ارسالها: 14491
#981
Posted: 4 Nov 2013 23:23
باد
یک شب غزل از چشم من خسته بر افتاد
انگار تو رفتی و بهارم شده مرداد
با هر قدمت فاصله ها رسم نمودی
یک باره تمام قلمم عطر تو را داد
هنگام نوشتن همه احساس من این بود
با واژه ی ارام بیاشوبم و فریاد
يا من به حريم تو رهی جويم و آيم
یا نقش تو را صبح سپارم به پر باد
ويرانه نمودی دل آباد من ايدوست
باز آی و دلم را بکن آباد ز بنیاد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#982
Posted: 4 Nov 2013 23:24
افسانه
بی تو از قصه ی آغاز و شکستن نتوان گفت
بی تو از دل نتوان ساده گذشت
تو پر از شورِ گلِ عاطفه ای ،
به دو بار آمدن از تو نتوان زود گذشت
گرچه دل مست به امواج تو بود
قصه از غصه ی تنهایی آغاز ، شکست
با تو دل شاهد افسانه ی این شعر و غزل
بی تو این زندگی ام رنگ کویر
با تو این دل به خداست ، به خدا رنگ یقین
چشمه ها ، کوه ، همه زیبا ، همه امواجِ گذشت
تو که در خلوتِ خویش
شده ای وصلِ تمنای سپید
دست تو شکل نیاز و دل ما هم که شکست
چشم تو ، نور ، مسیری به نگاه
در شب شور
همین قصه از آن رویت دیدار گذشت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#983
Posted: 4 Nov 2013 23:26
آصف
همراه فنجانهای قهوه تاسحربيدارم وخاموش ميبينم چراغ عاطفه
برپای من آرامشی نَبوَد ز خشم اينهمه تصويرمبهم ازفراغ عاطفه
صدلعن ونفرين برهراس وترس من،خشكيده شد دريای اشكم درسكوت
دراين همه رنگ ورياگم گشته چشمانم ولی آرامم وسوزم زداغ عاطفه
يخ كرده دستانم ببين برجسم بيمارانم و من درخيال روزگار فاصله
نی نی نه ازسنگم ودرآرامشی مبهم،نگو بيهوده ميباشی چراغ عاطفه
دلتنگ باشم يانباشم روزگارم اينچنين هرچندخشكم كوه آتش بردلم ،
افروخته ، برصورت كژفهم توباسنگ خارا ميكشم هان اي كلاغ عاطفه
من درتمام فصل هايم اينچنين تصوير مرموزازتو مي ديدم وليكن ساكتم
تو با خود و رويای خود خوش باش وبنشين و بين ما را به باغ عاطفه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#984
Posted: 4 Nov 2013 23:28
نی زار
در انتهای ریشه
در انتظار حسرت
فردای بی صدایی
در یک سکوت مطلق
از یک نگاه خالی
یا خالی شبی که
تاریک و بی ستاره ست
لرزیدم از صدای
صوت قطار فطرت
هفتاد و یک شب من
در بیت بی کلامی
دنبال قافیه گشت
برچار چوب این شهر
نی زارها کمینند
آواز می سرایند
حسی درون این شهر
در این هوای مبهم
باران بی امان است
صدای رعد و بارون
هان ...ای زمانه پس کو؟
ابـــــر دلم کجا رفت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#985
Posted: 4 Nov 2013 23:29
مرگ رنگ
واژه ها
غریب
سنگ به سنگ
کوه به کوه
به جستجوی تو
در آستانه بی زمانی
با شلاق های جلادان بافته
از گیسوان مهتاب
دندانهای مصنوعی پدر
با موهای سفید مادر
با ناله های خواهر
از غم دوری کویر
چشم انتظار صلیب سفید
با نفس های مسیحایی ات
دمادم باید اینگونه گریست
می کشم تصویر انسانی را
از پس تبسم لبحندی تلخ
که بی شباهت به روحم نیست
و من نقش بر بوم خیال
با مدادهای رنگیِ خواهر
رنگ ها ی غریبانه ای
از لایه های پوست
در خلاء پیدا خواهم کرد
شبیه نور
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#986
Posted: 4 Nov 2013 23:30
افق
سفری باید کرد ، به فراسوی خیال ،
امشب آن باد صبا ،
خبر از شاخه ی چشمان هوا می گوید
چشم حیران شده از بازی نور
به نگاهی نگران ، تهی از دیده ی پنهان گرانبار عطش
که رسیده به افق ، باز دلم بی تابش
و هوا روشن از یک نازِ پَرِ خورشید است
به غروری که تراویده به رویای خیال
پشت کوه زمزمه ی سوز و نواست
تار و پودی که شده ِ مرز تمنای فریب
روی دیوار و پَرِ مرغک دل
شده پرواز و به چشمی در باد
شاید او هم برسد باز به احساس خدا
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#987
Posted: 4 Nov 2013 23:31
محدودیت
درگیر محدودیت
از دوری تو
عذاب هر لحظه
از نبودِ تو
فکر گناه بی جاذبه
از رفتن تو
در اوج دلتنگی هر شب
از بغض انتطار تو
مَن ،ابــــر، فکرِ بارش ...
تو آسمان پر از خواهش
من رعد در اوج دلتنگی
تو باران نم نم نوازش
ریشه در عمق احساس من شو
********
با تو ........
این خانه برای همیشه ساده می ماند
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#988
Posted: 4 Nov 2013 23:34
درگیر جاده
یـــــک
در انتظار رسیدن به مقصد ...
جایی که کسی چشم انتظار بودنت نشسته ...
نور بالا رانندگی نکن ...
چشمانم سو ندارد ...
دو
به اندازه ی تمام تنهایی جاده ها ...خسته ام
آرام می گذریم بی هیچ اتفاق خاصی ...
اینجا مقصد است !؟!؟
همانجایی که تنهایی ها
سکوت جاده را می شکنند !!!
ســه
برای روزهای رسیدن به مقصد انتظار تلخ کشیدم..
باز هم بی دلیل...
پیاده باید رفت...
تا انتهای جاده ی تنهایی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#989
Posted: 5 Nov 2013 14:59
کویر
تشنه بودم
جام دستت مست و حیرانم نمود
این چه راهی است
که در پهنه ی این دشت کویر
هر غباری به تمنای تنم
بوسه باران شده اینجا به تنم می چسبید
تن من تب زده ی تنهایی است
که در این خلوت بی حاشیه ام
شده ام مثل غبار
به خدایی
که برایم پدر تنهایی است
و مرا نرم به آغوش خودش می گیرد
چون گل
درد و دل های مرا می شنود
که شدم کودک تنهای خدا
نگرانم نشوید
نشدم باده نشین
ساکتم گرچه دلم می شکند
نه در این دیر که در قلب زمین
در کنار حرم کعبه ی یار
دست ما باشد و دامان زمین
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#990
Posted: 5 Nov 2013 15:00
از تا
به
تای
چشمهایت
تا
مو
به
مو
نازک کردن ابروهایت
چشــــــــــم می بندم
تا دل نبـــــدنــــــم
***
فریاد صلیب
اینبار سپیـــد استــــــــ
ســــــــرخی
از روزگــــارش
فرار کرده است
***
وقتی به مردمــــک چشمانم
ذُل می زنی
می تــــرسم پلک بزنم
تو راهت را کج کرده باشی
.
.
.
کــــــــــــــج خلق می شوم.
****
امـــــــــروز
از تمــــام وجــــــــــــود
دل کـــندم
از هــــر چه بود و نبود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