ارسالها: 24568
#641
Posted: 23 Aug 2013 15:39
روایت زیستن
این همه تصور چشم
کدامین اشک گیر کرده ا ست
پشت خیالها ی هزار دیوانگی
تصویر رنگ های انار و نارنج
نقاشی ام هنوز تمام نشده
جاسازی بال کلاغ
درمنقار غلیظ یک تابلو
تن مردی که سنگ بود
روانش در جنگ
دهانش دروغی فرسوده می سرود
قرار بود از نطفه تازه
ترا دردانه دردانه
در مردمک های شعرم
که لبریزِ ِ حس گمنامی ست بنویسم
کتاب چهره به چهره
روبرویم می نشیند
سر در اتلاف شورش زمان
گیج و واج می رود
قفل اینترنت
انزوای مدرن
باز می شود
رمز عبور را فراموش کرده
شاید حک شده ام
صفحه تلمبار ِ شعر و شعار
رژه ی عکس و واژه
داد وستد های لایکی
دوستی های شماره ای
صد تا صد تا بالا
بالا می روند
هوش آن مرد لا به لای
لایک های دختری که مقابلش
لایک های فراوانی می خواست
گم وگور می شود
از هول ِ باجهای کاذب
پشتِ هیولای حریص
وقلقلکهای نامرئی
زیرِ کاسه داغ فیس بوک
ایستاده می سوزد
انگار
اثبات دمهای کوتاهِ
هستیتِ خویش را
کم آورده ست
هرساعت آماده سوار شدن
آنلاین روشن می ماند
صفحه شماره ای عتیق می چرخد
به گمانش
فهم مرگ و زندگی را می تکاند
مبادا از قاقله ی خبری جابماند
پرچم های سرخ داس و چکش
پر چم های سبز یاحسین
انقلاب
کودتا
آوازه های برهنگی و بلوغ شهوت
دنیایی بی سرنوشت
می نوشت تنهایهای شکست خورده را
کنفراس ها ی مهم و پیچیده
اوهام فردایی که از دیروز مهمتر ست
پس هیج چیز پایین تر
از چیزِ دیگری نیست
یکی یکی عقده های شمرده شده
مسخ ترمی شوند
آدمهای معرکه گیر
درکهای کوچک وعقل عاقلان
و هنور ایران زندانی ست
پیامی می خراشد
غده ها ی حساسم را
چه روزو حالی
بنویس عزیز جان
دوست پشت شیشه ای
شکلِ جغد شب
جناب عالی چنار آلی
چه می کنی.....لایک لایککک
آفلاین می شوم
خاموش
برای امروزم کامپیوتر بس ست
رنگ مردمک ِ مجسمه ی از تو
که هرگز مرا نفهمید خشکید
درتو نقش جبری می زنم تا بیافرینمت
دگر نیستی
در دفترهای حسابت غرق شده ای
وغریقی نیست
می خواهم بروم
بروم بیرون
به کلاغها ی سیاه سرخ نگاه کنم
با ماهیان بازیگوش آب بازی
آب بازی مرا تسکین می دهد
بیرون
سلول سیال ِنور آبی
روی خاک زمین
روایت زیستن جاری ست...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#642
Posted: 23 Aug 2013 15:42
زنان سرزمين انتظار
به کدامين ِ بار گا ه ِ عدل
ِشکوه کنم
که دستان ِ حنايی رنگ ِ من
در آينه ها ی نيلگونی ی اختيا ر
تنها يند
و جبر را انتخاب نخواهند کرد.
