ارسالها: 24568
#53
Posted: 11 Sep 2013 21:40
گــــاهـی اوقــــات..
مجبــــوریـم بپــــذیــریـــم ..
کـه بــــرخــــی از آدمــــها ...
فقــــط میتــــواننــــد در قلبـــمـ♥ــان بمــــاننــــد...
نــــه در زنــــدگیمــــان ...!!
زندگی باید کرد.
گاه با یک گل سرخ.
گاه با یک دل تنگ.
گاه با سو سوی امیدی کمرنگ.
زندگی باید کرد.
گاه با غزلی از احساس.
گاه با خوشه ای از عطر گل یاس
آری . . . زندگی باید کرد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#54
Posted: 18 Sep 2013 18:34
می ترسم اگر روزی بیاید و تو تمام نوشته هایم را پاره کنی
بی آنکه خوب دفترم را ورق بزنی
و مشقهایم را خط بزنی
من هر چه در امتداد جاده ی نگاهت خیره شدم
جواب سوالهایم را پیدا نکردم!
جواب اینکه تو چطور در این شهر پر آشوب قدم می زنی؟
که هزاران عاشق در به در دنبال چشمانت راه افتاده اند
یا اینکه لبخندت را از کدام غنچه ی گل سرخ به عاریه گرفتی؟
که اینگونه دل همه را به یغما برده ای
نکند که تو هر روز صبح چشمهایت را با رنگین کمان می شویی
تا الوانی آن بپوشاند جوابهایم را
من فردا به آفتاب خواهم گفت که بعدِ باران نتابد برشهر چشمانت
تا رنگین کمانی نباشد که مرا فریب دهی
اما تو خوب می دانی که من شبها زیر نور ماه
همه ی کوچه های بن بست شهر را به قصد گرفتن جواب سوالهایم قدم می زنم
بی آنکه خستگی احساس کنم
پس امشب چشمانت را از پشت ماه نمایان کن
تا من جواب سوالهایم را بگیرم
قبل از اینکه خودم از مهتاب بخواهم که کمی آنطرف تر بیتوته کند
آخر من و ماه رفاقتی قدیمی داریم
او هرگز به عاشقان نه نمی گوید
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 6368
#55
Posted: 25 Sep 2013 17:35
چشمهای تو چه زيباست خدا رحم كند
ماه هم محو تماشاست خدا رحم كند
روی ديوار بلند دل بیايمانم
سايهی وسوسه پيداست خدا رحم كند
جای مهتاب به آن چشم نگاهی بكنيد
ماه مجنون شده ليلاست خدا رحم كند
شانهام خم شده از بار گناه و ترديد
دوزخ عشق همين جاست خدا رحم كند
ننگ بر نام اگر از تو مرا دور كند
عصر من عصر زليخاست خدا رحم كند
جای منع من ديوانه كمی فكر كنيد
موج ديوانهی درياست خدا رحم كند
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 24568
#56
Posted: 25 Sep 2013 17:50
نام تمامی پرندههایی را که در خواب دیدهام
برای تو در این جا نوشتهام
نام تمامی آنهایی را که دوست داشتهام
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خواندهام
و دستهایی را که فشردهام
نام تمامی گلها را در یک گلدان آبی
برای تو در اینجا نوشتهام
وقتی که میگذری از اینجا، یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن
من نام پاهایت را برای تو دراینجا نوشتهام
و بازوهایت را ـ وقتی که عشق را و پروانه را پل میشوند،
و کفترها را در خویش میفشرند
برای تو در این جا نوشتهام
یک دایره در باغ کاشتهام که شب آن را خورشید پر میکند، و روز، ماه
و یک ستارهی آزاد گشته از تمامی منظومهها می روید از خمیرهی آن
آن را هم برای تو در اینجا نوشتهام
مرا ببخش من سالهاست دور ماندهام از تو
اما همیشه، هر چه در هرهمه جا، در شب ، یا روز، دیدهام
و هر که را بوسیده ام
برای تو در این جا نوشتهام
تنها برای تو در این جا نوشتهام
در دوردستی و ، با دلبستگی؛
حجم پرندهی درشتی، در آشیانه مانده، از خستگی؛
روح تمامی نگرانی، در چشمهای منتظر، متمرکز؛
من رازهای اقوام دربدر را برای تو در اینجا نوشتهام
حالا نزدیکتر بیا و، کلید در باغ را از من بگیر
من سالهاست دور ماندهام از تو
و میروم که بخوابم
من پرده را کنار زدم
حالا تو با خیال راحت پروانهوار در باغ گردش کن
من بالهای پروانهها را هم با رنگهای تازه
برای تو در اینجا نوشتهام
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#58
Posted: 29 Sep 2013 18:19
امشب دلم ميخواهد
به كسي بگويم"" دوستت دارم.""
تو نهراس و آنكس باش.
بگذار با هر آنچه در توان دارم
همين امشب به تو ثابت كنم كه دوستت دارم.
بگذار برايت نقش آن دلباخته اي را بازي كنم كه
لحظه اي دور از محبوب خويش زندگي را نميتواند.
بگذار همچون معشوقي كه براي وصال معشوقش
جان ميدهد برايت جان دهم.
بگذار همين امشب پيش پايت زانو بزنم
و تو را ستايش كنم.
بگذار در تاريكي به تو لبخند بزنم.
نگذار زمان از دستم برود
و تو را درنيابم.
ميخواهم بينديشي كه همين امشب
غير از من كسي ديوانه تو نيست
هرچند كه جاهلانه فكري باشد.
كمي بيشتر با من
و همين امشب بگذار خيال كنم
كه جز تو كسي نيست.
همين يك امشب را بگذار نقش بازي كنم.
نقش حقيقت را. همان كه دور از تو بارها روبه روي آينه تمرين كرده ام.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند