ارسالها: 14491
#831
Posted: 26 Sep 2013 21:20
چهارشنبه سوری
چهارشنبه سوری
افروختن آتش است
و من
به احترام روسم گذشتگان
امشب را کنار آتش برافروخته شده ی دلم ،
سـ ـحـ ـر می کنم ....
کلید ازادی
آهـــــای هَمبـــنــــد
آهـــــای هَـــم جُـــــرم
در الـــتهــــاب آزادی ام
در الــــتهـــاب رهــــــایــی
زانــوهــایــم را بغــل می گـــیرم
و از تــو چـــه دردنــاک مــی گــریم
چـــگونــــه بـــرگـــردم بــه تـــو
آنــزمـــان کـه بــــیراهـــــه ی رو بــه رو
بـــنـــد اســــــت
نـــه آســـمان رهــایـیمــــان ؟
دســـتــان بــــی گنــــــــاه مــــا
بایــــــد تــبــرئـــه ی عاطــفـــه شـــونــد
نــه محـــکــوم گنـــاه آن ..
در ســلــول تنـــهایــــی ام
مــی مـــانم بــی دوســت
آنــســوی سلـــول تــویـــــــی
و ایــــن ســـو مــــن ..
فــردا کــه آفــتـــاب تابیــد بــر دل شـــهـــر
تـــو خــورشــیــد را کلیـــــد آزادی کـــــن
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#832
Posted: 26 Sep 2013 21:25
خواب عشق
نــاگهان ..
نــفـــس ..
تُــنــد دمــیــد
عــرق جـَـهیــد بــر تــن
و مــا ..
وحــشــت زده از خــــواب هــم پــریــدیـــم
بدون ایــنکه دستانم را صابــون مــشــغــله ای زده بــاشــم
زمــان از لــای انــگشــتــانــم سُــر مــی خــورد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#833
Posted: 27 Sep 2013 10:39
مسخ شدگان
اینجا سرزمین انسان های بد است
شب که می شود
پلیدی افکارشان
چون دودی پر می کند فضای شهر را
در خوابند
و رویای اشباح می پرورانند
صورت هاشان مسخ شده
از کراهت گناه
خدایاااا
اینان که نه عیسی بر صلیب کشیده اند
و نه بر پاکی مریم تهمت بسته اند
پس از چه رو مسخ شدگانشان بیداد می کند ..!!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#834
Posted: 27 Sep 2013 10:55
سیب سرخ
درخــت مــهــرت
چـنـان ریـشـه کـرده بـرخـاک دل
کــه نـمـی دانـی
چـه مـیـوه هـای بـهـشـتـی مـی دهـد ..
حــوا هــم
در خــواب وســوســه اش
نــمــی بـیـنـد چــنــیــن ســیــب ســرخــی را ..
اری دسته گل بر اب داده ام
حرف های لهو که می شنوم
دلم می گیرد
هرگز نبوده مرا ذره ای هراسیدن
خیال باطل
تنها دلم می گیرد
حاسد به طعنه گفت : دسته گل .... !!
خدایا گواه باش
پشت کرده ام به حقیقت دروغین اینان
یکه
دل داده ام به دریای نگاهت
آری من دست گل بر آب داده ام
خامشی جستم که حاسد مرده پندارد مرا
و ز سر رشک و حسد کمتر بیازاراد مرا
چه ساده بر ملا می شود هر روز دروغ مهرت
ذره ای اندیشه ی مهرم در افکار خیالت رسوخ نکرده
تو تنها آزار بده
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#835
Posted: 27 Sep 2013 10:59
اهمال واژه ها
اهمال واژه ها
در حقِ دلم
آری جرم سنگینی ست
به محکمه می کشانمش
ظن من به او بی وفائیست
سبک نمی کند مرا
نمی شتابد به یاری
اشکهایم مگر نمی بیند ؟
بغض واژگون
صدای تنهایی ام را
بگویید اگر نیاید باز به آغوشم
قسم به قــلــم
دوباره دیوانه می شوم
پا می نهم بر گلوی زمین
میبُرم نفس هوا
دلزده ای
آواره تر از افسانه ی مجنون می شوم
دل می بُرم از شــعــر
دل می بُرم از شور
دل می بُرم از شهر
نیمه شب با کوه اندوه
محو می شوم از نگاه درد
آندم ، بگو بخوانند همگان
افسانه ی دختری ..
که واژه هم به یاری اش نشتافت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#836
Posted: 27 Sep 2013 11:03
پاییز
پــایــیــز ..
در گـرمـای آغـوش تـابسـتـان
چه دیدی کـه اینگـونـه
دلـت لـرزیـد ..
پـایـت خشکیـد ..
رنـگ از رخـت رمیـد ..
پــایــیــز ..
