ارسالها: 148
#221
Posted: 3 Nov 2015 00:34
خدا....
با دل خون و چشم خیس به تو میسپارمش آسون نیست
نفسم توی دستات باشه نذار یک نفسم تنها شه
نگرانت کنه هر لحظه که با هر چیزی دلش میلرزه
تو به جای من بهش عادت کن تو خیال منو راحت کن
خدا....
اگه خرده گره به یه دست دیگه بازم اسم منو اشتباهی میگه
اگه سخته برام اگه دوست دارمش گریه میکنمو به تو میسپرمش
به تو مسپارمش تا وقتی میگیری دستاشو تو سختی
تا بذاره رو هم چشاشو تو بجام نگرانش باشو
تو خدایا حواست باشه نذار یک نفسم تنها شه
نذار کم شه یه تار موشو اگه سردشه بپوشون روشو
خدا....
اگه خرده گره به یه دست دیگه بازم اسم منو اشتباهی میگه
اگه سخته برام اگه دوست دارمش گریه میکنمو به تو میسپرمش
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 148
#222
Posted: 3 Nov 2015 09:49
و اسمان دل گرفته بود
زبان پر از سکوت بود و غم
زمان پر از ماتم
و در پس نگاه ؛ غروب واژه ها
و در گلوی من ؛ خموشی صدا
وهیچ کس نبود
و هیچ کس ندید
زمین پر از وجود های پست بود و پلید
بشر نگاه عطشناک یک گیاه را نمی فهمید
بشر به طنز و فکاهی دگر نمی خندید
کسی نمی دانست
چرا بشر همیشه غمگین است
کسی نمی فهمید
که عشق تسکین است
زمین نمی دانست
که می توان برای کسی شادمانه غمگین شد
و از نگاه کسی بی قرار و شرمین شد
کسی نمی دانست
کسی نمی فهمید
و زندگی شبیه نبودن بود
و من در این هبوط
در این غم و سکوت
شبی دلم لرزید
شبی در اسمان همیشه تاریکم , درخششی دوید
ویک نشانه بود
کسی چه می دانست
که او بسان یک ستاره بود
ستاره بود؟
کسی نمی داند
ولی نشانه بود
و من دلم لرزید
شبی دل من غرق باد و باران شد
شبی دل من بی قرار و گریان شد
شبی وجود من برای کسی لرزید
شبی نگاه من ز نبود کسی ترسید
شبی دل من طعم عشق را فهمید
شبی تمامی هستی ز بودنم خندید
و من آن شب دوباره برگشتم
و من آن شب دوباره زندگی کردم
و من آن شب دوباره بچگی کردم
دوباره با در و دیوار تا دم صبح
دوباره درد دل و همدلی کردم
و مرغ شب پرید
ولی کسی ندید
ولی کسی شاید, مرا نمی فهمید
وباز
کسی نمی دانست
کسی نمی فهمید
کسی چه می دانست
که مرغ شب پرید!
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 148
#223
Posted: 3 Nov 2015 17:57
در شهر قدم می زنم ...
و تعداد قدم هایم را می شمارم ...
یک ، دو ، سه ...
نمی دانم با هر قدمی که بر می دارم ...
به تو نزدیک تر می شوم یا دور تر ...
نمی دانم در شهر تو ...
قاصدک ها خبر دلتنگی ام را ...
با تو می گویند یا نه ...
نمی دانم باران پشت شیشه ...
شعر های مرا ...
به خاطرت می آورد یا نه ...
من در فراسوی این فاصله ها ...
به مرگ گل هایی می اندیشم ...
که هر روز ، در نبودنت ...
با دستانم پر پرشان می کنم ...
و عطرشان را بر تن باد می پاشم ...
تا شاید روزی از شهر تو بگذرد ...
و تو با خود بگویی ...
این عطر چقدر آشناست ...
شبیه بوی شاخه گلی که ...
در روز نخست ...
