه ها مي ميرم
آه قلبم،آه دنياي درونم
آه شيطان آن دشمن بغض گلويم
مي ميرم مي پرم از اين قفس
آه بدرود، آه درود دنياي عبس
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند