ارسالها: 1131
#131
Posted: 20 Feb 2015 12:36
هرچندکه اندام تو برف سبلان است
از گرمی اهوازِ لبت بوسه پزان است
یک شهــر در این عرضه تقاضــای تو دارد
تقصیر لبت نیست اگر بوسه گران است
بازار طلا نیست اگـــر مــوی طلاییت
با هر وزش باد چرا در نوسان است؟
سر ریـــز شدم از یقـــه پیرهن از بس
در عشق تو سیال تنم در فوران است
تا بره ی چشمــان تــــــو را گرگ ندزدد
در مرتع گیسوت،دلم چشم چران است
هر بار کـــه تبخیــــر شد از ذهن خیالت
آن سوی دگر خاطره ات در میعان است
رویای من این بود که همراه تـــو باشم
افسوس که در دست تو دست چمدان است
باران تنت کاش بر ایــــن خانـــه ببارد
هر چند که بخت بد من ، قطره چکان است!
"مجید آژ"
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 103
#132
Posted: 21 Feb 2015 00:37
موج عشق تو اگر شعله به دل ها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد
گیسوان تو شبیه است به شب؛ اما نه،
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد!
خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد
عقل یکدل شده با عشق، فقط میترسم
هم به حاشا بکشد، هم به تماشا بکشد
زخمی کینه من! این تو و این سینه من
من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد
یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری است
وای اگر کار من و عشق به فردا بکشد
مهم نيست در عشق به وصال برسي
مهم اين است که لياقت تجربه کردن
يک عشق پاک را داشته باشي
ارسالها: 2890
#133
Posted: 28 Feb 2015 16:28
ﺩﺭﻗﻠــــــــــــﺐ ﮐﻮﭼﮑـم
فـﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﯾــــــــــــﯽﻣﯿﮑـنی
ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﻧﺎﺋﺐﺍﻟﺴﻠﻄﻨﻪ ﺍﯼ
ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ ﭼﻪ ﻟﺬﺗــــــــــــــــﯽ ﺩﺍﺭﺩ
بـﻬﺘﺮﯾﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺩﺍﺷــــــــــﺘﻦ !
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 2890
#134
Posted: 28 Feb 2015 21:56
به گرمای وجودت نیاز دارم
چه زیباست حضور تو ، چه گرم است وجود تو.
آرزوی من حضور تواست ، نیاز من گرمی وجود تواست!
من به این عشق نیاز دارم و به این امید زنده ام.
اگر نفس میکشم به امید بودن تو است که هنوز هم جان دارم .
چه زیباست این زندگی آنگاه که تنها نیازم تو باشی و تنها آرزویم با تو بودن باشد.
این وجود سردم که از تنهایی یخ زده است به گرمای وجود تو نیاز دارد پس بیا با حضورت به من و این قلب بی طاقت آرامش بده.
من به این احساس می نازم ، به تو خواهم رسید ، دیگر خودم را نمی بازم.
وجود تو ، این حضور پر مهر تو ، لحظه های زیبای عاشقی را رویایی کرده است.
اگر عشق زیباست ، تمام زیبایی عشق در وجود تو نهفته است.
اگر من عاشقم ، به عشق بودن تو است که حال و هوایم اینگونه است.
من به گرمای وجود تو نیاز دارم ، تنها به تو و آن قلب پاکت احساس دارم .
بیا و با حضورت با آن وجود گرمت به من گرمای عشق بده ، من تنها به عشق تو نیاز دارم.
بیا و در دل قلبی که مثل کوه یخ زده است بتاب ای خورشید همیشه تابانم .
