ارسالها: 24568
#82
Posted: 20 Jan 2015 16:26
mereng
عمیق ترین درد زندگی مردن نییست ،
بلکه نداشتن کسی ست که الفبای دوست داشتن را
برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست
بلکه گذاشتن سدی ست در برابر رودی که از چشمانم جاریست
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست
بله پنهان کردن قلبی ست که به اسفناک ترین حالت شکسته شده
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست
بلکه نداشتن شانه های محکمی ست که بتوانی به آنها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست
بلکه نا تمام ماندن قشنگترین داستان زندگی ست که
مجبوری آخرش را با جدائی به آخر برسانی
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست
بلکه نداشتن یک همراه واقعی ست که در سخت ترین شرائط همدم تو باشد.
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست
بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی ست
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست
بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستم چشم هاست
دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم
قلبم تپش قلب را می خواهد پس قلبم را به تو میدهم
چشمانم نگاه زیبایت را می خواهد پس نگاهم از آن ِ توست
عشقم تمامی لحظات تو را می خواهند و برای با تو بودن دلتنگی می کنند
دل من همراه آسمان ابری از دوری تو ابری ست.
درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان انتظار چشمانت را می کشند
پس بدان
اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگز فراموشت نخواهم کرد
و تا نفس می کشم عاشقانه دوستت خواهم داشت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 1131
#83
Posted: 21 Jan 2015 04:18
ای نگاهت از شب باغ نظر ، شیرازتر
دیگران نازند و تو از نازنینان ، نازتر
چنگ بردار و شب مارا چراغان کن که نیست
چنگی از تو چنگ تر ، یا سازی از تو ساز تر
قصه گیسویت از امواج تحریر قمر
هم بلند آوازه تر شد ، هم بلند آواز تر
گشته ام دیوان حافظ را ولی شعری نداشت
چون دو ابروی تو از ایجاز ، با ایجازتر
چشم در چشمت نشستم ، حیرتم از هوش رفت
چشم وا کردم به چشم اندازی از این بازتر
از شب جادو عبورم دادی و ، دیدم نبود
جادویی از سحر چشمان تو پر اعجاز تر
آن که چشمان مرا تر کرد ، اندوه تو بود
گر چه چشم عاشقان بودست از آغاز تر
استاد علی رضا قزوه
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 455
#84
Posted: 23 Jan 2015 23:23
راه کـِـﮧ میـروے
عَقــَـب میـمــانَــم . . .
نـَه بـَـرای اینـکـِـﮧ نـَخواهَـم با تــُـــو هـَـم قــَـدم باشَـم
میـخواهـم پا جاے پاهایـَـت بگــُـذارَم
میـخواهـَـم مـُـراقبـَـت باشَم
میـخواهـَــم رد پایـَـت را هیچ خیابانـے در آغوش نکـِـشـَــد
تـــُــو فــَـقـَـط بـَــراے مـَـنے . . .
من سالها عاشق شدم بی او ...
ی حس بی تفسیرِ وحشتناک . . .
ویرایش شده توسط: Farhadxxl
ارسالها: 1131
#85
Posted: 24 Jan 2015 02:55
این مهم نیست که دل تازه مسلمان شده است
کـــه بـــه عشق تو قمــــر قاری قرآن شده است
مثــل من باغچـــــه ی خانــه هـــــم از دوری تــــو
بس که غم خورده و لاغر شده گلدان شده است
بس کـــه هر تکــه ی آن با هوسی رفت ، دلم
نسخه ی دیگری از نقشه ی ایران شده است
بی شک آن شیخ که از چشم تو منعم می کرد
خبـــــر از آمدنت داشت کـــه پنهان شده است
عشق مهمان عزیزی ست که با رفتن او
نرده ی پنجره ها میله زندان شده است
عشق زاییده ی بلـــخ است و مقیم شیراز
چون نشد کارگر آواره ی تهران شده است
عشــــق دانشـــکده تجــــربـــــه ی انسانهـــاست
گر چه چندی ست پر از طفل دبستان شده است
هر نو آموختــه در عالـــم خود مجنون است
روزگاری ست که دیوانه فراوان شده است
ای که از کوچـــه معشوقـــه ی ما می گذری
بر حذر باش که این کوچه خیابان شده است
غلامرضا طریقی
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 455
#86
Posted: 26 Jan 2015 12:22
زیبای من . . .
میدانم تو هنوز باور نداری
دلباختگی ام را
پس بیا اندکی میزبان رویاهای من باش !
ببین در وادی رویا و خیال
چون دیوانه مجنون مست
چگونه به تصویر می کشم تو را ...
در بوم خیالی ام
عشق را
آرامش را
دركنارتو ترسيم ميكنم . . .
من سالها عاشق شدم بی او ...
ی حس بی تفسیرِ وحشتناک . . .
ارسالها: 24568
#87
Posted: 28 Jan 2015 01:17
دوستت دارم ...
در تمام لحظات زندگی ام دوست داشتن هیچکس را باور نکردم
پرسیدند چرا؟
جواب ندادم
اما ...
اما امروز
احساس می کنم دوست داشتن یک نفر را باور دارم
باور دارم که مرا دوست دارد
چون قلبم گواهی میدهد
چون احساس می کنم با تمام وجود به او نیاز دارم
و او را در قلب خود می بینم
او تنها کسی بود که به گفتن دوستت دارم تمام وجودش را به پای من
گذاشت
و من او را باور کردم
باور کردم ...
و احساس می کنم با تمام وجود می توانم فریاد بزنم
دوستت دارم ..
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 378
#89
Posted: 14 Feb 2015 14:02
تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد
دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد
و گیسوان بلندش را به باد می داد
و دست های سپیدش را به آب می بخشید
و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند
ولنتاین مبارک
حال همه ما خوب است ولی تو باور نکن...