ارسالها: 531
#11
Posted: 25 Nov 2012 00:46
تقدیم به تو دوست داشتنی ترین من که روز و شب هام با تصویر چشمها و نگاهت آمیخته شده:
معشوق من
با آن تن برهنهء بی شرم
بر ساقهای نیرومندش
چون مرگ ایستاد
خط های بیقرار مورب
اندامهای عاصی او را
در طرح استوارش
دنبال میکند
معشوق من
گوئی ز نسل های فراموش گشته است
گوئی که تاتاری
در انتهای چشمانش
پیوسته در کمین واریست
گوئی که بربری
در برق پر طراوت دندانهایش
مجذوب خون گرم شکاریست
معشوق من
همچون طبیعت
مفهوم ناگزیر صریحی دارد
او با شکست من
قانون صادقانهء قدرت را
تأئید میکند
او وحشیانه آزادست
مانند یک غریزهء سالم
در عمق یک جزیرهء نامسکون
او پاک میکند
با پاره های خیمهء مجنون
از کفش خود ، غبار خیابان را
معشوق من
همچون خداوندی ، در معبد نپال
گوئی از ابتدای وجودش
بیگانه بوده است
او
مردیست از قرون گذشته
یاد آور اصالت زیبائی
او در فضای خود
چون بوی کودکی
پیوسته خاطرات معصومی را
بیدار میکند
او مثل یک سرود خوش عامیانه است
سرشار از خشونت و عریانی
او با خلوص دوست میدارد
ذرات زندگی را
ذرات خاک را
مهای آدمی را
غمهای پاک را
او با خلوص دوست میدارد
یک کوچه باغ دهکده را
یک درخت را
یک ظرف بستنی را
یک بند رخت را
معشوق من
انسان ساده ایست
انسان ساده ای که من او را
درسرزمین شوم عجایب
چون آخرین نشانهء یک مذهب شگفت
در لابلای بوتهء پستانهایم
پنهان نموده ام
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
ارسالها: 24568
#12
Posted: 4 Dec 2012 15:53
سلام بر تو . ای ناشناس آشنای شبهای من
این نوشته ها برای توست
توئی که مرا نمیشناسی اما من
همیشه در انتظارت بوده ام و میدانستم
که روزی تو را خواهم یافت
حتی اگر
واپسین روزم باشد
می دانستم روزی تو را خواهم یافت
چون تو از بدو تولد مانند نهالی در قلبم کاشته شده بودی
تو را در لابلای صفحات سرنوشتم چستجو میکردم و
می دانستم روزی
تو را خواهم یافت
تو مرا نمی شناسی
اما من تو را در لحظه لحظه زندگی
جستجو میکردم
باد بوی پیراهن تو را می آورد
و من یعقوب وار در فراقت اشک
می ریختم .
اما اینک تو را یافته ام . یوسف زیبای من
تو مرا نمی شناسی اما....
به تو خواهم گفت . که کیست این سرگشته عشق
و تو مرا خواهی شناخت و من
به سوی آغو ش تو پر خواهم گشود
مرا در آغوش گیر
و مزامیر عشق داوود را در گوشم زمزمه کن
بگذار تو را عبادت کنم و بپرستم
در من جاری شو
تا با عشقت به رودخانه خروشان زندگی بپیوندم
زیرا بی تو مرداب فراموش شده ای بیش نبودم
مرا بشناس . به جستجویم بیا
مرا لمس کن
میدانم که زیباترین سرودهای
عشق را از زبان تو خواهم شنید
و چشمانت مامن حیات من خواهد بود.