من به عشق غروب ، همچو یک بی قرار به انتظار طلوعت دل خوشم و از لحظه غروب تا انتظار طلوعت با گرمی وجودت زنده ام
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ویرایش شده توسط: SARA_2014
ارسالها: 2890
#135
Posted: 1 Mar 2015 01:17
دوســـــــت داشتــــنت
انــــــــــدازه نــدارد
حجــــــــــــم نمی خواهد
وقتی تمام کشـــــــور وجـــــــــــودم
ღ سرزمـــــــــین حکمـــــــــــرانی توســــــــــت ღ
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ویرایش شده توسط: SARA_2014
ارسالها: 2890
#136
Posted: 1 Mar 2015 12:00
پاییز یا زمستان چه تفاوتی دارد ؟
حضورت ، صدایت ، نفس هایت
و گرمی دستانت بهاری میکند
سرزمین مرا ... ღ
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 103
#137
Posted: 2 Mar 2015 14:17
برای تو می نویسم ای دلکم
نمی دونم چطور شد دل بستی
ولی می دانم چه شیرین بود این دلبستن
الان که دل کندم فهمیدم که دل بستن
نه به یه تار مو و یا یه نگاه بلکه با خون و گوشت بود
چه دردی داشت چه زجری داشت چه اهی داشت این دل کندن
تمام بدنم درد داره انگار که مریضم
انگار یه درد لا علاج دارم
می دانم مانند در سوگ عزیز نشستنه
ولی می دانم توان و تحملی برام نمونده
منم با همین دل پاره ام عاقبت فراموشت می کنم
ولی می دانم داغت تا ابد بر دلم می ماند
دوستت داشتم دوستت دارم و دوستت خواهم داشت
اگر چه به جبر زمانه ازت دل کندم
مهم نيست در عشق به وصال برسي
مهم اين است که لياقت تجربه کردن
يک عشق پاک را داشته باشي
ارسالها: 103
#138
Posted: 2 Mar 2015 14:33
ز چشمت اگر چه دورم هنو
پر از اوج و عشق و غرورم هنوز
اگر غصه بارید از ماه و سال
به یاد گذشته صبورم هنوز
شکستند اگر قاب یاد مرا
دل شیشه دارم بلورم هنوز
سفر چاره دردهایم نشد
پر از فکر راه عبورم هنوز
ستاره شدن کار سختی نیست
گرشتم ولی غرق نورم هنوز
پر از خاطرات قشنگ توام
پر از یاد و شوق و مرورم هنوز
ترا گم نکردم خودت گم شدی
من شیفته با تو جورم هنوز
اگر جنگ با زندگی ساده نیست
در این عرصه مردی جسورم هنوز
اگر کوک ماهور با ما نساخت
پر از نغمه پک و شورم هنوز
قبول است عمر خوشی ها کم است
ولی با توام پس صبورم هنوز
مهم نيست در عشق به وصال برسي
مهم اين است که لياقت تجربه کردن
يک عشق پاک را داشته باشي
ارسالها: 2890
#139
Posted: 4 Mar 2015 22:44
در آب که شستــــــــی تـــــن بـــــی تابت را
دیدند تمام رودهـــــــــا خوابت را
لبهــــــــام به شکل بوســـــــه ـ ماهی شده اند
بنداز درون آب قـــــــــــلابت را
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ویرایش شده توسط: SARA_2014
ارسالها: 24568
#140
Posted: 10 Mar 2015 21:08
به خاطر تو گریه نمی کنم
تو خوبی .. خوبی ات به لبخند وادارم می کند.
می دانی؟
برای خودم گریه می کنم.. برای حال خوشم گریه می کنم
به اینکه هربار که می افتم.. بزرگ تر می شوم
من بلد نیستم به زبان تو زیبا باشم
اندازه ی تو زیبا باشم
من همینم ..
زنی که اشک هایش همه جا هستند
با هر کلمه ای گریه می کند ...
زنی که فکر می کند عشق می تواند خیلی چیزها باشد
می تواند بخار باشد
وقتی برایت شکوفه ها را دم می کنم ...
می تواند دست تکان دادن باشد
به آدم هایی که عاشق تو اند !
می تواند خاموش کردن چراغ ها باشد
درست لحظه ای که جهان را باید روشنی پر کند !
می تواند برگشتن باشد
از راهی که پاهایت به آن می چسبند
و مجبوری فقط بروی، فقط بروی ...
می تواند فریاد زدن باشد
میان کوه ها گم شدن و اسم کسی را فریاد زدن !
می تواند سال ها سکوت باشد
سال ها بی هیچ حرفی درد کشیدن !
عشق می تواند برعکس باشد
می تواند هماهنگ باشد..
نا هماهنگ باشد.. تند باشد ..
آرام... آرام شروع کند به زیرو رو کردن ...
دوستت دارم
که این ها را می نویسم
دوستت دارم که کلمه ها را درک می کنم
دوستت دارم چون خودت هستی
دوستت دارم چرا که جهان را دوست دارم
چرا که عاشق آدم ها شده ام ..
می خواهم اندوه شان را یکی یکی ببوسم
می خواهم شادی شان را بردارم
برای دنیا پیراهن بدوزم !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand