ارسالها: 378
#251
Posted: 26 Jan 2016 22:52
ما باید از هم جدا شویم. باز هم صحبت از جدایی!
این بار این جدایی رنگ دیگری است ، حس دیگری است . این بار این جدایی ، جدایی گل است از شاخه خشک.
شاخه خشک به آن گل امید بسته بود ، به خاطر عطر وبوی آن گل ؛اما اینک که این گل باید از شاخه جدا شود ،
شاخه خشک ، خشکتر میشود.
لحظه جدایی همیشه دلگیر است ، اما جدایی ما دلگیرتر و غمگین تر.
ما وابسته ایم به هم این وابستگی مقدس بین ما باعث شده به هم دلبسته شویم.
دلت مهربان است ، دلت درد دل مرا گوش می دهد و با دوای محبتش آن را آرام میکند.
ای گلم مرا تنها نگذار! این شاخه خشک زندگی که دیگر امید به زندگی ندارد را تنها نگذار.
اما حرف من بی هوده است چون این گل باید از من جدا شود.((این گل باید از شاخه اش جدا شود.)) هیچ گلی بر
روی شاخه اش نمی ماند یا پرپر می شود یا جدا می شود.
تو گلی هستی که هیچگاه پرپر نمی شوی و همیشه گلی با همان زیبایت ، و با همان عطرو بوی عاشقی ات . تو
گلی جدا شدنی هستی .
گل نرگسی که با غبانی خواهد آمد و تو را از شاخه خواهد چید!
کاش آن باغبان من بودم ، کاش صاحب آن گل من بودم!
کاش این گل با شاخه اش در خانه عطر و بوی عاشقی می دادند.
اما این گل از شاخه جدا خواهد شد و شاخه از تنهایی و دلتنگی خواهد مرد و گل در گلدانی دیگر گل می دهد و به
زندگی اش ادامه می دهد و عطر و بوی عاشقی را به خانه دیگری خواهد برد. این هم سرگذشت گل و شاخه خشک !
گل نرگس همیشه گل خواهد ماند . و شاخه از خشکی خواهد مرد.
تو هم مثل گل مریم باغبانی خواهد آمد و از شاخه جدایت خواهد کرد.
افسوس که این دنیا با من خوب نیست و با ساز من نمی رقصد!
حال همه ما خوب است ولی تو باور نکن...
ارسالها: 10
#252
Posted: 27 Jan 2016 19:01
خدایا ...
این روزها کمی بیشتر هواست به من باشد...
هنوز زمستانت نیآمده است ...
ولی ....
اینجا دلی یخ زده است ...
خدایا ...
برای دلم امن یجیب بخوان ...
تا شاید این قلب نا آرامم، آرام گیرد ...
میبینی خدایــــا....
چقدر ساده ام ...
که فکر میکنم اگر نباشم ....
دلی برایم تنگ میشود ...
ولی ...
اگر نباشم ، فقط نیستم همین ...
خدایا هم اکنون من پر از هیچم ....
پس تو نقطه های روشن ایمانم باش ...
خدایا ...
من یک عذر خواهی به خودم بدهکارم ...
برای اینکه انسان بودم ...
برای اینکه ساده بودم ...
خدایا مرا بخاطر انسان بودنم ببخش ...
در پایان حرفهایم ...
خدایا از تمام این دنیایت ...
فقط ...!!!!
انســــــــانم آرزوست ...
فردا که از این دیر کهن در گذریم با هفت هزارسالگان سربه سریم
ارسالها: 10
#253
Posted: 27 Jan 2016 19:02
روزی به تمام این بی قراری ها می خندی
و ساده از کنارشان می گذری"
این قشنگترین دروغی ست
که دیگران
برای آرام کردنت به تو می گویند...!
ღღღღღღღღღღ
با احتیاط عاشق" شوید
جدایی خبر نمی کند ...!
ღღღღღღღღღღ
و باز در پایان حرفهایم
ما بهم نمیرسیم
اما بهترین غریبه ات می مانم
که تو را
همیشه دوست خواهد داشت...
فردا که از این دیر کهن در گذریم با هفت هزارسالگان سربه سریم
ارسالها: 10
#254
Posted: 27 Jan 2016 19:02
میبندم چشمانم را تا شاهد خرد شدن احساسم نباشم
میگیرم گوش هایم را تا صدای شکستنش را نشنوم
اما افسوس صدایش تمام قلبم را به لرزه در آورده است
قلبم تکه تکه شده است....
