ارسالها: 148
#191
Posted: 30 Oct 2015 01:14
دل من یه قفله اما دست تو مثل کلیده
می خوام از تو بنویسم کاغذام همش سفیده
یه سوال عاشقونه بگه هر کسی می دونه
اونکه دادم دل و دستش چرا دل به من نمی ده ؟
چه قدر دعا کنم من خدا رو صدا کنم من
دست من به آسمونه نیمه شب دم سپیده
گفتم از عشق تومی خوام سر بذارم به بیابون
گفت تو عاقل تر از اینی این کارا از تو بعیده
التماس کردم که یک شب لااقل بیا تو خوابم
گفت که هذیون رو تموم کن انگاری تبت شدیده
گفتم آرزو دارم تو مال من بشی یه روزی
گفت تو این دنیای بی رحم کی به آرزوش رسیده
اونی رو که دوست نداری دنبالت میاد تا آخر
اونی که دنبالشی تو چرا دائم ناپدیده
تو از اون روزی که رفتی دل من دیوونه تر شد
رنگ من که هیچی زیبا رنگ آسمون پریده
سرنوشت گریه نداره خودت این رو گفتی اما
تو دل من نمی دونم چرا باز یه کم امیده
تو من رو گذاشتی رفتی اما می خوام بنویسم
چه قدر واسم عزیزه اونکه از من دل بریده
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 148
#192
Posted: 1 Nov 2015 01:04
بعضی ها فقط برای این می آیند
که عاشقمان کنند و بی قرار
یک مشت خاطره به آغوشمان بریزند و بروند
و با هرچه یادمان داده اند, تنهایمان بگذارند
بعضی ها فقط می آیند که زود بروند
که داغ شوند و روی دلمان بمانند
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 148
#193
Posted: 1 Nov 2015 01:06
امروز هم آسمان مثل من
دلش گرفته بود ...
خوش به حال آسمان که
با ریختن اشکهایش همه را
خوشحال میکند اما چشمان من
دیگر سویی برای اشک ریختن ندارند
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 148
#194
Posted: 1 Nov 2015 01:07
دلتنگ کسی شدی ...زنگ بزن
میخوای کسی رو ببینی ...دعوتش کن
میخوای بقیه درکت کنن ...توضیح بده
سوالی داری ...بپرس
چیزی میخوای ...برودنبال
ازچیزی خوشت میاد ...حفظش کن
ازچیزی خوشت نمیاد ...ترکش کن
عاشق کسی هستی ...بهش بگو
مافقط یک بار زندگی میکنیم...
سخت نگیرساده باش...
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 148
#195
Posted: 1 Nov 2015 01:08
صدایت طنین صداقت را موج می انداخت و من به این طنین گوش سپردم و آن را حقیقتی ناب تصور می کردم.
اما افسوس نمی دانستم نقاب چهره ات دروغهایت را فریاد می زند و طنین صداقتت را به تاراج می برد.
آن زمان که حس می کردم صداقتت معنای دوم عاطفه درونت شده است نبض احساس قلبم را به آن وصل کردم تا شاید لحظه های تردید این زندگی 2 روز را با تو،در کنار تو بگذرانم،
اما دریغا ندانستم که این زندگی 2 روز کابوس تنهایی مرا رقم می زند
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 148
#196
Posted: 1 Nov 2015 01:09
چشمانم را فرو می بندم غرق می شوم در رؤیایی شبانه
ناگاه می بینم پولکی از جنس ستاره ریخته بر گیسوان سیاه این عاشقانه
آسمان جشن رنگی می گیرد در این سرور نور افشان
ستارگان دنباله دار هل هله می کنند در این رسم رندان
می آید از کهکشان شاهزاده ای با اسب سپید
بر سر اسبش شاخ سپیدی از جنس حریر
می رسد قلبش به نزدیکی قلب آن تازه عروس
تیر 2 شاخه ای می خورد بر قلب آن 2 عاشق ونوس
بعد از آن عشق رخ می نماید از آسمان
زمینی می شود آن عشق بی نشان
بر زمین که می رسد دگر نشانی از حقیقت نیست
سنبل وفا ترک می خورد و شروعی از رفاقت نیست
به ناگاه لرزه ای رعشه می زند بر وجودم
بیدارم می کند کابوس سیاه ظلمت گونه ی بی فروغم
حسی به من می گوید آن همه خواب بود
آن خوشبختی و جشن ستاره ها و سپیدی شنل فقط توهم یک رؤیا بود
تیر 2 شاخه ای نیست بر قلب آن 2 عاشق اسیر
آن همه فقط بود یک کابوس،کابوس رؤیایی نفس گیر
پس از آن سوگند می خورم که نباشم در رؤیا
جویای حقیقت باشم حتی اگر تلخ باشد در این دنیا
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 148
#197
Posted: 1 Nov 2015 01:10
تو میروی و من از او میخواهم
که تو به سلامت بازایی
تو میروی تا به مقصد برسانی از ره مانده هایی را که چشم به دستان تو دارند
تا به مقصد رسانیشان و من چشم انتظار این هستم که کی تو به مقصد من رسی
ثانیه ثانیه های نبودنت از پروردگارم تمنای دیدار تو را دارم
همدم زحمت کش من تمام تلاشم را میکنم
تا فقط من و وجود من طنین انداز ارامش در وجود تو باشد
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 148
#198
Posted: 1 Nov 2015 01:12
ترشحات خوبی هایت
به سنگین ترین نقطه قلبم رسیده است
سبک تر شده ام حالا،مثل پروانه
استشهاد سلولهای بدنم گواهی میدهد
به بیکران شدن روحم در انزوای جسمت
من در ترانه های تو غرق شده ام
جنگ دست و پایم بی فایده است
وقتی روحم را از چنگم در اورده ای
من با تو زنده ام یا مرده ؟
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 148
#199
Posted: 1 Nov 2015 01:13
از اعماق رویاهایم ،فریادهایم را سکوت میکنم
تا در حقیقت بمیرد این جسد متحرک
میان اینهمه دروغ های واقعی
زیر آوارهای باران مانده ام با چتر آهنی
میشوید خوبی هایم ،را نمیبرد پلیدیهایم را ،
بس که سنگین شده ام سیل ها هم طرفم نمی آیند
بی تو من اینم نه کمتر نه بیشتر
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 148
#200
Posted: 1 Nov 2015 01:14
طناب دار جلو چشام
یه چهار پایه چوبی کهنه میرقصه زیر پاهام
رفیقام قاطی دشمنام،
نمیشه تشخیص دادشون از هم
مثل ضربه هایی که زده بودم
نا منظم و پشت سر هم
میاد جلو یه نفر با یه پارچه رو سر
یه ادم ترسو که داره فکرای زیادی توی سر
نگاهش قفل تو چشام
خالی میشه زیر پاهام
یکم سر و صدا
تــــــــــــــــــــمــــــــــــــــــــــــــام
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!