ارسالها: 14491
#861
Posted: 28 Sep 2013 19:18
نگاه پر مهرت
نازل شد
نگاه پر مهرت
بر کویر خشک و تشنه ی دل
و بارور کرد
بذرهای خفته احساس را
و اینک...
مزرعه سر سبز عشق
با تک بوسه ای
آماده ی برداشت است!
بی نگاهت میروداز جان و تن ارامشم
می روی بدجور بر غم مبتلایم می کنی
با نبودت ماه تاب من فنایم می کنی
بی تو من آواره و مدهوش سرگردانیم
پس چرا گیج و حیران و رهایم می کنی؟
دل که شد شیدای چشمان خمار و مست تو
پس چرا از دل بخواه خود جدایم می کنی؟
می روی و جرم خود تدبیر قسمت می کنی
نامرادیها به تدبیر قضایم می کنی
باز هم مال دلم می باش ای مهتاب عشق
گرچه داری از مدار خود سوایم می کنی
بی نگاهت می رود از جان و تن آرامشم
با وفا با رفتنت الحق جفایم می کنی !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#862
Posted: 28 Sep 2013 19:20
ای ادم ها
آی آدمها
که نشسته اید بر ساحل
شاد و مغرور
مردی دارد می کند
آرزوهایش را بگور
دلش را پای آرزوهایش سر می برد
پای ز وابستگی های عالم می برد
آی آدمها
جای خنجرهای زهر آلوده ی کینه
باشید مرهمی بر زخمهای یک سینه
ای ادمها...
همدلی ها چه راحت افسانه شد
همزبانی درون پیله اش پروانه شد
ای آدمها
مرد شعرم میان موج غمها
به دریای سیاه تهمتها
چقدر تنهاست
گناهش گفتن شاید حقیقتهاست
*****************************
گفتی تلخ است حقیقت
بر مردم دون
ولی من می گویم
تلختر ان است
که دلی را به جرمش
به دار آویزند!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#863
Posted: 28 Sep 2013 19:25
راهت کج می شود
به سراغم نیا
نه نرم و اهسته
نه تند و پیوسته
سر رشته دل را هم که بگیری
بازهم نمی یابیم!
دلت که با من نباشد
خواه ناخواه خواهی نخواهی
راهت کج می شود!
******************
گورستانی متروک
زنی تنها
رنجور ... دلشکسته
با موهایی پریشان
هق هقی خفه
دستهایی نحیف و پینه بسته
دفن می کرد
آرزوهای ناکام مانده اش را
************************
سر کوچه دل
حجله بسته ام
به یاد تمام
آرزوهای ناکام
مانده ام!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#864
Posted: 28 Sep 2013 19:29
می لرزد گسل های دلم
می لرزد گسلهای دلم
انگار فوران کرده
آتشفشان جزیره ی
رخ پر مهرش
به عشاق بگو
پا پس بکشند!
