ارسالها: 14491
#101
Posted: 10 Aug 2015 17:34
مــن زخــمهــای بــینظیــری بــه تــن دارم
امــا
تــو مهــربــانتــریــنشــان بــودی
عمیــقتــریــنشــان
عــزیــزتــریــنشــان !
بعــد از تــو آدمهــا
تنهــا خــراشهــای کــوچکــی بــودنــد بــر پــوستــم
کــه هیــچکــدامشــان بــه پــای تــو نــرسیــدنــد
بــه قلبــم نــرسیــدنــد .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 24568
#102
Posted: 16 Aug 2015 21:18
بی شک
یک روز، سی سال بعد
از کنار عابران که رد می شوی
بوی عطری گیجت می کند ...
پرتاب می شوی به سی سال قبل
و دعا می کنی همان لحظه باران ببارد
تا گم شود قطره ی اشکی
که به یاد شاعر عاشقانه های «تقدیم به تو»
با حوصله پایین می افتند از چشم هایت
از همان چشم هایی که ...
آه...!
تو مرا به یاد خواهی آورد
بدون شک
یک روز
شاید سی سال بعد !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 455
#103
Posted: 22 Aug 2015 12:07
از"تو"مي نويسم . . .
از تو می نویسم که صورت گرمی داري
لبهایي گرمتر و دلی به گرمی آتشفشان
از تو می نویسم که قطره اي از اشکت یه دریاست
از تو می نویسم که تفاوتت با ماه در یک کلمه ست
"تو زیبا تری"
از تو می نویسم که تصویر واژگون من رو دوباره ایستاده کردي
از تو می نویسم چون کسي رو جز تو در این طوفان ندارم
از تو می نویسم چون اگه تو نباشي نابودم
از تو می نویسم چون از من نوشتي
از تو می نویسم تا دلم با تو باشه
ازتو مي نويسم كه تمام آرامشمي . . .
ازتومى نويسم كه دواي دردمي. . .
از تو می نویسم تا وقتی که توانی در این دستهاست...
می نویسم روی ذره ذره ي دلم که همیشه عاشقت خواهم بود . . .
من سالها عاشق شدم بی او ...
ی حس بی تفسیرِ وحشتناک . . .
ارسالها: 24568
#104
Posted: 24 Sep 2015 20:07
تقدیم به بهانه زندگی ام
سلام بهانه من برای زندگی ....
دلت تنگ است .....می دانم !!
قلبت شکسته است ..... می دانم !!
دوری برایت سخت است ...... می دانم !
امابرای چند لحظه ای آرام بگیر ..... تا برایت بگویم...
بگویم از دنیایی که به هیچ کس وفا نمی کند....
و مردمی که به جز خودشان هیچ کس را نمی بینند..!
بگویم از آنچه که در این مدت بر من گذشت.....
اما گریه نکن
که چشمهای من نیز به گریه خواهند افتاد...
بیا و درد دلت را به من بگو...
و مطمئن باش که قول می دهم آرامت کنم...!
با گریه خودت را آرام نکن....
گریه نکن که اشکهایت مرا نا آرامتر می کند..
گریه تو مرا به دلتنگی های دیرینه ام می کشاند....
گریه نکن چون منهم مانند تو آشفته می شوم..
می دانی که دوست ندارم چشم هایت را خیس اشک ببینم ..
ای عزیزم ...
ای زندگی ام ...
ای عشقم ...
اینها تمام حرفهایی بود که در اوج دلتنگی با دل نا آرام خود آرام آرام گریستم...
برای دلی که هنوز در نبود تو ....
و آرام ... آرام می میرد...!
باور کن بغض راه گلویم را بسته است....
اما گریه نمی کنم...
می خواهم برایت فقط بنویسم...
اما تو بگو بهانه ام ...
می خواهم به یاد گذشته ....
اما اینبار با دستانی سرد اشکهای گونه هایت را پاک کنم ( به یاد روزهای از دست رفته)
بهانه ام :
بیا و دستهایت را در دستهایی بی روجم بگذار....
و به یاد روزهای اول آشنایی مان دوباره ...ببار ...
این بار می خواهم جور دیگری اشکهایت را پاک کنم..!
سرت را بر روی شانه هایم بگذار ... آرام در گوشم زمزمه کن ...
باور کن به درد دلهایت گوش خواهم کرد...