در میان موهایم کاشت ...
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 148
#224
Posted: 3 Nov 2015 17:58
گل سرخ یادگاری ...
توی گلدون دیگه جونی نداره ...
چشای روشن و آفتابی من ...
بعد رفتنت عزیزم ...
دیگه سویی نداره ...
شبای اتاق من ...
دیگه مهتابی نبود ...
اینجا بعد رفتنت ...
غروبا سرخ آبی نبود ...
اینجا خورشید با نگاهش ...
دیگه گرما نداره ...
بغض آواز پرنده ...
تو قفس دیگه شنیدن نداره ...
دیگه هیچکس برا من ...
کادوی روز تولد نیاورد ...
هر کسی شعرامو خوند ...
خندید و خم به ابروش نیاورد ...
اینجا من تنها نشستم ...
تو سکوت غم ایون ...
از چشات ترانه ساختم ...
با صدای ساز بارون ...
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 148
#225
Posted: 3 Nov 2015 17:59
در پشت چشمانم ...
ابر ها درگریرند ...
من در کنار خاطراتت ...
در ازدحام لحظات دلتنگی ...
کنار پنجره ایستاده ام ...
و آرام با عطش های دستم ...
سیم های پر التهاب گیتار را ...
نوازش می دهم ...
من و گیتارم منتظر بارانیم ...
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 148
#226
Posted: 3 Nov 2015 17:59
گل آفتاب گردانم ...
بیا و خورشیدم باش ...
درون مزرعه مردم ...
بیا و فریادم باش ...
من از رنگ سیاه شب پریشانم ...
بیا و زمزمه ی روشن نگاهم باش ...
اگر ستاره بخواهد شبیه تو باشد ...
من سر از آسمان جدا خواهم کرد ...
و امیدم را ،
به صبح فردا خواهم داد ...
شبیه منتظران در برابر آغوشت ...
به صبح امید جان خواهم داد ...
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 148
#227
Posted: 3 Nov 2015 18:00
با من بیا به وسعت دریا ...
با من بیا به خلوت رویا ...
بی تو غرق هزاران موج خروشانم ...
مثل عبور قطره ی باران ...
بر تن زخمی شقایق ها ...
با من بیا به خلوت شبنم ...
با من بیا به وسعت پیچک ...
با تو شب از کنار من آرام می رود ...
مثل عبور حادثه ...
از چشم روشن کبوتر ها ...
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 148
#228
Posted: 3 Nov 2015 18:01
گفتی چشم هایت را ببند ...
و شعری بگو ...
چشم هایم را بستم ...
پروانه ای دیدم ...
که در باران می رقصید ...
و بوسه هایش را ...
به دستان دخترکی می داد ...
که چشم هایش ...
شبیه تو بود ...
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 148
#229
Posted: 3 Nov 2015 18:01
تو در تمام شعر من ...
نقش ستاره می شوی ...
تو با سکوت هر شبم ...
بغض ترانه می شوی ...
تو رو به روی آینه ...
جلوه ی ماه می شوی ...
درون نبض شعر من ...
شبیه آه می شوی ...
چگونه من بدون تو ...
راه روم نفس کشم ...
آه نفس حرام من ...
قفس شود اتاق من ...
بدون ساز چشم تو ...
مرگ شود سجود من ...
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!
ارسالها: 148
#230
Posted: 3 Nov 2015 18:02
زیر در خت خشکیده گیلاس ...
همراه با سایه خسته ام ...
زمین را برای خواب حفر می کنم ...
بهار که بیایید ...
دوباره از دل خاک خواهم رویید ...
این بار در نقش گل سرخی خواهم زیست ...
که آغوشی باشم ...
برای پروانه های خسته از پرواز ...
ای غریبه باهاش دعوا نکن، سرش داد نزن، باهاش قهر نکن، دوستش داشته باش، اون .....؟
بخاطر تو ، منو فراموش کرد....!!!!!!