آه چشمان ِ نقره فام ِ بينش،
خدای ِ زن،
بر سينه ی بيقرار
سنگِ سنگينی ست
می بينی آوارگی ِ کودکا نم
در حديث ِ خاکستری ِ شرا ره ها
محصور شده اند
چشمانشان شا هدِ حاد ثه ها
در سرزمين ِ انتظار،
خلوت ِ سکوتِ جغدها،
افسرده روان، دل تنگند کودکانم
نگاهها چنان سردند اين روزها
که گويی يارانم
آب شدن ِ خو رشيدِ سرخ را
در قصر ِ يخها ديده اند
به کجا فر يا د بزنم
صدها صدای کلاغ های
مزرعه امان خامو شند
و
باغ ِ انار ِ مادر بزرگم ،
خاک ِ زايش ِ شعرها يم
ضيافتی از بازيهای
(اتم هسته ای) شده ست
آه
به کی بگو يم
تا صدا يم را گو ش بسپارد
و حجم ِ تکرا ر ِ آشتی ِ
دستمانم را بگيرد
زنان ِ گلشن ِ شهر ِ من،
خدايان ِ آفرينش ِ ارغوانی
دستان ِ ملتهب ِ مرا را بگيريد
تا مجسمه ای فراتر از
پرواز ها بسازم
زيرا پاهای فسيل شده ی
مردان ِ بی سر
در پو سيدگی ِ خاکمان
ريشه کرده اند
آه زنان ِ سرزمين ِ انتظا ر ،
نور افشا نان ِ خسته ناپزير ِ
دالانهای دشت...
ببارانيد به اقيانو س ِ ذهنها
قطرات ِ اطلسها ی رويش ِ سبز را
دستان ِ من همچنا ن
در ِخلقتهای بی پايا ن
می رويند
آه زنان ِ سر زمين ِ انتظار...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#643
Posted: 23 Aug 2013 15:44
پنجره دیدار
پنجره ای ست
که فاصله
نگاه تو ومن را
اندازه می گیرد
دستی بیرون می آید
واژه های گرم خیس
می پاشد
بر باور هایم
بازتابی ازرنگ حسرت
بر روی شیشه
بخار می شود
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#644
Posted: 23 Aug 2013 15:45
تانگو
بر گستره خیا ل
جهانی ازنور و رنگ
دستهای آبی شب
دایره ی زرین ماه
روی پیشا نی ام نشانده ست
قطره ی ماه
روی صحنه می چکد
دختران ارکستر نارنج
در هاله ی رنج
نیلوفری می رویند
پسران مخملی
باس و چه لو می نوازند
خورشید شب
ازنوازش پیانو
خوابش نمی برد
2
آرام باشید رقاصان معرکه
هنوز کهکشانها
درتاریکی فرو نرفته اند
شمارش قایم مو شک بازی
آنسوی پنجره دیدار
گلوی سبز پروانه
پشت دیوار اوین
ندای ِ نگاه ِ مرا پنهان می کند
ماسکهای چنگیز و استالین را بزنید
و ناشنا س در موزه هیتلر
آیت وار
رقص مرگ
برسر های استبداد تماشا کنید
آثارزخمهای تو
هنوز برپرده سرخ شب
آویزان دروازه های
شهر هراس ا ست
و می نویسم انسا ن کیست
بر لوحه حقوق بشر
من اینجا
اگر فاجعه را انکار کنم
مجرمم...
3
باران ترس چشما ن تو
تخته سیاه دلها را
می شوید
شاید که نقش جها ن
در پایان و آغازانفجا ر
به توان هیچ
در نقطه ی پی سا ده شود
زمان تندتر از باد می پرد
شبپره ها پچ پچ می کنند
پا یان جنگ
در هسته بسته انسا ن
نهفته ست
بسته ها را باز کنید
حتمن با دستکش آهنین
در صلیب های سرخ کاغذ ی بپیچید
ساعت دوازده شب
صدای ناقوس
" فریدریشس وردر" می پیچد
قطعه اندوهناکی ازبرج رادیو
فرو میریزد
دیر نشده ست
پرستو های پرهیزکار
آرام آرام با ل آقتاب
بر شانه های امان بکاریم
بر گستره خیا ل
جهانی ازنور و رنگ
تانگودر"فیلهارمونیکر"
ادامه دارد
قلم موی شب
ستاره های رنگین
به انگشتانم پیوند زده ست
قطره مهری سپید
بر پیست رقص می چکد
