ارسالها: 14491
#51
Posted: 14 Mar 2014 21:52
LXXX Oh, Thou, who didst with pitfall and with gin Beset the Road I was to wander in, Thou wilt not with Predestined Evil round Enmesh, and then impute my Fall to Sin! LXXXI Oh, Thou who Man of baser Earth didst make, And ev'n with Paradise devise the Snake: For all the Sin wherewith the Face of Man Is blacken'd--Man's forgiveness give--and take! LXXXII As under cover of departing Day Slunk hunger-stricken Ramazan away, Once more within the Potter's house alone I stood, surrounded by the Shapes of Clay. LXXXIII Shapes of all Sorts and Sizes, great and small, That stood along the floor and by the wall; And some loquacious Vessels were; and some Listen'd perhaps, but never talk'd at all.
آشفته سریم ! شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#52
Posted: 14 Mar 2014 21:52
LXXXIV Said one among them--"Surely not in vain My substance of the common Earth was ta'en And to this Figure moulded, to be broke, Or trampled back to shapeless Earth again." LXXXV Then said a Second--"Ne'er a peevish Boy Would break the Bowl from which he drank in joy, And He that with his hand the Vessel made Will surely not in after Wrath destroy." LXXXVI After a momentary silence spake Some Vessel of a more ungainly Make; "They sneer at me for leaning all awry: What! did the Hand then of the Potter shake?" LXXXVII Whereat some one of the loquacious Lot-- I think a Sufi pipkin-waxing hot-- "All this of Pot and Potter--Tell me then, Who is the Potter, pray, and who the Pot?
آشفته سریم ! شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#53
Posted: 14 Mar 2014 21:53
LXXXVIII "Why," said another, "Some there are who tell Of one who threatens he will toss to Hell The luckless Pots he marr'd in making--Pish! He's a Good Fellow, and 'twill all be well." LXXXIX "Well," Murmur'd one, "Let whoso make or buy, My Clay with long Oblivion is gone dry: But fill me with the old familiar juice, Methinks I might recover by and by." XC So while the Vessels one by one were speaking, The little Moon look'd in that all were seeking: And then they jogg'd each other, "Brother! Brother! Now for the Porter's shoulder-knot a-creaking!" XCI Ah, with the Grape my fading Life provide, And wash the Body whence the Life has died, And lay me, shrouded in the living Leaf, By some not unfrequented Garden-side.
آشفته سریم ! شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#54
Posted: 14 Mar 2014 21:53
XCII That ev'n my buried Ashes such a snare Of Vintage shall fling up into the Air As not a True-believer passing by But shall be overtaken unaware. XCIII Indeed the Idols I have loved so long Have done my credit in this World much wrong: Have drown'd my Glory in a shallow Cup And sold my Reputation for a Song. XCIV Indeed, indeed, Repentance of before I swore--but was I sober when I swore? And then and then came Spring, and Rose-in-hand My thread-bare Penitence apieces tore. XCV And much as Wine has play'd the Infidel, And robb'd me of my Robe of Honour--Well, I wonder often what the Vintners buy One half so precious as the stuff they sell.
آشفته سریم ! شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#55
Posted: 14 Mar 2014 21:53
XCVI Yet Ah, that Spring should vanish with the Rose! That Youth's sweet-scented manuscript should close! The Nightingale that in the branches sang, Ah, whence, and whither flown again, who knows! XCVII Would but the Desert of the Fountain yield One glimpse--if dimly, yet indeed, reveal'd, To which the fainting Traveller might spring, As springs the trampled herbage of the field! XCVIII Would but some wing'ed Angel ere too late Arrest the yet unfolded Roll of Fate, And make the stern Recorder otherwise Enregister, or quite obliterate! XCIX Ah, Love! could you and I with Him conspire To grasp this sorry Scheme of Things entire, Would not we shatter it to bits--and then Re-mould it nearer to the Heart's Desire! C Yon rising Moon that looks for us again-- How oft hereafter will she wax and wane; How oft hereafter rising look for us Through this same Garden--and for one in vain! CI And when like her, oh, Saki, you shall pass Among the Guests Star-scatter'd on the Grass, And in your joyous errand reach the spot Where I made One--turn down an empty Glass! THE END