این نوشته ها برای توست
که از بدو تولد در قلبم کاشته شدی
و تو نیز بزودی مرا خواهی شناخت
ای ناشناس آشنای شبهای عاشقانه من
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 14491
#14
Posted: 20 Feb 2013 19:41
خسته تر از صدای من گریه ی بی صدای تو
حیف که مانده پیش من خاطره ات بجای تو
رفتی و آشنای تو بی تو غریب ماند و بس
قلب شکسته اش ملی پاک و نجیب ماند وبس
طعنه به ماجرا بزن اسم مرا صدا بزن
قلب مرا ستاره کن دل به ستاره ها بزن
تکیه به شانه ام بده دل به ترانه ام بده
راوی آوارگی ام راه به خانه ام بده
یکسره فتح می شوم با تو اگر خطر کنم
سایه ی عشق میز شوم با تو اگر سفر کنم
شب شکن صد آینه با شب من چه می کنی
این همه نور دالری و صحبت سایه می کنی
وقت غروب آرزو بهت مرا نظاره کن
با تو طلوع می کنم ولوله ای دوباره کن
با تو چه فرق می کند زنده و مرده بودنم
کاش خجل نباشم از زخم نخورده بودنم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 3650
#15
Posted: 22 Apr 2013 21:14
دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
عشق تو در دل نهان شد دل زار و تن ناتوان شد
رفتی چو تیر کمان شد از بار غم پیکر من
میسوزم از اشتیاقت در آتشم از فراغت
کانون من سینه من سودای من آذر من
بار غم عشق او را گردون نیارد تحمل
چون میتواند کشیدن این پیکر لاغر من
اول دلم را صفا داد، ایینه ام را جلا داد
آخر به باد فنا داد ، عشق تو خاکستر من
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند
دل به امید روی او همدم جان نمیشود
جان به هوای کوی او خدمت تن نمیکند
آرزووووووووووووووووووووو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3747
#17
Posted: 1 May 2013 11:04
تقدیم به پارمیس عزیزم
تو را دوست دارم نگاهت را کلامت را آغوشت را
تو را دوست دارم به اندازه تمام زیبایی های دنیا
نه کم است تو را دوست دارم به اندازه تمام رنگها
بازم کم است تو را دوست دارم به اندازه تمام دنیا
من تو را در تک تک ذرات وجودم لمس می کنم
در هر نفس عطرت را حس می کنم
با هر ضربان قلبم عاشقانه تو را دوست می دارم
دیگر در پس کوچه های خاطرات جستجویم نکن
مرا نخواهی یافت که من در تو محو شده ام
و چه در آمیختن زیبایی
عزیزم روزت مبارک
[
زمانی که خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شد .پیرشدنت شروع میشود
ویرایش شده توسط: boy_seven
ارسالها: 2333
#19
Posted: 27 Jun 2013 23:26
ﺗـــﻮ ﮐـﯿﺴــــﺘﯽ ، ﮐـــﻪ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﮕـــﻮﻧﻪ ﺑـﯽ ﺗـــﻮ ﺑـﯽ ﺗـــﺎﺑــﻢ
♥
ﺷــــﺐ ﺍﺯ ﻫﺠـــﻮﻡ ﺧـــﯿﺎﻟــــﺖ ﻧـﻤـﯽ ﺑــﺮﺩ ﺧـﻮﺍﺑــﻢ
♥
ﺗـﻮ ﭼﯿﺴـﺘﯽ ، ﮐـﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻣـﻮﺝ ﻫﺮ ﺗﺒﺴـﻢ ﺗﻮ
♥
ﺑﺴـﺎﻥ ﻗﺎﯾـﻖ ، ﺳـﺮﮔﺸﺘــﻪ ، ﺭﻭﯼ ﮔــﺮﺩﺍﺑـﻢ
♥
ﺗــﻮ ﺩﺭ ﮐـﺪﺍﻡ ﺳـﺤﺮ ، ﺑﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺳـﺐ ﺳـﭙﯿﺪ
♥
ﺗـــﻮ ﺭﺍ ﮐــﺪﺍﻡ ﺧـــﺪﺍ
♥
ﺗـﻮ ﺍﺯ ﮐـﺪﺍﻡ ﺟــﻬﺎﻥ
♥
ﺗــﻮ ﺩﺭ ﮐــﺪﺍﻡ ﮐــﺮﺍﻧـﻪ ، ﺗـﻮ ﺍﺯ ﮐـــﺪﺍﻡ ﺻــﺪﻑ
♥
ﺗــﻮ ﺩﺭ ﮐــﺪﺍﻡ ﭼــﻤﻦ ، ﻫـﻤﺮﻩ ﮐــﺪﺍﻡ ﻧﺴـﯿﻢ
♥
ﺗـﻮ ﺍﺯ ﮐــﺪﺍﻡ ﺳــﺒﻮ
♥
ﻣـﻦ ﺍﺯ ﮐـــﺠﺎ ﺳـــﺮ ﺭﺍﻩ ﺗــﻮ ﺁﻣــﺪﻡ ﻧــﺎﮔــﺎﻩ
♥
ﭼـﻪ ﮐـﺮﺩ ﺑـﺎ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺁﻥ ﻧـﮕﺎﻩ ﺷـﯿﺮﯾﻦ ، ﺁﻩ
♥
ﻣـﺪﺍﻡ ﭘـﯿﺶ ﻧـﮕﺎﻫﯽ ، ﻣﺪﺍﻡ ﭘـﯿﺶ ﻧـﮕـﺎﻩ
♥
ﮐـﺪﺍﻡ ﻧﺸﺎﻁ ﺩﻭﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺗـﻦ ﻣﻦ
♥
ﮐـﻪ ﺫﺭﻩ ﻫﺎﯼ ﻭﺟـﻮﺩﻡ ﺗـﻮ ﺭﺍ ﮐـﻪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ
♥
ﺑــﻪ ﺭﻗــﺺ ﻣــﯽ ﺁﯾــﻨﺪ
♥
ﺳــــﺮﻭﺩ ﻣــﯿﺨـﻮﺍﻧــﻨــﺪ
♥
ﭼـــﻪ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﺤـــﺎﻟـــﯽ ﺍﺳــــﺖ ﺯﯾــــﺴـــﺘﻦ ﺑـــﺎ ﺗـــﻮ
♥
ﻣـــﺮﺍ ﻫـــﻤـﯿﻦ ﺑــﮕــﺬﺍﺭﻧﺪ ﯾـــﮏ ﺳـــﺨﻦ ﺑــﺎ ﺗـﻮ
♥
ﺑـﻪ ﻣـﻦ ﺑـﮕﻮ ﮐـﻪ ﻣـﺮﺍ ﺍﺯ ﺩﻫــﺎﻥ ﺷــﯿﺮ ﺑــﮕـﯿﺮ
♥
ﺑـﻪ ﻣﻦ ﺑـﮕﻮ ﮐﻪ ﺑـﺮﻭ ﺩﺭ ﺩﻫـﺎﻥ ﺷـﯿﺮ ﺑـﻤﯿﺮ
♥
ﺑـﮕﻮ ﺑﺮﻭ ﺟـﮕﺮ ﮐـﻮﻩ ﻗـﺎﻑ ﺭﺍ ﺑـﺸﮑﺎﻑ
♥
ﺳـــــﺘـــﺎﺭﻩ ﻫــــﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺳـــــﻤﺎﻥ ﺑــــﯿـــﺎﺭ ﺑـــــﻪ ﺯﯾـــــﺮ
♥
ﺗـﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫـﺮ ﭼــﻪ ﺗــﻮ ﮔــﻮﯾﯽ ، ﺑﻪ ﺩﻭﺳــﺘﯽ ﺳــﻮﮔﻨـﺪ
♥
ﻫــﺮ ﺁﻧــﭽـﻪ ﺧــﻮﺍﻫــﯽ ﺍﺯ ﻣـﻦ ﺑــﺨــﻮﺍﻩ ، ﺻــﺒﺮ ﻣــﺨﻮﺍﻩ
♥
ﮐـــﻪ ﺻــــﺒﺮ ، ﺭﺍﻩ ﺩﺭﺍﺯﯼ ﺑـــﻪ ﻣـــﺮﮒ ﭘـﯿﻮﺳــــﺘﻪ ﺳــﺖ
♥
ﺗـــﻮ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑــﻠﻨﺪﯼ ﻭ ﺩﺳـﺖ ﻣﻦ ﮐــﻮﺗـﺎﻩ
♥
ﺗــﻮ ﺩﻭﺭ ﺩﺳـــﺖ ﺍﻣــﯿﺪﯼ ﻭ ﭘــــﺎﯼ ﻣــﻦ ﺧﺴـــﺘﻪ ﺳـــﺖ
♥
ﻫـــﻤﻪ ﻭﺟـــﻮﺩ ﺗـــﻮ ﻣـــﻬﺮ ﺍﺳــﺖ ﻭ ﺟـــﺎﻥ ﻣـﻦ ﻣﺤـــﺮﻭﻡ
♥
ﭼــﺮﺍﻍ ﭼﺸــﻢ ﺗـﻮ ﺳﺒﺰﺳــﺖ ﻭ ﺭﺍﻩ ﻣﻦ ﺑﺴــﺘﻪ ﺍﺳـــﺖ
ویرایش شده توسط: paridarya461