شکستن قلب درد دارد درد....
خـــــاطرات:
وقتی یه روز میبینی خودت اینجایی و دلت یه جایی دیگه...بدون که کار از کار گذشته و تو عاشق شدی طوری میشه که قلب فقط وفقط واسه عشق میتپه، چقد قشنگه عاشق بودن و مثل شمع سوختن.
همه چی با یه نگاه شروع میشه، این نگاه مثل نگاه های دیگه نیست یه چیزی داره که اونای دیگه نداره ،محو زیبایی نگاهش میشی، تا ابر تصویر نگاهش رو توی قلبت حس میکنی. نه اصلا میذاریش تویه صندوق درش روهم قفل میکنی تا کسی بهش دست نزنه...
حتی وقتی با عشقت روی یه سکوه میشینی و واسه ساعت های متماری باهاش حرف میزنی، وقتی ازش دور میشی احساس میکنی قشنگترین گفت وگوی عمرتو با کسی داری از دست میدی...میبینی کار دلو...
شب میای بخوابی مگه فکرش میذاره؟خلاصه بعد یه جنگ و جدال حسابی با خودت چشاتو روهم میذاری...ولی همش از خواب میپری...از چیزی میترسی
صبح که از خواب بیدار میشی نه میتونی چیزی بخوری نه میتونی کاری انجام بدی، فقط و فقط اونه که توی ذهنت قدم میزنه. با خودت میگی: ای بابا از درس وزندگی افتادم اخه من چمه؟!!
راه میافتی تو کوچه و خیابون هر جا که میری هرچی که میبینی فقط اونه گویا همه چی از بین رفته و فقط اونه، طوری بهش عادت میکنی که اگه یه روز نبینیش دنیا به اخر میرسه.
وقتی با اونی مثه اینه که تو آسمونا سیر میکنی، وقتی بهت نگاه میکنه گویا همه دنیارو بهت دادن گرچه عشق نه حرف میزنه و نه نگاه میکنه آخه خاصیت عشق همینه ادم رو عاشق میکنه و بعد ولش میکنه به امون خدا...
وقتی باهاته همش سرش پایینه! تو دلت میگی تورو خدا فقط یه بار نگام کن...اخه دلم واسه اون چشمای قشنگت یه ذره شده دیگه از آن خودت نیستی... بدجور بهش عادت کردی مگه نه؟!!
یه روز بهت میگه میخواد ببینتت... سر از پا نمیشناسی...حتی نمیدونی چکار کنی...فقط دلت شور میزنه...اخه شب قبل خواب اونو دیدی...خواب دیدی همش از دستت فرارمیکنه وقتی اونو میبینی با لبخند میگی: خیلی خوشحالی که امروز میبینیش...ولی اون سرش رو بلند می کنه و تو چشات زل میزنه و بهت میگه: اومدم بهت بگم بهتره فراموشم کنی.
دنیا رو سرت خراب میشه ...همه چیزو ازت میگیرن...همه خوشبختیهای دنیارو...
از جاش بلند میشه و خیلی اروم دستت رو میبوسه میذاره رو قلبش و بهت میگه :خیلی دوست داره و برای همیشه ترکت میکنه...
دیگه قلبت نمیتپه دیگه خون تو رگات جاری نمیشه، یهو صدای شکستن یه چیزی میاد دلت میشکنه و تیکه های شکستش روی زمین میریزه.
دلت میخواد گریه کنی ولی یادت میافته بهش قول داده بودی هیچ وقت بخاطرش گریه نکنی چون میگفت اگه یک قطره اشک از چشای تو بیاد من خودمو نمیبخشم...
دلت میخواد بهش بگی چقدر بی رحمی که گریه رو ازم گرفتی، ولی اصلا هیچ صدایی از گلوت در نمیاد! بهت میگه فهمیدی چی گفتم؟؟ با سر بهش میگی اره!!
وقتی ازش میپرسی چرا؟؟ میگه چون دوستت دارم!!
انگشتری رو که تو دستته در میاری اخه خیلی اونو دوست داری. بهش میگی مال تو...:
بعد دستت رو محکم فشار میده و تو چشات نگاه میکنه و...