می دانی اگر هنوز هم دلی برایت مانده باشد
وقتی دست نوشته هایم را می خوانی ....
اشک از چشمانت سرازیر می شود....
پس برای آخرین بار هم گریه کن....
چون این درد دلی بود که در اوج بی کسی .....
من نیز با چشمانی خیس برایت نوشتم...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 2890
#106
Posted: 28 Sep 2015 20:15
وقـــتــی حـــس مــیــکــنـم
جــآیــی در ایــن کــرِه ی خآکـی
تــو نــفــس مــیــکــشــی و مـن
از هـــمـان نــفـــس هـآیــتـــــ ،،،
نـفـس مـیـکـشـم !
تــو بــــــآش بــرای هــمـیـــشـه !!!
هــوآیــتـــ !
بـــویــــــتــــــ !
بــرآی زِنــده مــانــدنــم کــآفـــی اســتــــــ
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 2890
#107
Posted: 10 Oct 2015 18:39
سَرَم دَرد می کُنَد
برای دَردِ سَر !
وَ تُو می دانی آنقَدر دُوستَت دارم
کِه حتی اگَر سَرم بِه سَنگ بُخُورَد یا سَنگ بِه سَرَم !!
اَز دُوست داشتَنت دَست بَر نَخواهَم داشت ...
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 14491
#108
Posted: 21 Oct 2015 15:22
میشود یک شب بیایی کودتا برپا کنی؟؟؟
تو رضاخانی شوی ...بعدش کمی غوغا کنی
روسری بردارم از سر،با تمام اهل دین
بر سر کشف حجاب من ، کمی دعوا کنی
فتح آغوش مرا اسلام اگر مانع شود....
دین و آئین خودت را یک شبه بودا کنی
میشود در مجلس چشمان من بنشینی و...
پشت دیوارغزل شور و نوا برپا کنی؟؟
وای اگر دست تو با موهای من بازی کند...
واااای اگر دست خود از موهای من کوتا ...کنی
آنقدر طوفانی و مواج میگردم اگر....
بوسه های شرجی ات را راهی دریا کنی
میشود یک لحظه شاعر باشم و دیوانه ات
وااای اگر با شاعر دیوانه ات ...بد تا کنی..
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 148
#109
Posted: 30 Oct 2015 01:04
عشق من
نامه ام را ادر اینجا برایت زمزمه میکنم
باد مرا همراهی میکند و قاصدکم را به دیدارت رهسپار میسازد ...
من ...زیباترین عاشقانه ام را
با عشق
با احساسم
برای تو
با قایقی از جنس باد میفرستم
در ساحل منتظر باش
زیرا امواج قایق حاوی عاشقانه ام را برایت خواهند اورد
شاهزاده ی من
دوستت دارم...
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 517
#110
Posted: 3 Nov 2015 14:10
این نوشته ها هیچ خواننده ای نداره....این نوشته ها از اشک چشم ـه
هیچ گوشی علاقه به شنیدن این صدا نداره... این صدا، آه دله
این منظره هیچ چشمی رو خیره نمیکنه.... منظره جنگل خاکستر شده س
هیچ رهگذری تو این شهر نمیمونه... این شهر متروکه اس ...
این کتاب هیچ خواننده ای نداره . . . تو عمق شب خاک میخوره..
کسی توی این سایه استراحت نمیکنه... درخت این سایه بید مجنونه!
این احساس غریب ترین حس دنیاست... زاده ی بی احساسیه...
.
و امشب اون شبیه که همه اینها دوباره منو یه گوشه میشونه.. دوباره به شب های بی خورشیدم فکر میکنم. شب هایی که برای بودنت زانو میزنن... التماس میکنن.. ببین چقدر برام عزیزی که فکر اینکه یه روز ببینمت زندگی دوباره بهم میده... دوباره جوونم میکنه!
ای عشق بی انتها... ای عروس آرزوهام... ای روز بی پایانم ... ستاره ی تابانم
ای دختر گل و بهار... ای آروم من... ای همزادم... عزیز من.. عشق من... آرزوی من... زیبای من ... فقط میخوام اینو بگم... خیلی دوستت دارم.. میسپرمت دست خدا تا روزی که تو رو بهم نشون بده
The Search for Freedom
درک کردن سخته، درک نشدن سخت تر