شــاید بـه عشـق زنـی گرفتـار
یــا بـه عشـق مــردی تبـهکـار
پــایــیــز ..
فســانـه ی یـک راز
در حـقیقـتی سـر بستـه
پــایــیــز ..
فـردای خـود دیــده_پیــش رو زمستــان
واااای آرزوی بلعیــده
پــایــیــز ..
ای حَزیــن واقـع بیـن
پــایــیــز ..
ای حَزیــن یــخ بستــه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#837
Posted: 27 Sep 2013 11:06
بیجاره فرزند ادم
بیــــــــچــــــــاره فرزنــــــد آدم
چــــنــان در تــاب دنــــیـــــا
تـــب کــــرد و ســـوخـــــت
کـــه کـــ ـــور شـــد دلــ ــش
خدای اشوغ
بــــس اســــت
تــقــســیــم بــنــدی هــاتــان
نــه بــه مــیــزان ایــمــ ــان تــ ـو
و نــه بــه بــ ـی ایــمــ ـانــی مــ ـن
کــ ـم نــمــی آیــد
خُـــــ
د
ااا
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#838
Posted: 27 Sep 2013 11:11
سمفونی تنهایی
مـن و شـب
مـن و زانـوهـای بـغل زده
چـمباتـمه کـنار پـنـجره
مـن و تـتـمـه هـای احـسـاس
و اسـارتـی سـرد
مـیـان ایـن خـانـه
دیـوارهـا کـج خـلقـی
آیـیـنه دهـن کـجـی می کـند
تـیـک تـیـک سـاعـت
درسـرم نـاقـوس مـی زایـد
سـرسـام صـدای سـکوت
پـر مـی کـند فـضـای شـب را
تـعـدی قـطـره هـای گـسـتـاخ
بـر گـونـه هـای خــشـک و تـرک خـورده
مـلـودی اشـک وُ
آآآآآآه سـمـفـونـی تـنـهـایـیـست
کـو پـنـبـه ای تـا کـنـم بـر گـوش
صـدای پـای تـنـهایـی
مـی لـرزانـد تـمـام تـنـم را
تـجـاوز مـی کـند
غـصـب مـی کند وجـودم را
.نـه ردی نـه نـشـانـی
نـه آرامـه ای
دل غـیـض مـی کـند
پـاره مـی کـند یـک بـه یـک
کـاغـذ ذهـن
از یـادهـای جرم گـرفـتـه ی جـا مـانـده
پـنـجـره دلـسـوز شـده
تـکرار مـی کـنـد هـر دم :
خـیـره چـشـمـانـت ز مـن بـردوز
ندارم مـسـافـری بـرایـت
دخـتـرشـب زنـده دار شـب هـای بـی قـرار
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#839
Posted: 27 Sep 2013 11:21
عشق
عــشـق ســرخـ ــورده
بــی مــشــتــری مــانــد
جــنــس تــنــش را نــپسنــدیدنــد
شــبــی .
تَــن پــوش هـ ـوس بــر تــن کــرد
از آن پــــــــس .
سربلـــــــند می چرخــد در هـر کـــوی و گــــذر
بزم اظطراب
چه بزم عاشقانه ای به پاست امشب
غم پر از من است
من پر از غم
دلتنگی می نوازد
محال می رقصد
چاره تو را نشانه گرفته است
تیرِ باور خیال را زخمی می کند
آوازِ عاشقانه ی نیِ آرزو می پیچد
فراقِ امید قلب نِی را می شکند
آه می لرزد از بوسه های پیاپی درد
ثانیه های بی دل نازکنان می گذرند
باد شاعر شده و قصیده می خواند
رعشه ی عشق می لرزاند تنِ پنجره را
دَرهای وا شده خبر می دهند
ورودِ ناخوانده های ترس
ملودیِ اضطراب دامن می زند به سُرورِ شب
ازدحامِ اندوهِ فردا پر می کند فضای اتاقم را
نفس زیر پا له می شود
در این شلوغی و غوغا و سَر و صدا
****
نیمه های شب است
صدای صبح جاریست
حاصلِ این شب ؟
شکستِ دل در حصار بزم خاموشی ست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#840
Posted: 27 Sep 2013 11:24
بغضانه ی دل
حرف تو که می شود
دلم بغض می کند
تب می کند
می شود پر از درد کهنه ای
جوانی دل پیر می شود
با نگاهت
هوای زلیخایی جوان شدن می کند
گاه یعقوب می شود و ..
چشم براه پیراهنی
گاه ایوب می شود و ..
درد و تو و .. مرهی
نه مریمم
نه عطر یاس دارم
ولی برایت یک دل و ..
احساس دارم
**
سر براه عشق تو شده ام
بی چتر میان بارانت
می دانم عاشقی بها می خواهد
می نشینم براهت
تـشـنـه آب مـی خـواهـد ..
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