ارسالها: 24568
#151
Posted: 30 Jul 2015 23:53
از این آتشی که می سوزانَدم نمی توانم فرار کنم
هر بار که صدای تو می آید آتش می گیرم
و تمام درها به رویم بسته می شود
نگاه که می کنم می فهمم هیچ کدام
از پنجره های خانه پنجره نبوده اند
و آن حیاط بزرگی که هرشب
در آن می دویدم به سمت تو
تا گل های توی مشتت را روی دامنم بپاشی ...
همان نقاشی قدیمی ست که سالها پیش
زیر باران رنگ هایش به هم ریخت
یادت هست؟
من همان دخترکی بودم که لابه لای پیراهنت
دنبال پروانه های روشن می گشتم
همان خاتون چشم به راهی
که روی پله ها می نشست
و از خوشبختی بی انتهایش با کسی نمی گفت ..
از اینکه می توانست
هر شب با چراغی در کوچه ها دنبالت بیاید
و آن روسری قرمزی که هر بار گره اش را
خودت باز می کردی ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 14491
#152
Posted: 13 Aug 2015 09:59
آنکه دوستش داشتم
پرنده ای بود
بر شیار گونه هایش رد پای آسمانی
رو به جایی که خود هم نمی دانست خودنمایی می کرد!
و من خود را به ندیدن می زدم!
آنکه دوستش داشتم
مسافری بود
همیشه در دستهایش چمدانی و
در جیب هایش بلیطی برای نماندن بود،
اما از لب هایش حرفی از رفتن نمی ریخت!
آنکه دوستش داشتم
رگ خوابم را در دست داشت
و با همان دستهایی که همیشه بوی نرگس می داد
دست بر موهایم کشید و از رفتن گفت...
اما در دستهای من زنجیری نبود
آغوشم قفسی با خود نداشت و
بوسه ام بر لبانش مهر سکوتی نشد!
فقط لحظه ای نگریستمش و
تنها بر زانوانش گریستم
تنها گریستم و گریستم و او
بر رودخانه ی اشکهایم
قایقی به آب انداخت
و از هر آه تلخ و سردم
بادبانش را جانی دوباره بخشید!
آنکه دوستش داشتم
شبی تمامی زیباییش را در کوله باری ریخت و
بی آنکه حتی نگاهی
به آن که پشت سرش
کاسه ای آب در دست نگرفته بود انداخته باشد
رفت و رفت ...
و در پی یافتن آنچه خود هم نمی دانست
ذره ذره زیبایش را
در آغوش دیگران جای گذاشت!
آنکه دوستش داشتم
از ابتدا برای رفتن آمده بود
و برای ماندنش
به همراه من
نه زنجیری بود
نه قفسی
و نه حتی کاسه آبی برای بازگشتن...
و همانگونه که همیشه دوست می داشت مثل همه شد
و به باد سپرد عطر نرگسی دستانش را ...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 2890
#153
Posted: 20 Aug 2015 21:28
彡 تو یعنی ... ! 彡
اگر دریای دل آبی ست ︿︿︿︿ تویی فانوس زیبایش
اگر آیینه یک دنیاست ︿︿︿︿ تویی معنای دنیایش
◇◇◇
تو یعنی یک شقایق را ︿︿︿︿ به یک پروانه بخشیدن
تویعنی از سحر تا شب ︿︿︿︿ به زیبایی درخشیدن
◇◇◇
تو یعنی یک کبوتر را ︿︿︿︿ زتنهایی رها کردن
خدای آسمان ها را ︿︿︿︿ به آرامی صدا کردن
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 2890
#154
Posted: 29 Aug 2015 22:27
彡 عشق بازی 彡
◢ ◣◥ ◤
خوش به حال باد
گونه هایت را لمس می کند
و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد !
کاش مرا باد می آفریدند
تو را برگ درختی خلق می کردند ؛
◢ ◣◥ ◤ ◢ ◣◥ ◤
عشق بازی برگ و باد را دیده ای ؟!
در هم می پیچند و عاشق تر می شوند ...
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 2890
#155
Posted: 29 Aug 2015 22:55
مرد من
━╃ ╄━ ━╃ ╄━╄━╄━╄━╄━╄━╄━╄━╄━╄━╄━╄━╄━
مرد من که تو باشی زن بودن خوب است !
از میان تمام مذکر های دنیا فقط کافیست پای تو در میان باشد !
نمیدانی برای تو خانوم بودن چه کیفی دارد !