آشفته سریم ! شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#56
Posted: 14 Mar 2014 21:54
The palace where Jamshid held his cup The doe and the fox now rest and sup Bahram who hunted game non-stop Was hunted by death when his time was up آن قصر که جمشید در او جام گرفت آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت بهرام که گور میگرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
آشفته سریم ! شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#57
Posted: 14 Mar 2014 22:13
VIDEO
آشفته سریم ! شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#58
Posted: 14 Mar 2014 22:16
سال خورشيدي مديون خيام روزی که گذشت هیچ از او یاد مکن فردا که نیامدست فریاد مکن برنامده و گذشته بنیاد منه حالی خوش باش و عمر بر باد مکن چه کسی باور می کند این سخن درناپایداری زمانه، از لبان کسی تراویده که دقیق ترین سنجش زمانه در تاریخ بشر را بدست داده است؟ همانی که تقویم روی میزمان یادگار جاودانه اوست: ابوالفتح عمربن ابراهیم خیام نیشابوری. این منجم، ریاضیدان و شاعر بزرگ احتمالا در سال ۴۳۹ هجری قمری در نیشابور چشم به جهان گشود و در سال ۵۱۷ هجری قمری در ۷۸ سالگی درگذشت. وقتی که آمد، گاهشماری ایران با همه پیشینه درخشانی که داشت، پریشان بود و وقتی رفت، ایرانیان مفتخر به داشتن دقیق ترین تقویم جهان بودند؛ نه فقط در آن زمان که تا به امروز. تنظیم تقویم جدیدی با مبدأ هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه و بر اساس سال خورشیدی، به سبب اختلالاتی بود که در سده پنجم هجری در گاهشماری ها وجود داشت. پیش از اسلام و به روزگار زمامداری ساسانیان ( ۲۲۶ تا ۶۵۲ میلادی ) هر سال مرکب از ۳۶۵ شبانه روز در ۱۲ ماه بود. از آن جا که سال مداری یا حقیقی ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۹ ثانیه است و سال عرفی ساسانیان، سرراست ۳۶۵ روز بود، هر ۴ سال یک بار، سال عرفی از سال حقیقی یک روز عقب می افتاد و نوروز با اول فروردین برابری نداشت. همچنین هر ۱۲۰ سال یک بار، سال عرفی یک ماه از سال حقیقی عقب تر بود. منجمان ساسانی چاره کار را در این دیدند که با گذشت هر ۱۲۰ سال، یک سال را به صورت چرخشی ۱۳ماهه حساب کنند. یعنی بعد از ۱۲۰ سال اول، دو ماه فروردین و بعد از ۱۲۰ سال دوم، دو ماه اردیبهشت داشته باشند و به همین ترتیب تا ماه اسفند پیش بروند. این رویه تا پایان دوره ساسانی رواج داشت، اما پس از اسلام به فراموشی سپرده شد و انطباق سال عرفی با سال حقیقی به هم خورد. در زمان سلطنت ملکشاه سلجوقی (۴۶۵ تا ۴۸۵ هجری قمری) و وزارت خواجه نظام الملک توسی، احتمالا به اشاره خواجه، تصمیم گرفتند که به نابسامانی درگاهشماری پایان دهند و از این رو حکیم عمر خیام نیشابوری مأمور شد با همراهی گروهی از منجمان برجسته، محاسبات جدیدی را ترتیب دهد. در آن زمان ، خیام که هنوز از مرز ۳۰ سالگی نگذشته بود، شهرت علمی درخور توجهی داشت و مورد احترام ملکشاه سلجوقی و خواجه نظام الملک بود. بدین سبب اصلاح تقویم به او واگذار شد. تنظیم گاهشماری جلالی و زیج پیوسته به آن که زیج ملک شاهی خوانده شد، به احتمال زیاد در شهر اصفهان - پایتخت سلجوقیان - و بنابر گفته ای دیگر در ری یا نیشابور آغاز شد. اعضای گروه تنظیم تقویم غیر از خیام عبارت بودند از ابومظفر اسفزاری، ابوعباس لوکری، محمد بن احمد معموری، میمون بن نجیب واسطی و ابن کوشک بیهقی مباهی. همچنین عبدالرحمان خازنی (خدمتکار خزانهدار مرو) که به شکل غیرحرفه ای و بنا بر علقه های شخصی به پژوهش درباره تقویم سرگرم بود، در شهر مرو محاسبات جداگانه را به انجام رساند و یافته های علمی خود از جمله شیوه سنجش نوروز را برای گروه خیام فرستاد. بخشی از محاسبات خازنی از سوی گروه پذیرفته و به رسمیت شناخته شد. اکنون از این نام ها که هریک ستارگانی در سپهر دانش بودند، چیز زیادی نمی دانیم و خیام را