ارسالها: 14491
#851
Posted: 28 Sep 2013 18:14
انتظار
با آخرین واژه ی حرفم!
آخرین حرف ِ بهانه
با حرف کمر خمیده ی ِ دال
با یای گیسو داده بر باد!
می شود؛
انتظار را...
معنا کرد!
دلم را جز دیدنت آرزویی نباشد
سکوت دل
سکوت ِ دل
رضایت !
تعبیر شد.....
تا؛
ترجمه ی ِ سین ِ سکوت،
زیرِ خروارها حس ِ خفته !
سیمرغی شود
برای رهایی.....!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#852
Posted: 28 Sep 2013 18:17
شاه بیت غزل های دلتنگی
خاطرات مانده در یاد!
گیسوانی پریشان ُ
رها در باد...
بوسه هایی به طعم عسل!
آغوشی پر شرم ُ
بی بدل،
شعله ی نگاهی سوزان
حس ِ دلتنگی ُ
عصیان!
شب ُ تنهایی ُ ماه
غم ُ چشمانی مانده به راه
محکومش کرد....
به شاعر شدن!
تا؛
بسراید،
چشمان افسونگری را
که شاه بیت ِغزلهای ِ
دلتنگی اش
شد....!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#853
Posted: 28 Sep 2013 18:19
پناهنده
پناهنده شده ام
به کوی خاطرات!
به کوچه ی بن بستِ
شاپرکهای نگاه تو....
به احترامت!
تمام گذشته ام
سکوت می کند
تا؛
صدای گامهای مهربانت
در کوچه های غریب ِ دلم
طنین انداز شود؛
بیا ؛
بچین!
آخرین گل بوسه را
از درخت فرسوده ی احساس ....
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#854
Posted: 28 Sep 2013 18:34
قطبین دلم !
بتابان،
خورشید ِسوزانِ نگاهت را،
به قطبین دلم!
این سردی؛
سیراب می کند
کویر تشنه ی نفرت را!
دلم جایی...
دلم جایی می خواهد
که تکثیر کند،
غزل،غزل مهربانی را !
و تفسیر کنم
قصیده ی پاکی را
و جایی که به تصویر کشد
سخاوت را !
به پهنای گستره ی نیلگون خلیج...
و سلام رمز،
محبت باشد میان مردمانش!
و دوستانی که دلتنگی را
با اشک چشم،
تطهیر کرده و تقدیم کنند...
و سبزه زاری پر از یاد خدا،
تا آرام بگیرد
دل بی تابم!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#855
Posted: 28 Sep 2013 18:39
بهانه ای می خواهم
بهانه ای می خواهم ُ
راهی
که
به
تو وصل شود!
به تویی که،
پیچیده
مژده ی آمدنت.....
و شمیم نرگس یادت
مست کرده
دلهای عاشق را !
ببخش.....
که با هر گناهم!
داغی تازه می گذارم
بر دل رئوفت!
و به تاخیر می اندازم ؛
ظهورت را!
و بعد،
ادعا دارم
عاشقمُ
منتظر....!!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#856
Posted: 28 Sep 2013 18:46
همنشین اهم
من از طایفه ی
تنهایی ...
قبیله ی دلتنگی !
همنشین آهم ُ
همزاد لحظه های نفسگیر...
انتظار!
و من ...
مسافر
سرخورده ی احساس ؛
غریبم ! ....
رسم عاشقی
دلم نه به وسعت
آسمان و زمین و دریا
که به وسعت خود واژه ی
عشق
برایت تنگ می شود
شاید رسم عاشقی
همین دلتنگی هاست
***********************
طواف می کنم
کعبه ی چشمانت را
و به یمن نفست
قربانی می کنم هوس را
در صحرای عرفه ی دل
و هر شب به عشق تو
و به شوق روی تو
آسمانی می شوم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#857
Posted: 28 Sep 2013 18:57
حاشابه طواف حرمش ناز نباشد
ای دوست ببین خانه ی دل سوختنی نیست
این جامه ی عشاق به تن دوختنی نیست
روشن شده این دل به خدایی که در این کوی
حرم هوس و وسوسه اندوختنی نیست
حاشا به طواف حرمش ناز نباشد
این خانه به ناز تو برافروختنی نیست
اشک است و صفا و عمل و نیت خالص
اخلاص و گنه هیچ بهم دوختنی نیست
بازی قائم باشک
دوست داشتن برای تو نه عشق
که بازی قائم باشک بود
من چشم می بستم
به روی خطاهایت
و می شمردم تا بی نهایت
و تو پنهان می شدی
لابه لای دروغهایت
و ریشخند می کردی
سادگیم را
******************
ندید گرفتن خطاهایت
نه از روی سادگی که از
روی عشق و نجابت بود!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#858
Posted: 28 Sep 2013 19:10
تانگومی رقصد
دل با نفس
تانگو می رقصد
گوش با زبان
شش و هشت
دست پا می دهد
به وسوسه
و لب بوسه می زند
بر تن هوس
و آبستن گناه می شود
روح...
به آسانی کشیدن
یک نفس!
اولین سجده دل
یک روز
یک جا
از یادت می رود
عادت...
ولی وقتی
اهلی
شد دل به دام عشق
زمین و زمان را هم
که بهم بدوزی
باز نمیتوانی
فراموش کنی
اولین سجده ی دل را
به آستان عشق
****************
معجزه ی آغوشت
آیه ی لبهایت
سوره ی چشمانت
مرا جز به جز
به عالمی
کافر کرد
و خود بی خبری
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#859
Posted: 28 Sep 2013 19:12
عشق غریب است
پروانه
می مکد هستی گل را ز لبش
روزها
و بدمستی می کند
در آغوش شمع
شبها...
چقدر عشق غریب است
در این میان
**********
رانده شد
از بهشت
نه به جرم چیدن
سیب
تنها به جرم
عاشقی
کاش جرم ما هم
عاشقی بود
**************
دلم لک زده برای عشقی از جنس آدم
از جنس حوا نه از جنس هوا
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#860
Posted: 28 Sep 2013 19:15
مستی
مرا در شهر دلتنگی رها کرد
بسی دل را به هجرش مبتلا کرد
خدا را با که این صحبت توان کرد
مرا از روح و جان خود جدا کرد
نشستم من شبی با می و ساقی
به مستی هم غمش جان را فنا کرد
دلم شد بعد او شیدا و مجنون
که لیلی وار غمش بر من جفا کرد
نشد بر درد دل آرام جان و
و این دل باز در حقش وفا کرد
دلی دادیم
سپردم غصه ی دل را به هستی
به یادت لب زدم دیشب به مستی
من و ساقی و جام و باده ی ناب
دلی دادیم به دست می پرستی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