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 22
#156
Posted: 30 Aug 2015 16:15
●♥ﺣﺲ ﻋﺠﯿﺒﯿﻪ ♥●··
··●♥ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﯼ...♥●··
··●♥ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻩ...♥●··
··●♥ﺣﺘﯽ ﺧﻮﺩﺕ ♥●··
··●♥ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ﺑﻬﺶ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ﺷﺪﯼ♥●··
··●♥ﻭ ﺩﻟﺖ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩ ﺍﺯﯾﻦ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ ﺩﻝ ﺑﮑﻨﯽ♥●··
··●♥ﺣﺲ ﻋﺠﯿﺒﯿﻪ♥●··
··●♥ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺨﺎﻃﺮﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺍﺯﺵ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﮕﯿﺮﯼ...♥●··
··●♥ﻭ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﯿﮑﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎﺵ ﺑﺎﺧﺒﺮ ﺑﺎﺷﯽ♥●··
··●♥ﺍﻧﻘﺪ ﺭﻭﺵ ﺣﺴﺎﺱ ﻣﯿﺸﯽﻭ ﺑﻪ ﺗﮏ ﺗﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺩﻗﯿﻖ ﻓﮑﺮﻣﯿﮑﻨﯽ♥●··
··●♥ﻭ ﺑﺎﺯﺧﻮﺍﺳﺘﺶ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮐﻪ ﻫﻢ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺫﯾﺖ ﻣﯿﺸﯽ ﻫﻢ ﺧﻮﺩﺵ♥●··
··●♥ﺣﺲ ﻋﺠﯿﺒﯿﻪ♥●··
··●♥ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺩﯾﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻧﺶﺗﻮ ﺩﻟﺖ ﺁﺷﻮﺏ ﻭ ﻧﮕﺮﻭﻧﯽ ﻣﻮﺝ ﻣﯿﺰﻧﻪ،♥●··
··●♥ ﮐﺴﯽ ﻏﯿﺮﻃﺒﯿﻌﯽ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ . . ♥●··
··●♥ ﻏﯿﺮﺗﯽ ﻣﯿﺸﯽ ﻭ ﺁﺗﯿﺶ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ♥●··
··●♥ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﺶ...♥●··
··●♥ﺩﻟﺖ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﮐﻪﺯﻣﺎﻥ ﺭﻭ ﻫﻤﻮﻧﺠﺎ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﮐﻨه♥●··
··●♥ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺠﺒﻮﺭﯼ ﺍﺯﺵ ﺧﺪﺍﻓﻈﯽ ﮐﻨﯽﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﺵ ﺗﻨﮓ ﻣﯿﺸﻪ . .♥●··
··●♥ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺪﯾﺪﯾﺶ♥●··
··●♥ﺣﺲ ﻋﺠﯿﺒﯿﻪ♥●··
··●♥ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﺣﺮﯾﺼﯽﻭ ﺗﻤﻮﻣﺶ ﻭ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ♥●··
··●♥ﺧﯿﻠﯽ ﻋﺠﯿﺒﻪ ♥●··
··●♥ﻭﻗﺘﯽ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﺣﺲ ﻭﺑﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﻋﻮﺽ کنی...♥●··
har mojodi ro ke seda nadare dos daram
کسي باور نخواهد کرد
اما من به چشم خويش مي بينم
لبش خندان و دستش گرم
نگاهش شاد
تو پنداري که دارد خاطري از هر چه غم آزاد
اما من به چشم خويش مي بينم
چو شمع تندسوز اشک تا گردن زوالش را
فرو پژمردن باغ خیالش را
ارسالها: 2890
#157
Posted: 31 Aug 2015 21:33
∷ ∷ عشــــ ق ِ مـَــــــ ن ∷ ∷
¤¤¸¸.·´¯`·.¸¤¤¸¸.·´¯`·.¸‗_ـ_‗‗_ـ_‗‗_ـ_‗‗_ـ_‗
ﻣﻦ ﯼ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺧﺎﺹ ﺩﺍﺭﻡ عشق من ِ
ﻋﺎﺷﻖ ﺧﺎﻧﻮم ام ﮔﻔﺘﻨآﺷﻢ
ﻋﺎﺷﻖ ﻭﻗﺘﺎﯾﯿﻢ ﮎ ﻭﻗﺘﯽ ﻋﺼﺒﯽ ﻣﯿﺸﻢ ﻧﺎﺯﻣﻮ ﻣﯿﮑﺸﻪ
ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭﻥ ﺍﺧﻤﺎﺷﻢ ﮎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﺮﺍﻡ ﺍﺧﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭﻥ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﻭ ﺍﺧﻼﻕ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﯿﺎﺷﻢ
ﻋﺎﺷﻖ ﻏﯿﺮﺗﯽ ﺷﺪﻧﺎﺷﻢ
ﻋﺎﺷﻖ ﺣﺴﺎﺱ ﺑﻮﺩﻧﺸﻢ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﮎ ﮐﺴﯽ ﺑﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯿﮕﻪ
ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮕﺮﺍﻧﺸﻢ ﻭﻗﺘﻰ ﻙ ﻣﻴﺒﻴﻨﻪ ﻧﺎﺧﻮﺷﻢ
ﻋﺎﺷﻖ ﮐﺎﺭﺍﺷﻢ ... مردونگیاش ...
ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﻗﺸﻨﮕﺸﻢ ﮎ ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﺑﺮﺍﻡ زمزمه ی مردونگی میکنه
ﻋﺎﺷﻖ ﻭﻗﺗﺎﻳﻴﻢ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﻟﻮﺱ ﻣﯿﮑﻨﻡ ﻗﻨﺪ ﺗﻮ ﺩﻟﺵ ﺁﺏ ﻣﯽﺷﻪ ﻭ ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺻﺪﻗﻢ ﻣﯿﺮﻩ
ﻋﺎﺷﻖ ﻭﻗﺘﺎﯾﯿﻢ ﮐﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﺳﺮﻣﻮ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﮔﻪ ﯼ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺖ ﺑﯿﺎﻓﺘﻪ !
ﻋﺎﺷﻖ ﻭﻗﺘﺎﻳﻴﻢ ﻛﻪ ﺑﺎﺵ ﻗﻬﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﯿﺎ ﺑﻐﻠــــــــــــﻢ
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 254
#158
Posted: 28 Sep 2015 20:32
دلم آغازی دوباره میحواهد
آغازی از جنس تو
آغازی با تو
....
با تو آغاز میخواهم
...تنهایی...
نیمه دیگر من است
وقتی تو را...
ندارمت.....!
کاش...!