از حوالی چال گو نه اش
خاکستر می کند
شراره های مذاب لبخندش
عروسک می شوم
عروسک می شوم
نه برای بازیچه بودن
عروسک می شوم
تا همه دنیایم
آغوش دخترک بازیگوشی باشد
که صدای خنده های بی ریایش
می لرزاند دل آسمان را
و معصومیت چشمها
و پاکی دل کوچکش
به سجده وا می دارد
همه فرشتگان
عرش خدای را
**************
پاکی را
در آغوش معصومانه ی
کودکی یافتم
که هنوز عطر نفسش
بوی بهشت می داد!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#865
Posted: 28 Sep 2013 19:32
کاش می شد
کاش می شد باز کودک می شدیم
فارغ از درد چکاوک می شدیم
یک شبی هم مثل آن یاس کبود
همنوای کوچ لک لک می شدیم
یا که روزی همچنان یک شاپرک
از هجوم دردها تک می شدیم
تا زشوق سالهای کودکی
همکلام یک عروسک می شدیم
کاش می شد باز کودک می شدیم
فارغ از غم بزرگی کوچک می شدیم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#866
Posted: 28 Sep 2013 19:33
نیامد کم کند حیرانی ام را
به مهرش من گرفتار و اسیرم
غم هجران او بنموده پیرم
نگو ای دل چرا می نالی اکنون؟
ز هجرش مانده گر احوالی اکنون؟
در این سوز زمستان نهانی
تو از حال من عاشق چه دانی؟
در این سرما چرا بیداری ای دل؟
مگر در حسرت دیداری ای دل؟
قرارش بود در یک شب زمستان
دهد با وصل خود به غصه پایان
نیامد کم کند حیرانی ام را
شکست آخر دل بارانی ام را
اگر چه مانده چشمم اندر این راه
دل داده ام بگذاشت با آه
دگر از هیچ کس خواهش ندارم
امیدی بهر آرامش ندارم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#867
Posted: 28 Sep 2013 19:42
باید که دلسپرده باشی
راهیست پر پیچ و خم
راهیست پر ز غم
بس خطرهاست در آن
شرطش آن است
مجنون باشی نه سر سپرده
باید که دل سپرده باشی
برای وصل معشوق
از خود گذشته باشی!
چه با دل کردند
چه گفتی سهراب؟
آب را گل کردند!
وای سهراب...
نبودی که ببینی چه با دل کردند
ارزان فروختند عشق را
و دل را... آه دل را
ملعبه محفل رندان کردند
در روزگاری که می رقصانند
دل را به هر ساز بدآهنگی
به بهانه عشق و دلتنگی !
تو بگو سهراب
چه سود دارد که بگوییم
آب را گل کردند
بهترآ ن است که بگوییم
دل را لگد مال هوس و اندیشه
باطل کردند!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#868
Posted: 28 Sep 2013 19:44
شیدا شدنم بسی عجیب نیست
در مصر دلت دلی غریب نیست
شیدا شدنم بسی عجیب نیست
ای یوسف کنعان دل من
که شیوه ی چشم تو فریب نیست
در سینه ی من بجز غم تو
جای بعلاوه و صلیب نیست
بیماری دل ز دوری توست
غیر تو مرا دگر طبیب نیست
هر مهر خدا نشانه ای داشت
شیرین تو جز کلام سیب نیست
بین همه مه رخان عالم
چو مه رخت مهی نجیب نیست
گل دردم
برای وصف دو چشمت ترانه میخواهم
برای مستی شامم بهانه می خواهم
بخوان مرا که به ناز تو جان خود دهم
به یک اشاره چشمت نشانه می خواهم
تو سوخته ای به نگهی تار و پود مرا
برای شعله ور شدن زبانه می خواهم
بیا که بی تو کویریترین گل دردم
برای رویش عشقم جوانه می خواهم
بیا سینه ی پاییزیم بهاری کن
که لحظه لحظه ناب از زمانه می خواهم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#869
Posted: 28 Sep 2013 19:50
کمی با من مداراکن
کمی با من عاشق مدارا کن
درد دل خسته را مداوا کن
نمیخوانم ز چشمت حرف دل را
باز حرف نخوانده را تو حاشا کن!
*********************
آسمان به رخ نکش بارانت را!
گر همه ابرهایت را جمع کنی
و بباری سیل اسا
باز هم به پای بغضهای
نشکفته در گلویم
نمی رسی!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#870
Posted: 28 Sep 2013 19:53
مرا چه می شود
مرا چه می شود؟
دل از غمت چو شمع شبانه آب می شود!
تو را چه می شود؟
آنگه که دلم ز بی مهری زمانه شرمسار می شود؟
************************
من باران سیل آسای
گریه ابرها را
به چشمکی از ستاره های
اسمان شب چشمانت خواهم فروخت!
***********************
من
از تبار مجنونم!
که از عشقت
رو به جنونم!
من
از تبار فرهادم!
که نمی روی تو از یادم!
من
از تبار رامینم!
که بی تو اینچنین غمگینم!
من
از تبار وامقم!
که بی تو از
همه ی عالم فارغم!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