ارسالها: 14491
#801
Posted: 21 Sep 2013 17:01
اخرین فصل
چنان خو گرفته ام
با زمستان نبودنت
که صد بهار هم بیاید
سبز نمیشوم...!
حالا...
رد لبخندم را بگیر
تا به آخـــرین فصل بودنمان برسی
مـــیدانـــی کــه
کـــجایـــــم هـــنوز...؟!
پایان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#802
Posted: 21 Sep 2013 17:13
زهرا ستایش کیا (زرشید)
متولد ۲۰ تیر ۱۳۵۴
دفاترشعر عشق من / حرف من / شیعه و من /اشعار چند بعدی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#803
Posted: 21 Sep 2013 17:17
برنادِت
نمی بافد دیگر
به رسم قدیمی...
موهایش را ;
خسیس اما دست و دل باز
در پوشش و نمایش;
پارادوکسِ عجیبی ست
بین نام و نشانه
ارزش ها فقط
به ارث رسیده اند،
اما
وارثان
ناخلف !
دلم برای فاطیمای برنادت
خفته در غربِ برهنگی
تنگ است !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#804
Posted: 21 Sep 2013 18:03
عتیقه
بد جور ،
دست و پایم را
گره می زد،
چادرِ اجدادیم !
امّا
جنسش عالی...
تار و پودش
طلا..
یک رج خدا
یک رج آریا
گذاشتمش
در کنجِ شبستانِ
نیمه تاریکِ مادر بزرگم
سالهاست...
خاک می خورم
از چشمِ این و آن
اما خیالم راحت
عتیقه ای دارم
به نامِ ایمان !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#805
Posted: 21 Sep 2013 18:07
درخت کویر
درخت بید !
چه میگویی ؟
من پا گرفته ی کویرم،
سالهاست...
فرو می ریزم سطل سطل
عرق جبین
بر دامن خاک;
تا آب کشم،
برای کودکانِ نحیف ِ لب تشنه ام
خشکیده نگاه ِ آویزانم
از آهِ جگر سوزِ آفتاب !
این شاخه های دل سوخته
هر دم
به دنبال نوازشِ پرنده ای،
کو کو می کند ;
نمی چرخد این کمر
برای رقصیدن !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#806
Posted: 21 Sep 2013 18:10
افتاب . فریاد
به پیشواز آفتاب رفتم؛
پس از اندوهِ
سیاهِ شب
نمی دانستم
این بار
درگیرِ کسوف خواهم شد!
چاهِ سکوت؛
از انبوهِ
دل خورده های شکسته
لبریزِ نفس
به وسعتِ یک فریاد !
تنگ است..
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#807
Posted: 21 Sep 2013 18:13
ضعیفه
من
ضعیفه ;
فقط در باور تو !
.
.
وقتی فرزندانِ احساسم
با دندانِ گرگ هایِ بی عاطفه ات؛
در پشتِ حصاری از فشار و جبر،
دریده شدند؛
نمی دانستی!
مویه های نحیف این زن
روزی
موریانه ای خواهد شد
برای فروپاشیِ
پایه های محکم ;
اما چوبی ات !
"تقدیم به همه ی مادران داغدارِ این دیار"
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#808
Posted: 21 Sep 2013 18:15
جدالی نابرابر -ایمان
(1)
جدالی نابرابر است؛
نعره های خاکی تو
و
سکوتِ آسمانیِ مَن!
(2)
بر دهانم مکوب
میخ های داغِ
اساس نامه ات را...
ایمان
نمی آورم!
مورچه ی کارگر
مورچه ی کارگر !
شهرتم؛ مشقت .
پیشه ام باربر
چه میدانستم از تبانیِ
خرمگس و مورچه خوار...
و من به بالهای او
رای اعتماد دادم !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#809
Posted: 21 Sep 2013 18:36
درخت کهنسال
آهای اورست !
به بلندای آسمان خراشت نناز !
من بلوط هزارساله ام
تنم قوی
ریشه ام دراااااااااز
نه سنگ
نه آتش
صورتم نخراشید
من از تبر خورده ام
تبر از تنم !
چند کوتاه
تکه یخی
شکست
سکوتِ ظهر تابستان
پارچ،
برای حفظِ تعادلش
عرق کرده !
***
تارهای مو
آب از
سرچشمه ی دل می نوشند
آه ه ه ه ه
چه سیاه دل بودم
در جوانی
***
خوابم را ربوده
کلاغِ اندیشه ها
همچو پاندولی
پهلو به پهلو
فضای رختخواب را
گهواره میکنم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#810
Posted: 22 Sep 2013 17:53
سیب تنها
بر درختِ سیب بودم، میوه ای بی ادعا
برگ سبزی چادرم بود و همه عشقم خدا
هیچ پروانه به روی شانه ام طرحی نزد
هیچ سنجاقک نیامد روی برگم بی صدا
باد می آمد ولی من در پناه شاخه ها
دستهایم سوی چادر تا نَشَد از من جدا
روزها خورشید آمد تا نگاه بر من کند
باده بودم ،رنگ زردی،با نگاهی پر حیا
روز و شب آمد و من سنگین و رنگین تر شدم
چهره ام گل کرده و احساسی در من آشنا
فصل چیدن آمد و چشمم به دست باغبان
او ندید اما مرا ، چشمش به سوی ماورا
یک به یک چیدند همراهان هم شکل مرا
من بماندم بی صدا با اشک چشمم در خفا
ماه ها رفت و برایم سالها بودند سخت
خشک ماندم بر درخت سیب، بی چون و چرا
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