پا به جلو
پا به عقب
رقاصان تانگو می رقصند
وقت ان ست
ماسکها را
در بیاوریم
...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#645
Posted: 23 Aug 2013 15:47
بخوان مر غ آتشفشان
بخوان مر غ آتشفشان
" شعر حافظ "
آتشکده ها
پرتلاطم روشنند
یلدا پر از
شور پروازست
زیرنور درختِ زمسنان
میترا مشتاق شانه می کشد
گیسوانِ شب ِ یخزده را
بگذار طرحی نو زنم
روی پنجره ی مهر
میان تصویر دف زنان مست
نگاه روشن یلدا
زایش خورشید ِ دگردارد
قلم موی سرخ اناری به دست
می شکافد سقف قفس
می اغازد
ملودی بلبل ِ آزاد
بخوان مرغ آتشفشان
به جشن سمفونی یلدای زندگان
ریخته در سبوی شب
درین سال ِ شب دراز
نیچه می سراید زرتشت
مو تزارت می نوازد رومانس
امشب یلدا تا سحر
شلاله سودایی
در سر دارد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#646
Posted: 23 Aug 2013 19:26
زادروزمرغ آتش
سه شنبه ی پاییزی
به جستجوی خانه آفرینش
خش خش برگهای بی هدف
زیرچکمه هایم
بیاد می آورند
نگاره ها ی سرخ زردین
قرار آتلیه فونیکس
ساعت ۵بعد از ظهر
آبی خاکستری
لحظه گذ ر پای آفتاب
پارک قصر شارلوتن
رنگ های ریخته جمع می کنم
خنکای زندگی
زاد روزمن و مرغ آتش
نفس خاکی زمین
فردا بردوش می کشد
نگاه دونده ای مسخ
موهایم رادر کلاهی سیاه
نشانه گرفته ست
چتر دستانم
می افشانند
عطرخوشبختی بر تنم
حیات مرغ آتش
جاری می شود درمن
تمرکز ذهن
فر مان ایست می دهد
می نویسم یادگاری
باماتیک سرخ طلای ام
بر تنپوش درخت پیر
پنج تمرین مدارا
ققنوس با من می رقصد
میانباغ قصر شارلوتن
نگاهم برکمرگاه تندیس می لغزد
مردی زیبا پیکر دارد شالی بر دست
در قاب مینشاند" کراناخ "
طرح پنج هزار چشم پنهان
تا بلوی لوکاس در تبعید
دردهای مشترک آدمها
به نمایش ست
می دانید امروز
زادروز من و مرغ آتش ست
کیفم که از
یادادشت ها ی روزانه
ورم کرده ست،
زرد سرخین می لرزد
وارتن زی بیته
هر لوکاس...
ماین هندی5 مال کیلینگلت
صبر کنید آقای لوکاس
تلفن همراهم
پنج بار زنگ می زند
مادرم از
سرزمین ممنوعه ست
شاعیر قیزیم هارداسان
اودا یوخسان
دوقوم گونون خوش
دختر شاعرم
کجایی خانه نیستی
تولدت خوش
مامان روزت به شادی
با درختان جشن گرفته ام
ققنوس مهمان من است
گمشده ای از نو
پیدا می درخشد
و لوکاس درد انسان
پیام می دهد
سه شنبه پاییزی
هماغوش مرغ اتش
خیره به تندیس درخشان
پایه ای میشوم
از ماهیت ستاره
زیر تندیس صلح
فرمان ایست ذهن
سکوت نرم نقره ای
نفس یک
نفس دو
نفس سه
نفس چهار
نفس پنج
سبک پرواز
دوباره خوشبخت زاده
آزاده می شوم...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#647
Posted: 23 Aug 2013 19:29
ارغوان جوان
به پشتیبانی ازجنبش دانشجویان و اتحادمردم ایران
و به یاد دختر دانشجویی که در این جنبش به گلویش چاقوزدند
دل نگران
افشان افشان
بوسه افشانم
روی ارغوانهای سرخ
گلویت
که در پس کوچه های فرار
پر پر شدند
وای ارغوانم
ارغوان یک دشت
فریاد آشتی دارد
جرعه به جرعه
اتحاد انسان به گوش می رسد
نوای اعتراض
دانشجوکه
"ما بت شکنیم"
نه شیشه شکن
صف به صف
