ارسالها: 14491
#811
Posted: 22 Sep 2013 18:00
ارزش ها و نیاز ها
از قبرستان بقیع
تا
زندان . . . .
ارزش ها ،
نیازها ،
خشت به خشت
سلول به سلول
مسیح وار ، مصلوب شده اند.
چپ دست
آدرس ، خیابان انقلاب
تقاطع جبر و اختیار
جهتی مخالف در
امتدادِ خطوطِ
کوچه های شما
من زمین خورده ی
اصولِ راست ،
من چپ دستم !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#812
Posted: 22 Sep 2013 18:02
غبار
آینه ها ،
همان مریم های پاکِ آسمانی
در کشاکش عاطفه ها
دستخوشِ
غبار شده اند
چشم ها ،
لب ها ،
همه زائیده ی مادرانِ
وهمِ قلم اند
دیدگانم
مخدوش
برای دیدنِ
فراسوهاست
آب زمزم
شاید
قلم مویِ شستشویِ
این غبار باشد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#813
Posted: 22 Sep 2013 18:15
معجزه
عصای موسی
در دستانم بود
آن زمان که
از نامهربانی نگاهش
به سوی دریا
می دویدم !
پرنده
پرنده ی خوش صدای همسایه
مگر من
خانه خرابِ
آشیانه ی کبوتران بوده ام !
از من هراسی
به دل راه نده
آرام باش
خانه ات امن است
پایان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#814
Posted: 26 Sep 2013 16:43
اشعار سعیده معتمدی
دفتر اشعار:۱خطوط آشفته
۲ دیوانه تر از باد
شغل: معلم
محل سکونت: اصفهان
علاقه مندی ها: اشعار فریدون مشیری
درباره ی او :گاهی مینویسی پشیمان میشوی خط میزنی مچاله میکنی و می اندازی اش دور!!! من آن خط خطی های مچاله ام.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#815
Posted: 26 Sep 2013 16:45
راحت تر از همیشه
دارم سکوت می کنم و سنگ می شوم
کم کم برای عشق تو دل تنگ می شوم
داری عبور می کنی از قلب خسته ام
با سازِ رفتنِ تو هماهنگ می شوم
در جنگ نابرابر من با خیال تو
هرشب شکست خورده ی این جنگ می شوم
مهمان چند روزه ی عشق تو بودم و
مابین خاطرات تو کمرنگ می شوم
راحت تر از همیشه فراموش می کنی
تنها سکوت می کنم و سنگ می شوم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#816
Posted: 26 Sep 2013 16:48
قلبم دوباره از تو نوشت
بغض ِ نشسته در نفسم وا نمی شود
این دردهای کهنه مداوا نمی شود
می خواستم که از تو بسازم غزل، ولی
وزنِ غمت که در غزلم جا نمی شود!
دستِ دلم به از تو نوشتن نمی رود
وقتی که هم ردیف تو پیدا نمی شود
عادت نکرده ام به هوای نبودنت
این زندگی بدون تو معنا نمی شود
با اینکه در نبود تو هم خوابه ی غمم
آغوش او شبیه تو اما نمی شود
قلبم دوباره از تو نوشت و گناه کرد
بر دامنم چکیدی و حاشا نمی شود
از دست سرنوشت کجا می توان گریخت؟
وقتی به خواب هم من و تو، ما نمی شود!
رقصیده ام به ساز تو یک عمر، زندگی
یک شب بساز با دلم آیا نمی شود؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#817
Posted: 26 Sep 2013 16:51
تو
تمام حرف هایم خط خطی شد
به تاریخِ نفس های تو پیوست
شدی الهامِ هرچه شعر گفتم
و هرناگفته ای که در دلم هست
در اوج رخوت شب، دستهایم
هم آغوش قلم می گردد انگار
از این همبستری در محضر شعر
تو می آیی به دنیا، باز هر بار
تو بی قانون ترین موج سپیدی
که نثر عشق را منظوم کردی
ردیفت میکنم در شعر، هرچند
غزلهای مرا محکوم کردی
چرا بیهوده از عشقت بگویم؟
تو که یک لحظه هم پیشم نماندی
همه شعر مرا خواندند، جز تو
تو احساس مرا هرگز نخواندی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#818
Posted: 26 Sep 2013 16:52
درد
یک عمر با حسرت نوشتم "درد " دارم
حتی کسی پیدا نشد آن را بخواند
چشم امیدم را به هر کس دوختم، رفت
بی آنکه حتی حال و روزم را بداند
یک عمر گفتند آنچه افتاد اتفاق است
آنچه شکست اما، دل بیچاره ام بود
از زندگی تنها برایم مانده برجا
شعر و سکوت و واژه هایی سرد و مطرود
این روزها حرفی برای گفتنم نیست
دردِ نگفتن ها درونم کرده بیداد
درد درختی که هزاران جوجه زایید
اما در اوج بی کسی دل بر تبر داد
درد تمام قاصدکهایی که بی تاب
تا مقصدِ بی مقصدی در دام بادند
یا برگ های زرد پاییزی که یک روز
آرام افتادند و جان از دست دادند
من دردهای کهنه را احساس کردم
یک عمر با حسرت نوشتم دردها را
با اینکه می دانم نوشتن، درد دارد
خواهم سرود این بغض های بی صدا را
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#819
Posted: 26 Sep 2013 20:12
چند سطر رکود
کاسه ی صبر ، دست می گیرم
اما انگار
غوره ها هم خیال شیرین شدن ندارند
چه رسد به روزگار من!
منی که هرشب
یک مشت شعر می خورم و چند فنجان سکوت
شب از نیمه های پاییز می گذرد
سرگیجه ی تنهایی می گیرم و رخوت
دم می کشد در نگاهم
تمام دنیایم
می شود همین چند سطر رکود...
خسته ام...
حلوا نخواستم
همین که غوره ها انگور شود کافیست...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#820
Posted: 26 Sep 2013 20:13
من .منهای تو
شسته ام کنجِ تندترین زاویه ی سکوت
زیرعمودِ درد
رو به بیراهه ی افق
رد می شوی آرام
از تندترین شیب خیالم
خط نگاهم شکسته می شود تا تو
چهارستون دلم می لرزد....
خوب می دانم
دنیا را هم که تقسیم کنند
تو خارج قسمت می شوی
خارج....
از قسمت من
وقتی تمام زندگی یعنی:
من .... منهای تو...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