نیز بیشتر به اسباب و علل دیگر از جمله رباعیاتش می شناسیم . تقویم دقیقی هم که از زیر دست اینان بیرون آمد، به نام شاه زمانه، ملکشاه سلجوقی، تقویم جلالی خوانده شد؛ نه تقویم خیامی. تقویم جلالی ، موفق شد که سال عرفی را با سال طبیعی تطبیق دهد . نه فقط نوروز ، درست در اول بهار یا به اصطلاح منجمان در نقطه اعتدال بهاری قرار گرفت ، بلکه تمام فصل های عرفی با فصل های حقیقی منطبق شدند. این که امروزه در تقویم ایرانی یا همان جلالی ، بهار و تابستان ۹۳ روز است ، فصل پاییز ۹۰ روز دارد و زمستان ۸۹ روز حساب می شود ، برای این است که اول هر فصل عرفی دقیقا برابر با آغاز فصل حقیقی باشد. سالی که با تقویم جلالی محاسبه می شود، برخلاف سال میلادی که در هر ۱۰ هزار سال ، نزدیک به سه روز با سال حقیقی اختلاف پیدا می کند، همواره مطابق با سال حقیقی است و هیچ گاه از آن عقب نمی ماند. از همین رو ، سال های کبیسه در تقویم جلالی ثابت نیستند و بر مبنای رصد سالانه تعیین می شوند. به طور معمول هر چهار سال یک بار ، سال را کبیسه می گیرند، اما پس از گذشت ۲۸ یا ۲۹ سال، کبیسه گرفتن بعد از ۵ سال اجرا می شود؛ یعنی به جای آن که سال ۳۲ را کبیسه حساب کنند ، سال ۳۳ را کبیسه می گیرند. تاریخ تأسیس تقویم جلالی، روز جمعه نهم رمضان سال ۴۷۱ هجری قمری بود. در این تاریخ، خیام کمابیش جوانی ۳۲ ساله بود. لابد در این ۳۲ سال دانش بزرگی اندوخته بود که می توانست دقیق ترین تقویم جهان را تنظیم کند؛ تقویمی که هزار سال پس از او هنوز به کار می آید و ارزش و اعتبارش کاستی نگرفته است. این همه از دست کسی برمی آمد که دم را غنیمت می شمرد و مکرر در مکرر فانی بودن جهان را گوشزد می کرد. مردمان را به شاد زیستن فرامی خواند و از غم دنیا بر حذر می داشت. ثانیه ها و دقیقه ها و روزها و هفته ها و ماهها و سال ها را جملگی یک نفس عزیز می دانست؛ نفسی میان کفر تا به دین و ازعالم شک تا به یقین و می خواست که این یک نفس را نه در سرگردانی که در شادمانی به سرآورد. آن گاه که تقویممان بدست خیام ورق می خورد و نوروز خرامان از راه می رسد، او نیزپای سفره هفت سین در شادیمان شریک است و طنین صدایش از ورای قرون و اعصار به گوش جان می رسد
آشفته سریم ! شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#59
Posted: 14 Mar 2014 22:20
نگاهی به معماري آرامگاه حکیم عمر خیام این بنای جادویی کار معمار زبر دستی به نام استاد هوشنگ سیحون است ایشان خود در باره این بنا می گویند :آرامگاه خیام در باغ امامزاده محروق نیشابور قرار داشت اولین کاری که باید انجام می دادم این بود که به گونه ای طراحی کنم که آرامگاه خیام وامامزاده محروق تداخل پیدا نکند به همین منظور من برای باغ محوری عرضی تعریف کردم تا آرامگاه را که در گوشه شمال شرقی باغ قرا داشت از امامزاده جدا کنم . از طرفی دیگر در چهار مقاله عروضی گفتاری از خیام آمده مبنی بر اینکه ایشان گفته اند که :من آرزو دارم مزارم در جایی باشد که در بهاران برگ گل روی مزارم بریزد ) بنا براین من مکانی در باغ را که اختلاف ارتفاع سه متری نسبت به درختان زرد آلوی باغ داشت انتخاب کردم چون این مکان سه متر پائین تر قرار دارد فصل بهار شکوفه های زرد آلو روی مزار میریزد . خیام ریاضیدان منجم و ادیب بود سعی داشتم که این سه جنبه شخصیتی در مزارش تجلی پیدا کند من ده پایه برای آرامگاه در نظر گرفتم عدد ده ا.لین عدد دو رقمی است و پایه و اساسبسیار از اعداد می باشد از هر پاییه دو تیغه بر پایه مدل ریاضی خاصی به صورت مورب بالا می رود و با دیگر تیغه هابر خورد میکنند و از روبه رو بر روی پایه مقابلشان پائین می آید همه این تیغه های مورب در محور عمودی وسط برج همدیگر را قطع میکنند سطح پیچیده حاصله بر اثر یک فرمول ریاضی به وجود آمده که سنبله جنبه ریاضیان خیام است از طرف دیگر تقاطع تیغه ها در سقف آرامگاه یک ستاره به وجود می اورد که سنبول ستاره شناسی خیام محسوب می شود خیام سرانده رباعیات است من برای اولین بار در ایران از خط شکسته به صورت سیاه مشق استفاده کردم تا مجموعه ای اتزاعی را به وجود بیاورم انتخاب رباعیات نیز به وسله مرحوم استاد جلال همایی انجام شد رباعیاتی اتخاب شد که در اصل بودن آنها شکی وجود نداشته باشد ما بر روی هر کدام از پانل های لوزی دو رباعی به کار بردیم که مجمعا 20رباعی در کل مجموعه نوشته شد .
آشفته سریم ! شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#60
Posted: 27 Jul 2014 15:04
نوروزنامه
آشفته سریم ! شانهی دوست کجاست ؟