همصدا
می رویم
چند شب سنگین ست
خواب به چشمانم نمی ریزد
می بینم رویا یی کودکانه
که زن عنکبوتی میشوم
پیشتاز جلوی سنگرها
تارهای دستانم پلی می شوند شناور
برای عبور ساکنان سرزمینم
و پاهایم
اعلام قدمهای رونده می دهند
وای ارغوانم
ارغوان یک دینا
راهی درازبه پیش دارد
ضربان قلبها ی نورس
می تابانند
عطر اشک گل سرخ
به مشامگاه دوست
وای ارغوانم
ارغوان یک دریا مهربدل دارد
هر سوی میدانها
می پیمایند چکاوکهای جوان
شهربه شهر
گذشتیم
از خیابان های "آدناور" تا "ویتنبرگ پلا تس"
شب
شمع ها را کاشتیم
زیر درخت آشتی
پیمان ارغوانی بستیم
با
گل های آفتاب گردان خانه امان
وای ارغوانم
ارغوان یک مشت رهایی
در سر دارد...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#648
Posted: 23 Aug 2013 19:31
قرار بوسه ۱
لبت وای لبت
چه داغ ِ داغ ست
دستت وای دستت
چه شهوتزار ِ زارست
سياره سياره
حسرت ِ بوسه دارم
بوسه برتن ِ لذيذ ِ تو
چشمانت را ببند
لبهايم نرم می مالند
نگاره به نقش
گردش گردش
روی تپه ها ی
خوش پوستِ پيکرِ ت
وای باد عطر ِ
مردانه می وزد
زبانم می چرخد
زيربازو ی خيس
حس بو يايی ام
هو هو
بو بو می بلعد
نفس به نفس
آی مرد معشوق
دهانت چه
ذوب ِ زده آتشپاره ست
پلک از
چشمان گرگيت
باز کن و ببين
نگاه خواهشم ر ا
وقتی لبانم
بر لبانت می نشيند
آ خر
ما در بستر بازی ِ عشق
قرار بوسه داريم
آه
مردخوشبوسه ی من
لذت ِ بهشت
در آب دهان توست
وای
ديوانه ام می کند
هزار ويک ِ ميل
در هوس نی نی چشمانت
شر شر بوسه های خيس
در آهناله های نفس
می خزم روی حلزون ِ تنت
دستانت می رقصنند
می رقصنند
درنا درنا برپوست من
هوسناک
می لرزند می لرزند
باغ مو های سينه ات
لا له لاله سياه
آه معشوق من
حس ِ خواب سپيد ِ دارم
روی نازبالش بازويت...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#649
Posted: 23 Aug 2013 19:32
قرار بوسه ۲
معشوق امروز من
ابرها هجوم بوسه دارند
کمان کمان
رنگ به رنگ
بگذاربوسه ها
همين لحظه
در جانم
شکرآب ِ آب شوند
چه مستم می کند
شلاله ی بوسه ها
انگار می چکانی
آب زندگانی بر تنم
وای عصاره تنت را
تن تن
به جان نوشم
طعم سيب هيکل تو
زير دندانم
دريا دريا لذتیست
امروز عاشقم من
عاشق بو ی معشوق
بزن داروين
ساز ِ بو ی بقای بودن
آهنگ ِعطر ِ بوسه
درکنسرت ِ جاذبه ی تن
لوليتا ی نرگسی
بیقرار ست
بی قرار
به قرار ِ بوسه ی معشوق
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#650
Posted: 23 Aug 2013 19:32
قرار بوسه ۳
معشوق امروز من
ابرها هجوم بوسه دارند
کمان کمان
رنگ به رنگ
بگذاربوسه ها
همين لحظه
در جانم
شکرآب ِ آب شوند
چه مستم می کند
شلاله ی بوسه ها
انگار می چکانی
آب زندگانی بر تنم
وای عصاره تنت را
تن تن
به جان نوشم
طعم سيب هيکل تو
زير دندانم
دريا دريا لذتیست
امروز عاشقم من
عاشق بو ی معشوق
بزن داروين
ساز ِ بو ی بقای بودن
آهنگ ِعطر ِ بوسه
درکنسرت ِ جاذبه ی تن
لوليتا ی نرگسی
بیقرار ست
بی قرار
به قرار ِ بوسه ی معشوق
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند