ارسالها: 8911
#81
Posted: 11 Jan 2013 22:33
سوسو
افسوسی نیست
که چرا
ستاره یخوشبختی
از دور سوسویی زد
در ناپایداری یک شب کوتاه
که من
خاطره اش را
چون فانوس خیالی
بر سقف شبهای دگر آویخته ام
===============================================
شاعر
روح شاعر
جهان را زیر و رو می کند
درون بوته ای خار
یا که گلی
و می جوید
شور خود را
درون ریگزار
یا چمنی
و
در خلوت بی چرای خویش
می گردد پی تغافل پرنده ها
تا بسراید
لحظه های تغزل را
بر صمیمیت شاخه های کاج
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#82
Posted: 11 Jan 2013 22:35
شاید
شاید روزی
سرخی شقایق فرداها شویم
یا نقش و نگار پر پروانه ی دوران ها
شاید
قاصدکی رقصان شویم
بازیچه ی دست کودکان کودکهای خود
شویم
شاید
نمی دانم
قلبم گواهی می دهد
گردونه می گردد
===============================================
شعر
تلاطم واژه ها
موج در موج
شعر می شود
در ساحل خیال
زمانیکه
شاعر
آرام دریا را می نگرد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#83
Posted: 11 Jan 2013 22:36
شعور شب
هر بار
که رازی گره در گره
در شعور منور شب
به ناگاه گشوده شود
در تولد بودا گونه ای
خواهی آموخت
تا روزهای سترون را
بر هوش شبهای بلند
وصله زنی
===============================================
عبور
خوشه های خاطره
معلق
بر دیوار عمر
مرا
به کوچه های کودکی می خوانند
تا از ردیف اقاقی ها
عبوری دوباره کنم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#84
Posted: 11 Jan 2013 22:37
عشق
به ناگهان می آید
عشق را می گویم
بسان بهمنی
غلتان
و صاعقه ای
رخشان
می آید
با هزاران لهجه
تا هم آواز قناری
شود
و در آینه ای به وسعت ملکوت
سیمای ازلی خود را بنگرد
===============================================
غروب
روز
به پایان می رود
با دغدغه های بی نام
در نارنجی هر غروب
و باز
سفره ی ماه
تکه ای نان و امید
و لحافی بر سر
تا فردای دگر
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#85
Posted: 11 Jan 2013 22:38
فراتر
وقتی که
واژه
فقط واژه است
باید پی چیزی فراتر بود
در توضیح حیات
آنجا که نابینایی
آهسته می پرسد
زیبایی چیست ؟
===============================================
فرداها
آنجا که
زنگهای خوشبختی
خاموش می شود
در واژگونی بخت
بر آنم
تا به رقص برخیزم
بر ویرانه های خیال
و کودکانه
گوش
به زنگوله ی فرداها بسپارم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#86
Posted: 11 Jan 2013 22:39
لحظه ها
زمان را
کاسه ای نیست
تا که لبریز شود
فضیلتی رونده دارد
بسان آب
و صراحت مکرری
بسان سال
اما
لحظه هایی
به وسعت نامریی یک خاطره
باز می گرداند آب را
به سرچشمه
و می برد دل را
به کهن سردابه ها
تا نوازش دهد
خاطرات بودنی قدیم را
===============================================
مادر
به یاد می آورم
لحظه های فراز را
که صدای او
اعتبارم می بخشید
و لحظه های نشیب را
که اعتمادم
به یاد می آوریم
افرای افراشته ای را
به یاد می آورم
مادرم را
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#87
Posted: 11 Jan 2013 22:40
مجال
کاش می دانستی
ما را
مجال آن نیست
که روزهای رفته را
از سر گیریم
و لحظه های بی بازگشت را
تمنا کنیم
کاش می دانستی
فردا
چه اندازه دیر است
برای زیستن
و چه اندازه زود
برای مردن
و همیشه واژه ای است پر فریب
کاش می دانستی
یک آلاله را
فرصت یک ستاره نیست
و به ناگاه
بسته خواهد شد
پنجره های دیدار
در اجبار تقدیر
کاش
می دانستی
===============================================
مسافر
صبر کن
اندکی مانده تا خورشید بر آید
نرم رقص نیلوفران را
در نوازش ترد نسیم
بنگر
ترنم جویبار را
در متن جاری یک حس
بشنو
آنگاه
از سبوی یاد یاران
جرعه ای آب بنوش
بعد با خود بگو
صبح
یعنی که شب گذشت
و برو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#88
Posted: 11 Jan 2013 22:41
مسیر حیات
کاش همیشه
آب
اولین درس دبستان باشد
تاکودکان
در کرامت یک قطره ی باران
مسیر حیات را
تا شعور آسمان
بپیمایند
===============================================
نارنج وترنج
چشمان شاعر
همیشه
پی قرینه ای می گردد
تا
با نگاه استعاره
نارنج را
چراغی ببیند
نشسته بر
شب درخت
چون ترنجی
بافته در اندیشه ی فرش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#89
Posted: 11 Jan 2013 22:42
نازنین
کدام ستاره
گواه آغاز تو بود
که جراحت بال پرستو
در اعتماد دستهایت
التیام می یافت
و درخت
ترس تبر را
از یاد می برد
چه خوب بودی ای نازنین
وقتی کنار دلتنگی ام می نشستی
چونان کبوتری
بر شاخه های خالی پاییز
و تمام نیاز مرا به عشق
با صلابتی شاعرانه
عاشقانه
آواز می دادی
آه
چه خوب بودی ای نازنین
===============================================
نانواخته
سه تار آویخته بر دیوار
بی قرار نغمه های نانواخته است
تا همصدای باد باشد
آنگاه که
زمزمه های حزیم عاشقی را
با خود
به هر سو می برد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#90
Posted: 11 Jan 2013 22:46
ناگاه
در لحظه های گمگشتگی
ناگاه نشانه ای
بر دری
گذرگاهی
نگاهی
می رساندم
به مکرر از یاد رفته ای
چیزی آشنا پشت
هر در
می خواندم
به تماشای دوباره ای
و همواره
در تلاطم حضوری
متروکه های روحم
به شبگردی پس کوچه های راز می رود
===============================================
نقاشی
پسرک
با دستانی نحیف
جهان را نقاشی می کند
بر صفحه ای کوچک
و آن را با گلی
می گذارد کنار عکس پدر
که در متن جنگ
بر پایان خویش
مردانه خم شده بود
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)