بعد اون روز دیگه دلت نمیخاد چشاتو باز کنی اخه اگه بازشون کنی باید دنیای بدون اونو ببینی...تو دنیای بدون اون میخوای چیکار؟!!(مثه یه بازی بچه گانس که خیلی دوستش داری)
فردا که از این دیر کهن در گذریم با هفت هزارسالگان سربه سریم
ارسالها: 378
#255
Posted: 4 Feb 2016 00:36
بی خیال تمام هیاهوی اطراف
بر ساحل زندگی قدم می زنم
بی خیال فکر تو
دنیای خود را نقاشی می کنم
بی خیال تمام آنچه باید باشد
نگین عشق را بر انگشت خود می آویزم
بی خیال همه رفت ها
به داشته های خود دل می بندم
اما
بگذار قدم بزنم...
قدم هایی سرشار از احساس بر ساحل زندگی
این روزها...
غروب عشق برای من
حیات دوباره خورشید
در آنسوی آسمان بودن ها؛ بر ساحل زندگیست!
نسیم دریا بر لبانم می نشیند
با خود می اندیشم
گویا
عشق در همین حوالی ست...
و باز می گویم
شاید
تا غروب عشق
نیمروزی باقی ست...
حال همه ما خوب است ولی تو باور نکن...
ارسالها: 1135
#259
Posted: 28 Jun 2016 11:46
جونی جونم بیا دردت به جونم
شب مهتاب سی تو آواز می خونم
جونی جونم بیا دردت به جونم
شب مهتاب سی تو آواز می خونم
جونی جونم یار جونم بیا دردت به جونم
شب مهتاب لب دریا سی تو آواز می خونم
جونی جونم یار جونم بیا دردت به جونم
شب مهتاب لب دریا سی تو آواز می خونم
توی شرجی توی گرما ما میرم کنار دریا
منتظر به رات میشینم تا قیامت حالا حالا
وای و واویلا به روزم باز به دریا چشم میدوزم
دل غافل که نیومد تا ابد به پاش میسوزم
جونی جونم بیا دردت به جونم
شب مهتاب سی تو آواز می خونم
جونی جونم یار جونم بیا دردت به جونم
شب مهتاب لب دریا سی تو آواز می خونم
دانلود آهنگ جدید
مرد دریا تویی دختر کارون مویوم
زتب شیرین تویی انار دلخون مویوم
ابر سرگردون تویی موج گریزون مویوم
ابر سرگردون تویی موج گریزون مویوم
جونی جونم بیا دردت به جونم
شب مهتاب سی تو آواز می خونم
جونی جونم یار جونم بیا دردت به جونم
شب مهتاب لب دریا سی تو آواز می خونم
بذار مردم بدونن از دل مو
از عشق و از غم و از مشکل مو
از اون مروازید غلطون تو دریا
که یک روزی میاد به ساحل مو
جونی جونم بیا دردت به جونم
شب مهتاب سی تو آواز می خونم
جونی جونم یار جونم بیا دردت به جونم
شب مهتاب لب دریا سی تو آواز می خونم
دانلود آهنگ جدید
توی شرجی توی گرما ما میرم کنار دریا
منتظر به رات میشینم تا قیامت حالا حالا
وای و واویلا به روزم باز به دریا چشم میدوزم
دل غافل که نیومد تا ابد به پاش میسوزم
جونی جونم بیا دردت به جونم
شب مهتاب سی تو آواز می خونم
جونی جونم یار جونم بیا دردت به جونم
شب مهتاب لب دریا سی تو آواز می خونم
جونی جونم بیا دردت به جونم
شب مهتاب سی تو آواز می خونم
جونی جونم بیا دردت به جونم
شب مهتاب سی تو آواز می خونم
جونی جونم
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 378
#260
Posted: 22 Aug 2016 23:38
وقتی که به دنیا اومدم رو دستم نوشته شده بود
تنها برای ...
وقتی که بزرگ شدم همیشه دنبال ادامۀ جمله بودم
از هر کسی پرسیدم میگفتن یه نیمۀ گمشدست
باید به دنبال تو باشم
من هم به این امید که جملۀ من به تنها برای تو
خطم میشه رفتم به دنبال نیمۀ گمشدم
آره !
پیدا کردم و رو دستم نوشتم تو ولی این تو
بعد یه مدت کوتاه پاک شد بعد فهمیدم او
تو نبود که جمله رو تموم میکرد بلکه؛
تنها برای همیشه
حال همه ما خوب است ولی تو باور نکن...